توحید علمی و عینی
نویسنده:
سیدمحمدحسین حسینی طهرانی
امتیاز دهید
از مقدمه مرحوم طهرانی:
در سنواتی که مرحوم فخر المحقّقین و شیخ الفقهاء و المجتهدین آخوند مولی محمّد کاظم خراسانی قدّس الله سرّه الشریف، در قید حیات بودهاند یکی از طلاّب نجف اشرف که اهل ذوق بوده است، به نام شیخ اسمعیل تبریزی،و متخلّص به تائب به عنوان استفتاء از حضرت ایشان، در نامهای از یک بیت از دیوان «منطق الطّیر» شیخ عطّار سؤالی میکند، بدینگونه که شیخ عطّار در «منطق الطّیر» گوید:
دائماً او پادشاه مطلق است ،
در کمال عزّ خود مستغرق است !
او به سر ناید ز خود ، آنجا که اوست ؛
کی رسد عقلِ وجود ، آنجا که اوست ؟!
معنی بیت دوم را بیان فرمائید. مرحوم آخوند، جواب مختصری در سه سطر میدهند؛ و میگویند: مقام بیش از این گنجایش إطاله را ندارد.
آقای شیخ اسمعیل این سئوال را کتباً از مرحوم آیة الله: آقا حاج شیخ محمّد حسین اصفهانی معروف به کمپانی مینماید؛ و ایشان جواب مفصّلی کتباً در إزاء سؤال او میدهند. و نیز در همین میان این سؤال را کتباً از مرحوم آیة الله: آقا حاجسیّداحمد طهرانی معروف به کربلائی مینماید؛ و ایشان نیز جوابی کتباً مرقوم میدارند.
جواب آقا حاج سیّد احمد با جواب حاج شیخ محمد حسین، مخالف در آمد. زیرا حاج شیخ بر اساس مسأله توحید عند الحکماء که میگویند: صفات ثبوتیّه حضرت حقّ با ذات او عینیّت دارند، پاسخ میدهد؛ و حاج سیّد احمد بر اساس مسأله توحید عندالعرفاء پاسخ میدهد که: ذات أقدس او از هر اسم و رسمی بالاتر است، و این بیت میرساند که: أشیاء در آن مقام منیع راه ندارند؛ و عقل را توان ادراک نیست. زیرا قبل از وصول به آن مقام، مضمحل و فانی خواهد شد.
شیخ إسمعیل پاسخ حاج سیّد أحمد را حضور حاج شیخ میآورد و ایشان پس از مطالعه، جوابی بر ردّ مکتوب سیّد مینویسند. او جواب شیخ را حضور سیّد میآورد، و ایشان پاسخی بسیار مفصّل و مستدلّ بر علیه شیخ مینویسند.
دیگر در اینجا مطلب گسترش پیدا نموده؛ و به کیفیّت حدوث اعیان ثابته و کیفیّت وجود علمی أشیاء در صُقع ربوبی و ذات حقّ جلّ و علا کشیده میشود. و به کیفیّت عدم وجود صفات در ذات او، و توحید خواصّ که: و کمال توحیده نفیُ الصِّفاتِ عَنْهُ منتهی میشود. و بالاخره کم کم به بسیاری از موارد اختلاف مذهب حکماء با مذهب عرفاء منجر میگردد.
زیرا شیخ اسمعیل در این هنگام پاسخ دوّم سیّد را به نزد شیخ میبرد؛ و شیخ مکتوب سوّمی بر ردّ سیّد مینویسند؛ و همینطور مرتّباً هر نامه را به نزد دیگری میبرد؛ و او جواب میدهد. وَ هَلُمَّ جَراً بطور مسلسل چهارده مکتوب از طرفین مسأله ردّ و بدل شده است، هفت مکتوب از مرحوم شیخ؛ و هفت مکتوب از مرحوم سیّد.
در این مکاتیب مرحوم شیخ(( محمد حسین اصفهانی به آنچه بر ردّ عرفاء در کتب حکمت آمده است، تمسّک جسته، و برای شکستن طرف مقابل خود از آن استمداد کرده است. و مرحوم سیّد احمد کربلائی به آنچه عرفاء بدان تمسّک دارند و اتّکاء مینمایند، برای خرد کردن طرف و حریف خود، از آن استفاده نموده است. و بطور خلاصه هر کدام آنچه تیر در ترکش خود داشتهاند، به کمان زده؛ و به طرف مقابل خود پرتاب نمودهاند.
و یکی از فلسفه و حکمت برهان می آورد و دیگری مطالب شهودی و عرفانی را بیان می کند،یکی از توحید علمی می گوید،دیگری از توحید عینی !
مرحوم حاج شیخ از برهان استمداد کرده، و مرحوم حاج سیّد احمد هم از برهان و هم از ذوق و شهود و وجدان استفاده نموده؛ و در اداء حقّ مطلب دریغ ننمودهاند.
بیشتر
در سنواتی که مرحوم فخر المحقّقین و شیخ الفقهاء و المجتهدین آخوند مولی محمّد کاظم خراسانی قدّس الله سرّه الشریف، در قید حیات بودهاند یکی از طلاّب نجف اشرف که اهل ذوق بوده است، به نام شیخ اسمعیل تبریزی،و متخلّص به تائب به عنوان استفتاء از حضرت ایشان، در نامهای از یک بیت از دیوان «منطق الطّیر» شیخ عطّار سؤالی میکند، بدینگونه که شیخ عطّار در «منطق الطّیر» گوید:
دائماً او پادشاه مطلق است ،
در کمال عزّ خود مستغرق است !
او به سر ناید ز خود ، آنجا که اوست ؛
کی رسد عقلِ وجود ، آنجا که اوست ؟!
معنی بیت دوم را بیان فرمائید. مرحوم آخوند، جواب مختصری در سه سطر میدهند؛ و میگویند: مقام بیش از این گنجایش إطاله را ندارد.
آقای شیخ اسمعیل این سئوال را کتباً از مرحوم آیة الله: آقا حاج شیخ محمّد حسین اصفهانی معروف به کمپانی مینماید؛ و ایشان جواب مفصّلی کتباً در إزاء سؤال او میدهند. و نیز در همین میان این سؤال را کتباً از مرحوم آیة الله: آقا حاجسیّداحمد طهرانی معروف به کربلائی مینماید؛ و ایشان نیز جوابی کتباً مرقوم میدارند.
جواب آقا حاج سیّد احمد با جواب حاج شیخ محمد حسین، مخالف در آمد. زیرا حاج شیخ بر اساس مسأله توحید عند الحکماء که میگویند: صفات ثبوتیّه حضرت حقّ با ذات او عینیّت دارند، پاسخ میدهد؛ و حاج سیّد احمد بر اساس مسأله توحید عندالعرفاء پاسخ میدهد که: ذات أقدس او از هر اسم و رسمی بالاتر است، و این بیت میرساند که: أشیاء در آن مقام منیع راه ندارند؛ و عقل را توان ادراک نیست. زیرا قبل از وصول به آن مقام، مضمحل و فانی خواهد شد.
شیخ إسمعیل پاسخ حاج سیّد أحمد را حضور حاج شیخ میآورد و ایشان پس از مطالعه، جوابی بر ردّ مکتوب سیّد مینویسند. او جواب شیخ را حضور سیّد میآورد، و ایشان پاسخی بسیار مفصّل و مستدلّ بر علیه شیخ مینویسند.
دیگر در اینجا مطلب گسترش پیدا نموده؛ و به کیفیّت حدوث اعیان ثابته و کیفیّت وجود علمی أشیاء در صُقع ربوبی و ذات حقّ جلّ و علا کشیده میشود. و به کیفیّت عدم وجود صفات در ذات او، و توحید خواصّ که: و کمال توحیده نفیُ الصِّفاتِ عَنْهُ منتهی میشود. و بالاخره کم کم به بسیاری از موارد اختلاف مذهب حکماء با مذهب عرفاء منجر میگردد.
زیرا شیخ اسمعیل در این هنگام پاسخ دوّم سیّد را به نزد شیخ میبرد؛ و شیخ مکتوب سوّمی بر ردّ سیّد مینویسند؛ و همینطور مرتّباً هر نامه را به نزد دیگری میبرد؛ و او جواب میدهد. وَ هَلُمَّ جَراً بطور مسلسل چهارده مکتوب از طرفین مسأله ردّ و بدل شده است، هفت مکتوب از مرحوم شیخ؛ و هفت مکتوب از مرحوم سیّد.
در این مکاتیب مرحوم شیخ(( محمد حسین اصفهانی به آنچه بر ردّ عرفاء در کتب حکمت آمده است، تمسّک جسته، و برای شکستن طرف مقابل خود از آن استمداد کرده است. و مرحوم سیّد احمد کربلائی به آنچه عرفاء بدان تمسّک دارند و اتّکاء مینمایند، برای خرد کردن طرف و حریف خود، از آن استفاده نموده است. و بطور خلاصه هر کدام آنچه تیر در ترکش خود داشتهاند، به کمان زده؛ و به طرف مقابل خود پرتاب نمودهاند.
و یکی از فلسفه و حکمت برهان می آورد و دیگری مطالب شهودی و عرفانی را بیان می کند،یکی از توحید علمی می گوید،دیگری از توحید عینی !
مرحوم حاج شیخ از برهان استمداد کرده، و مرحوم حاج سیّد احمد هم از برهان و هم از ذوق و شهود و وجدان استفاده نموده؛ و در اداء حقّ مطلب دریغ ننمودهاند.
آپلود شده توسط:
poorfar
1392/03/13
دیدگاههای کتاب الکترونیکی توحید علمی و عینی
شخصا فلسفه را تا آن حد که انسان را به شک بیاندازد قبول دارم .
اما اثبات وجود خداوند را کاری بسیار بسیار غلط میدانم . انسانها فقط باید به شک بیافتند و اثبات به عهده خودشان است .
باز هم ممنون
من یک سوال خیلی ساده و شاید خیلی مشکل دارم سوالم اینست که :
اثبان وجود خدا کار درستیست یا غلط ؟
اثبات وجود خدا به نفع یک متدین است یا به ضرر او ؟
اگر نطرت اینست که کار درستی است ممنون میشوم کمی توضیح در این رابطه بدهی .
با تشکر .[/quote]
سلام عزیز
حوصله ی بحث نداشتم،ولی چون شما خیلی با این همه کتابی که آپ کردی به ما حق داری:x
اول اینکه من کسی نیستم که بخوام در این زمینه نظری قاطع بدم،مخصوصا جایی که خیلی ها در آن اختلاف دارند! و اینجا هم اگر حرفی بزنم صرفا به این خاطره که شما از بنده خواستی...
دوم اینکه بنظر من کار غلطی که اصلا نیست ! کار درستی است برای انسانی که خیلی به عقل متکی است.
سوم ولی برای بعضی انسان ها که خیلی دلــــی اند بقول معروف،و زیاد کاری به فلسفه و استدلال ندارن،نه لزومی نداره...
چه اینکه خیلی از اینها اصلا تا دو کلام فلسفه بخوای بهشون بگی خسته میشن و حوصلشون سر میره... اصلا قدمای ما هم روش و منششون این بوده که این مطالب رو از «غیر اهلش» پنهان کنن....
چون اینها رو یک ایمان باشکوهتری گرفته که می تونن با دل پاکشون خیلی چیزهایی رو ببینن که هزاران فیلسوف هم نمی بینن...
چهارم اینکه ولی با این حال در قرن بیستم و یک،این حرف خرد پسند نیست،که بدون استدلال و از روی شهود دنبال چیزی بریم...
پنجم اینکه بگذار یک چیز مثلا بی ریط ! بنویسم،از نویسنده ی محبوبم داستایوسکی،در کتاب داستایوسکی جدال شک و ایمان،نوشته ادوارد هلت کار،ترجمه ی خشایار دیهیمی....
بهنگام آزادی از زندان،در نامه ای به مادام فون ویزینا ، داستایوسکی کبیر نوشته . . . ص 289 و 290:
«خیلی ها به من گفته اند که شما خیلی مذهبی هستید.
اما نه به این دلیل که مذهبی هستید! بلکه به این دلیل که من خودم شخصا دریافته و تجربه کرده ام،
به شما می گویم که لحظاتی هست،که آدمی «چون گیاه تشنه و خشکیده» عطش به ایمان دارد،و آن را می یابد،
زیرا حقیقت در بدبختی بر آدم طلوع می کند.
در مورد خودم می توانم بگویم،که من فرزند زمانه ام هستم،فرزند بی اعتقادی و شکاکیت،من تا کنون چنین بوده ام،و می دانم،که تا به آخر نیز چنین خواهم بود.این «عطش» به ایمان چه رنجهایی را که برای من به بار نیاورده و می آورد،هر چه حجّت من علیه آن بیشتر می شود،در روح من قدرت بیشتری پیدا می کند.
اما خداوند گاه لحظاتی به من ارزانی می دارد،که احساس آرامش مطلق می کنم،در این لحظات دیگران را دوست دارم،و حس می کنم دیگران نیز مرا دوست دارند،و در چنین لحظاتی نماد ایمان را در قلبم فرو می گیرم،
و این همه چیز را برایم روشن و درخشان و مقدس می کند . . .
این نماد خیلی ساده است،چیزی نیست مگر اعتقاد به اینکه چیزی زیباتر،عمیقتر،دوست داشتنی تر،معقولتر،شجاعانه تر و کاملتری از خدا (مسیح) وجود ندارد...
آری! و من با عشقی غبطه آمیز به خود می گویم که چنین چیزی وجود هم نخواهد داشت »
امیدوارم منظورم را رسانده باشم کبیر اندرکبیر:x
من یک سوال خیلی ساده و شاید خیلی مشکل دارم سوالم اینست که :
اثبان وجود خدا کار درستیست یا غلط ؟
اثبات وجود خدا به نفع یک متدین است یا به ضرر او ؟
اگر نطرت اینست که کار درستی است ممنون میشوم کمی توضیح در این رابطه بدهی .
با تشکر .
بنظر این کمترین در عرفان شیعه،آن هم در میان معاصرین کتابی به این ارزشمندی و به این عمق مطلب نوشته نشده است !
یعنی می توان در یک کلمه به این کتاب گفت شاهکار...
اما قدری توضیح بدهم،چون گویا توضیحاتم در بالای کتاب حذف شده !...
قضیه ی کتاب از یک جوانی شروع می شود،که یک سوالی را درباره ی دو بیت از منطق الطیر شیخ عطار ، نزد دو بزرگ زمانه ی خویش ببرد،که آنها به قول خواجه شیراز،به تایید نظر حل معما می کردند...
آن دو بیت اینست:
دائماً او پادشاه مطلق است / در کمال عزّ خود ، مستغرق است ؛
او به سِر ناید ز خود ، آنجا که اوست / کی رسد ، عقلِ وجود ؛ آنجا که اوست ؟
نفر اول محمد حسین اصفهانی معروف به کمپانی است،که انسان بسیار وارسته و بقول آن زمان،جامع معقول و منقول در عصر خود بود! در فلسفه نیز تبحر و هوش خاصی داشت...
نفر دوم سید احمد کربلائی است،که ایشان از عرفای نام آور آن زمانه و از شاگردان ملاحسینقلی همدانی بود....
و این می شود که جدال دو غول! در می گیرد، اولی مشی اش در بحث فلسفی و حکمی است و دومی که بیشتر اهل ذوق و شهود است مشی اش عرفانی است، در نامه هایی خطاب به همدیگر،
و بدین ترتیب مناظره ای قلمی آغاز می شود . . . !
شاگرد آقای اصفهانی،کسی نیست جز علامه طباطبایی،که از طرفی خود علامه شاگرد سید علی قاضی،عارف سترگ شیعه،و قاضی نیز شاگرد همین آقای کربلایی شخص دیگر مناظره است....
علامه خود بر این بحثها بعدا پاورقی و توضیحاتی اضافه می کند و نقطه نظر خویش را می نویسد،
پس از او نیز جناب مرحوم طهرانی،که از بهترین شاگردان علامه بود نیز بر این کتاب،توضیحاتی می نویسد و آن را با مقدمه و شرحی مفصل چاپ می کند،تا باشد که موجب بینش اهل نظر شود !
بنظرم بعضی کتابها می توانند زندگی ساز باشند (هر چند این کتاب ممکن است قدری سخت باشد در وهله ی اول و دارای اصطلاحاتی که آشنا به فلسفه و عرفان آنها را می یابد) ولی در هرصورت شاید بتوان گفت این کتابِ ناب نیز جزو این گروه از کتب باشد،البته برای اهلش...
هر چند اینگونه کتب برای ذهن عامه ی کتابناکی ها غیر جالب می آید،ولی به دوستانی که اهل دقایق فلسفه و لطایف عرفان هستند،توصیه می کنم این شاهکار را از دست ندهند:x
از این کتاب علامه (ره) توی یکی از تحقیقات کلاس دینی مون استفاده کردم...فوق العاده بود مث سایر کتاباشون فقط کمی برای من سخته...باید با تامل بخونم.
غایت فهم تو است اللّـــــه نیست
رو مجـــرد شو مجـــــــــرد را ببین
دیدن هر چیـــز را شرطــست این