عشق در زمان وبا
نویسنده:
گابریل گارسیا مارکز
مترجم:
بهمن فرزانه
امتیاز دهید
✔️ "عشق در زمان وبا" یکی از عاشقانه های معروف جهان رمان است.
فلورنتینو، جوانی لاغر اندام و نحیف از خانواده ای متوسط و فرزند نامشروع مردیست که صاحب یک شرکت کشتیرانی می باشد. او در کودکی پدرش را از دست داده و با مادرش که مغازه ای خرازی دارد زندگی می کند. در جوانی در تلگرافخانه مشغول کار می شود و وقتی برای رساندن یک تلگراف به خانه ای وارد می شود، با دیدن دختر خانواده (فرمینا) عاشق او می شود. فرمینا که مادرش را در کودکی از دست داده با پدرش زندگی می کند. پدرش ثروتمند است اما پیشینه شغلی مشکوکی دارد. از خانواده اشراف نیست اما خیال های خاصی برای ازدواج دخترش با خانواده ای با اصل و نسب دارد و او را به مدرسه غیر انتفاعی! می فرستد. مدرسه ای که بیش از دویست سال بود دختران خانواده های محترم هنر کدبانوگری و در ضمن توسری خوردن را در آن می آموختند؛ دو مسئله ای که برای همسر بودن از واجبات محسوب می شد.
فلورنتینو اهل مطالعه و صاحب قلم است (کتابخوانی که در طی سال های سال کتاب خوانی، هرگز نفهمید چه کتابی خوب است و چه کتابی بد) و قبل از اظهار عشق به اندازه یک کتاب نامه عاشقانه ارسال نشده به معشوقش نوشته است. اما بالاخره به کمک دیگران ابراز عشق صورت می پذیرد و جوانه هایی از عشق دوطرفه پدید می آید. عشقی مکاتبه ای و بی آلایش. پس از اطلاع پدر از عشق دخترش، او سعی می کند با دور کردن آن دو آتش این عشق را خاموش کند. لذا به مسافرتی طولانی می رود. در طول مدت این مسافرت 2 ساله ارتباطات به صورت تلگرافی ادامه پیدا می کند اما پس از بازگشت و مواجهه دو عاشق، فرمینا ناگهان احساس می کند که عشقی نسبت به فلورنتینو ندارد لذا قضیه را کات می نماید!
پس از این ماجرا سر و کله ضلع سوم داستان یعنی دکتر خوونال اوربینو پیدا می شود. دکتر اوربینو جوانی است از خانوادهای اشراف زاده که برای تحصیل علم طب به اروپا رفته و با کوله باری از علم و کلاس و انگیزه به شهر خود بازگشته است. فلورنتینو پس از این شکست عشقی تبدیل به سایه ای از یک مرد می شود (مردی که حریصانه عشق می خواست و در عین حال چیزی را هم از خود عرضه نمی داشت، هیچ چیز نمی داد و همه چیز می خواست)؛ سایه ای که پایداری خود در عشق را در وفاداری و پرهیز از هرگونه ارتباطی با زنان می بیند. هرچند بعدها تبصره هایی اندک! بر این عقیده زده می شود ولی همانگونه که در فصل اول و در صفحات ابتدایی داستان می بینیم او پس از گذشت نیم قرن همچنان بر عشق خود پایدار است...
بیشتر
فلورنتینو، جوانی لاغر اندام و نحیف از خانواده ای متوسط و فرزند نامشروع مردیست که صاحب یک شرکت کشتیرانی می باشد. او در کودکی پدرش را از دست داده و با مادرش که مغازه ای خرازی دارد زندگی می کند. در جوانی در تلگرافخانه مشغول کار می شود و وقتی برای رساندن یک تلگراف به خانه ای وارد می شود، با دیدن دختر خانواده (فرمینا) عاشق او می شود. فرمینا که مادرش را در کودکی از دست داده با پدرش زندگی می کند. پدرش ثروتمند است اما پیشینه شغلی مشکوکی دارد. از خانواده اشراف نیست اما خیال های خاصی برای ازدواج دخترش با خانواده ای با اصل و نسب دارد و او را به مدرسه غیر انتفاعی! می فرستد. مدرسه ای که بیش از دویست سال بود دختران خانواده های محترم هنر کدبانوگری و در ضمن توسری خوردن را در آن می آموختند؛ دو مسئله ای که برای همسر بودن از واجبات محسوب می شد.
فلورنتینو اهل مطالعه و صاحب قلم است (کتابخوانی که در طی سال های سال کتاب خوانی، هرگز نفهمید چه کتابی خوب است و چه کتابی بد) و قبل از اظهار عشق به اندازه یک کتاب نامه عاشقانه ارسال نشده به معشوقش نوشته است. اما بالاخره به کمک دیگران ابراز عشق صورت می پذیرد و جوانه هایی از عشق دوطرفه پدید می آید. عشقی مکاتبه ای و بی آلایش. پس از اطلاع پدر از عشق دخترش، او سعی می کند با دور کردن آن دو آتش این عشق را خاموش کند. لذا به مسافرتی طولانی می رود. در طول مدت این مسافرت 2 ساله ارتباطات به صورت تلگرافی ادامه پیدا می کند اما پس از بازگشت و مواجهه دو عاشق، فرمینا ناگهان احساس می کند که عشقی نسبت به فلورنتینو ندارد لذا قضیه را کات می نماید!
پس از این ماجرا سر و کله ضلع سوم داستان یعنی دکتر خوونال اوربینو پیدا می شود. دکتر اوربینو جوانی است از خانوادهای اشراف زاده که برای تحصیل علم طب به اروپا رفته و با کوله باری از علم و کلاس و انگیزه به شهر خود بازگشته است. فلورنتینو پس از این شکست عشقی تبدیل به سایه ای از یک مرد می شود (مردی که حریصانه عشق می خواست و در عین حال چیزی را هم از خود عرضه نمی داشت، هیچ چیز نمی داد و همه چیز می خواست)؛ سایه ای که پایداری خود در عشق را در وفاداری و پرهیز از هرگونه ارتباطی با زنان می بیند. هرچند بعدها تبصره هایی اندک! بر این عقیده زده می شود ولی همانگونه که در فصل اول و در صفحات ابتدایی داستان می بینیم او پس از گذشت نیم قرن همچنان بر عشق خود پایدار است...
تگ:
عشق در زمان وبا
دیدگاههای کتاب الکترونیکی عشق در زمان وبا
در نهایت با مرگ پزشک، شرایط وصال این دو بعد از نیم قرن مهیا شده و …
فیلمش به نظر من موقعی بد به نظر میرسه که قبل از دیدن فیلم کتاب رو خونده باشی. خاویر باردم یکی از هنرپیشه های مورد علاقه منه خصوصا در فیلم آبی بیکران[/quote]
اکثر منتقدها فیلم رو کوبیدن، اتقاقا بنده هم بخاطر خاویر باردم رفتم فیلم رو نگاه کردم {دریای درون} تا مارکز!
فیلم پاره پاره اس، رمان رو تکه تکه کرده، یادمه اونموقع نقدهای بسیار بدی راجع به فیلم خوندم
همهی داستان را در یک سطر گفتی که!!!
موقع پهلو گرفتن قایق و پرچم زرد در ساحل و... این قسمت را چقدر خواندم و دوباره خواندم و...
در نهایت با مرگ پزشک، شرایط وصال این دو بعد از نیم قرن مهیا شده و …
فیلمش به نظر من موقعی بد به نظر میرسه که قبل از دیدن فیلم کتاب رو خونده باشی. خاویر باردم یکی از هنرپیشه های مورد علاقه منه خصوصا در فیلم آبی بیکران:x
قسمت های زیبایی از کتاب
عقل زمانی به سراغ انسان می آید که دیگر کاری از پیش نمی برد .
تنها در صورتی در لحظه مرگ افسوس خواهم خورد که مرگم به خاطر عشق نباشد
هر چه در مورد یک عشق اتفاق بیافتد بر همه عشق ها در سراسر جهان اثر خواهد گذاشت
عشق در سال وبا نام فیلمی به کارگردانی مایک نیوئل ساخته ۲۰۰۷ است. فیلم که بر اساس کتابی به همین نام اثر گابریل گارسیا مارکز نوشته شده است، داستان مثلث عشقی میان فرمینا دازا (با بازی جیووانا متزوگیورنو)، فلورنتینو آریزو (با بازی خاویر باردم) و دکتر خوونال اوربینو (با بازی بنجامین برت) که ۵۰ سال (۱۹۳۰-۱۸۸۰) به طول میانجامد.
تهیهکننده فیلم اسکات استیندورف تنها سه سال مشغول انجام امور حقوقی فیلم از جمله کسب رضایت گارسیا مارکز برای حقوق کتاب و اقتباس آن برای ساخت فیلم بوده است.
[/quote]
فیلم در واقع یک شکست بزرگ برای کمپانی بود، بخصوص برای مایک نیوئل فیلمساز برجسته!
قسمت های زیبایی از کتاب
عقل زمانی به سراغ انسان می آید که دیگر کاری از پیش نمی برد .
تنها در صورتی در لحظه مرگ افسوس خواهم خورد که مرگم به خاطر عشق نباشد
هر چه در مورد یک عشق اتفاق بیافتد بر همه عشق ها در سراسر جهان اثر خواهد گذاشت
عشق در سال وبا نام فیلمی به کارگردانی مایک نیوئل ساخته ۲۰۰۷ است. فیلم که بر اساس کتابی به همین نام اثر گابریل گارسیا مارکز نوشته شده است، داستان مثلث عشقی میان فرمینا دازا (با بازی جیووانا متزوگیورنو)، فلورنتینو آریزو (با بازی خاویر باردم) و دکتر خوونال اوربینو (با بازی بنجامین برت) که ۵۰ سال (۱۹۳۰-۱۸۸۰) به طول میانجامد.
تهیهکننده فیلم اسکات استیندورف تنها سه سال مشغول انجام امور حقوقی فیلم از جمله کسب رضایت گارسیا مارکز برای حقوق کتاب و اقتباس آن برای ساخت فیلم بوده است.