فرار از مدرسه
نویسنده:
عبدالحسین زرین کوب
درباره:
محمد غزالی
امتیاز دهید
.
کتاب فوق داستان زندگی و اندیشه های ابوحامد محمد غزالی (فیلسوف، متکلم و فقیه ایرانی و یکی از بزرگترین مردان تصوف سدهٔ پنجم هجری) است که زندگی بالنسبه کوتاه اما آکنده از فعالیت و تحرک داشته و تحولات شگرف زندگی غزالی تنوع وسیعی در آثار وی ایجاد کرده و مخصوصا تأثیر قابل ملاحظه ای در افکار و آثار علماء بعدی اسلام داشته است.
در حدیثی صحیح از پیامبر منقول است که در آغاز هر قرن مُجَدّدی از امت من ظهور می کند که به احیای تعالیم مغفول مانده ی دین، همت می گمارد.
بسیاری " مجدد راس ماته" و احیاگر قرن ششم را غزالی دانسته اند که وجهه ی همت خود را بر احیای گوهر مغفول مانده ی اسلام یعنی اخلاق متمرکز ساخت.
غزالی یکی از بزرگانی است که به نسبت زندگی نامه ی فکری خود در کتاب ارجمند" المنقذمن الضلال " اقدام کرده و این زندگینامه با قلم مو شکاف و فخیم عبدالحسین زرین کوب با نثری روان و کم پیرایه در این کتاب آمده است
با این همه تحقیق که تاکنون در احوال و آثار ابوحامد غزالی انجام یافته است هنوز درباره زندگی و اندیشه او موارد ابهام کم نیست. این نکته نه فقط ناشی از تاریکیهایی است که بر تاریخ عصر او، تاریخ عصر سلاجقه، سایه افکنده است بلکه تا حد زیادی نیز ناشی از
تنوع و پراکندگی آثار اوست که بعضی از آنها هنوز فقط به صورت نسخه های خطی است، برخی چاپ دقیق انتقادی ندارد، پاره یی با عنوانهای مختلف دیگر نیز یاده شده است، و تعدادی را دیگران به نام او برساخته اند یا بهرحال اصالت آنها محل تردیدست.
بعلاوه، وسعت و تنوع قلمرو آثار و افکار وی که غالباً نیز مشحون از سخنان تازه یا توجیه های بی سابقه است، امکان احاطه پژوهنده را بر سراسر قلمرو کار او دشوار می کند.
چرا که در همه تاریخ فرهنگ اسلامی شاید کمتر کسی را بتوان یافت که بقدر غزالی تنوع تمام عرصه یک فرهنگ را در زندگی و اندیشه خویش به این حد پر مایه و جاندار تصویر کرده است و...
فهرست مطالب کتاب:
کودکی و جوانی / درس امام الحرمین/ لشکرگاه/ در نظامیه بغداد/ فرار از مدرسه/ در کشمکش رهایی و گریز/ فیلسوف، ضد فلسفه/ سبک و آثار/ بازگشت / مدرسه یا خانقاه؟
بخشهایی از کتاب:
در سال 450هـ.ق در طوس و در خانواده ی مردی پشم ریس ( غزال )، کودکی به دنیا آمد که نامش را محمد گذاشتند. پدر فردی بی سواد ولی علاقه مند به تصوف و فقه بود و دوست داشت فرزندانش به رغم خودش، اهل علم باشند و چنین شد. احمد برادر کوچک تر بود که به راه تصوف رفت ولی محمد اهل فکر و تحقیق بود و در پی علم از طوس به جرجان رفت و باز به طوس بازگشت. در این زمان بیست ساله بود و خراسان مرکز برخورد افکار و اندیشه های پیروان مذهب شافعی و حنفی و شیعی و اسماعیلی بود.
غزالی که اکنون به اوج اقتدار و اشتهار علمی رسیده بود، احساس رضایت نمی کرد. می دید که چگونه امرا بر سر قدرت علیه یکدیگر توطئه می چیدند و خون هم را می ریختند و از همه بدتر می دید که فقها و علما چگونه برای پیروزی در مناظرات و ارضای نفس، حق را زیر پا می گذارند. بدینسان کم کم خود را بر سر یک دوراهی دید که بماند و به شهرت و تحسینِ مریدان و قدرتمندان دل خوش دارد یا از مدرسه و قیل و قال آن بگریزد تا با خدای خود وارد معامله شود و غزالی پس از شش ماه بحران روحی و دودلی، راه دوم را انتخاب کرد.
کیمیایی که غزالی برای نیل به سعادت تبلیغ می کرد تلفیقی بود از معامله و مکاشفه. معامله یعنی عبادت و ذکر و ریاضت که مقدمه ای بشود برای مکاشفه و یقین. نقد غزالی بر فقه و کلام و فلسفه از این رو بود که جای معامله و اخلاق را تنگ کرده اند و وافی به مقصد و کافی به مقصود نیستند. قسمت اصلی دین اخلاق است که مغفول مانده و نیاز به احیاء و بازسازی دارد. در واقع غزالی کتاب احیاء العلوم و کیمیای سعادت را برای تامین این غایت بود که نگاشت. معامله و عبادت و ریاضت به تزکیه ی نفس و تصفیه ی قلب می انجامد و محتاج کشش الهی و کوشش انسانی است ولی مکاشفه تنها وابسته به لطف و عنایت الهی است. بدینسان غزالی " یقین گمشده ای" را که عمری در جستجویش بود نهایتا در طریقت و تصوف یافت. جستجویی که از دل تحمل فقر و مشقات و آوارگی های فراوان گذشت و برای یافتن آن یقین گمشده، تمام تعینات و تشخصات دنیایی و عملی را فدا کرد تا از طریق "معامله" به " مکاشفه " و یقین برسد. غزالی ضمن بازگویی تمثیل چینیان و رومیان، حکایت تصفیه قلب را باز می کند که طی آن چینی ها با صیقل زدن دیوار توانستند زیبایی نقاشی رومیان را با جلای بیشتر باز تابانند بدون آن که از هیچ رنگی استفاده کنند. زرین کوب می گوید غزالی مثل دکارت از کوچه شک شروع کرد ولی مثل پاسکال از بزرگراه قلب و یقین سر در آورد.
غزالی مثل دکارت از کوچه شک شروع کرد ولی مثل پاسکال از بزرگراه قلب و یقین سر در آورد.
بیشتر
کتاب فوق داستان زندگی و اندیشه های ابوحامد محمد غزالی (فیلسوف، متکلم و فقیه ایرانی و یکی از بزرگترین مردان تصوف سدهٔ پنجم هجری) است که زندگی بالنسبه کوتاه اما آکنده از فعالیت و تحرک داشته و تحولات شگرف زندگی غزالی تنوع وسیعی در آثار وی ایجاد کرده و مخصوصا تأثیر قابل ملاحظه ای در افکار و آثار علماء بعدی اسلام داشته است.
در حدیثی صحیح از پیامبر منقول است که در آغاز هر قرن مُجَدّدی از امت من ظهور می کند که به احیای تعالیم مغفول مانده ی دین، همت می گمارد.
بسیاری " مجدد راس ماته" و احیاگر قرن ششم را غزالی دانسته اند که وجهه ی همت خود را بر احیای گوهر مغفول مانده ی اسلام یعنی اخلاق متمرکز ساخت.
غزالی یکی از بزرگانی است که به نسبت زندگی نامه ی فکری خود در کتاب ارجمند" المنقذمن الضلال " اقدام کرده و این زندگینامه با قلم مو شکاف و فخیم عبدالحسین زرین کوب با نثری روان و کم پیرایه در این کتاب آمده است
با این همه تحقیق که تاکنون در احوال و آثار ابوحامد غزالی انجام یافته است هنوز درباره زندگی و اندیشه او موارد ابهام کم نیست. این نکته نه فقط ناشی از تاریکیهایی است که بر تاریخ عصر او، تاریخ عصر سلاجقه، سایه افکنده است بلکه تا حد زیادی نیز ناشی از
تنوع و پراکندگی آثار اوست که بعضی از آنها هنوز فقط به صورت نسخه های خطی است، برخی چاپ دقیق انتقادی ندارد، پاره یی با عنوانهای مختلف دیگر نیز یاده شده است، و تعدادی را دیگران به نام او برساخته اند یا بهرحال اصالت آنها محل تردیدست.
بعلاوه، وسعت و تنوع قلمرو آثار و افکار وی که غالباً نیز مشحون از سخنان تازه یا توجیه های بی سابقه است، امکان احاطه پژوهنده را بر سراسر قلمرو کار او دشوار می کند.
چرا که در همه تاریخ فرهنگ اسلامی شاید کمتر کسی را بتوان یافت که بقدر غزالی تنوع تمام عرصه یک فرهنگ را در زندگی و اندیشه خویش به این حد پر مایه و جاندار تصویر کرده است و...
فهرست مطالب کتاب:
کودکی و جوانی / درس امام الحرمین/ لشکرگاه/ در نظامیه بغداد/ فرار از مدرسه/ در کشمکش رهایی و گریز/ فیلسوف، ضد فلسفه/ سبک و آثار/ بازگشت / مدرسه یا خانقاه؟
بخشهایی از کتاب:
در سال 450هـ.ق در طوس و در خانواده ی مردی پشم ریس ( غزال )، کودکی به دنیا آمد که نامش را محمد گذاشتند. پدر فردی بی سواد ولی علاقه مند به تصوف و فقه بود و دوست داشت فرزندانش به رغم خودش، اهل علم باشند و چنین شد. احمد برادر کوچک تر بود که به راه تصوف رفت ولی محمد اهل فکر و تحقیق بود و در پی علم از طوس به جرجان رفت و باز به طوس بازگشت. در این زمان بیست ساله بود و خراسان مرکز برخورد افکار و اندیشه های پیروان مذهب شافعی و حنفی و شیعی و اسماعیلی بود.
غزالی که اکنون به اوج اقتدار و اشتهار علمی رسیده بود، احساس رضایت نمی کرد. می دید که چگونه امرا بر سر قدرت علیه یکدیگر توطئه می چیدند و خون هم را می ریختند و از همه بدتر می دید که فقها و علما چگونه برای پیروزی در مناظرات و ارضای نفس، حق را زیر پا می گذارند. بدینسان کم کم خود را بر سر یک دوراهی دید که بماند و به شهرت و تحسینِ مریدان و قدرتمندان دل خوش دارد یا از مدرسه و قیل و قال آن بگریزد تا با خدای خود وارد معامله شود و غزالی پس از شش ماه بحران روحی و دودلی، راه دوم را انتخاب کرد.
کیمیایی که غزالی برای نیل به سعادت تبلیغ می کرد تلفیقی بود از معامله و مکاشفه. معامله یعنی عبادت و ذکر و ریاضت که مقدمه ای بشود برای مکاشفه و یقین. نقد غزالی بر فقه و کلام و فلسفه از این رو بود که جای معامله و اخلاق را تنگ کرده اند و وافی به مقصد و کافی به مقصود نیستند. قسمت اصلی دین اخلاق است که مغفول مانده و نیاز به احیاء و بازسازی دارد. در واقع غزالی کتاب احیاء العلوم و کیمیای سعادت را برای تامین این غایت بود که نگاشت. معامله و عبادت و ریاضت به تزکیه ی نفس و تصفیه ی قلب می انجامد و محتاج کشش الهی و کوشش انسانی است ولی مکاشفه تنها وابسته به لطف و عنایت الهی است. بدینسان غزالی " یقین گمشده ای" را که عمری در جستجویش بود نهایتا در طریقت و تصوف یافت. جستجویی که از دل تحمل فقر و مشقات و آوارگی های فراوان گذشت و برای یافتن آن یقین گمشده، تمام تعینات و تشخصات دنیایی و عملی را فدا کرد تا از طریق "معامله" به " مکاشفه " و یقین برسد. غزالی ضمن بازگویی تمثیل چینیان و رومیان، حکایت تصفیه قلب را باز می کند که طی آن چینی ها با صیقل زدن دیوار توانستند زیبایی نقاشی رومیان را با جلای بیشتر باز تابانند بدون آن که از هیچ رنگی استفاده کنند. زرین کوب می گوید غزالی مثل دکارت از کوچه شک شروع کرد ولی مثل پاسکال از بزرگراه قلب و یقین سر در آورد.
غزالی مثل دکارت از کوچه شک شروع کرد ولی مثل پاسکال از بزرگراه قلب و یقین سر در آورد.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی فرار از مدرسه
راجع به عزاداری حضرت حمزه رحمة الله علیه ! :
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از کنار خانه دو گروه از انصار به نام بنى عبدالاشهل و بنى ظفر گذشتند که بر شهیدان احد گریه و عزادارى مىکردند. چشمان مبارکش پر از اشک شد و آنگاه فرمود: حمزه گریه کننده کافى ندارد. سعد بن معاذ و اسید بن خضیر که از یاران آن حضرت بودند در هنگام بازگشت به خانهاى از بنى عبدالاشهل دستور دادند زنان جلسه گریه و عزادارى را رها ساخته و به خانه حمزه بروند و براى عموى پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گریه و عزادارى کنند.
از این دست روایات بسیار است و به خوبى مسأله عزادارى و گریه، و چگونگى آن در صدر اسلام را نشان می دهد و نشان مىدهد هیچ گونه منعى در مورد آن از جانب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صورت نگرفته و بلکه آن حضرت بر گریه و عزادارى براى عمویشان حمزه تشویق مىنموده اند.
پس از پایان نبرد احد رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم راهى شهر مدینه شد، در آن هنگام زنان انصار در سوگ شهداى خویش مىگریستند. پیامبر با شنیدن مویه عزاداران، از شهادت و غربت عمویش حمزه یاد کرد و فرمود:
« و لکن حمزة لا بواکى له؛ اما عمویم حمزة گریه کنندهاى ندارد. »
پیامبر پس از اندکى استراحت، صداى ناله زنان انصار را شنیدند که براى حمزه مىگریستند.
ابن عبدالبر مىگوید: تا به امروز زنان انصار پیش از گریه بر مردگان خویش، نخست بر حمزه مىگریند. الاستیعاب، قرطبى، ج 1، ص 275؛ مسند احمد، ج 2، ص 40؛ شفاء الغرام، ج 2، ص 347
به خیلی از احادیث نمیشه اعتماد کرد چه برسه به روایات. گریه و زاری اجباری و آیینی چه خاصیتی میتونه داشته باشه؟ جز اینکه مردم رو به غصه خوردن عادت میده و روح و روانشون رو بیمار میکنه. «بگذار برخیزد مردم بی لبخند بگذار برخیزد»شاملو
این روایت! هم تقدیم به همه ی کسانی که در همه حال شادی رو به غم ترجیح میدن:
به جهانیان بگو که شما به گیتی (از پس درگذشتگان) شیون و مویه و گریستن نادانانه مکنید، «چه به همان اندازه بدی و سختی به روان گذشتگان شما رسد»
ارداویرافنامه فرگرد 16
شاید برای شما ارداویرافنامه از اینگونه روایات معتبرتر نباشه ولی (از نظر روانشناسی و منطق) مفیدتر هست.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از کنار خانه دو گروه از انصار به نام بنى عبدالاشهل و بنى ظفر گذشتند که بر شهیدان احد گریه و عزادارى مىکردند. چشمان مبارکش پر از اشک شد و آنگاه فرمود: حمزه گریه کننده کافى ندارد. سعد بن معاذ و اسید بن خضیر که از یاران آن حضرت بودند در هنگام بازگشت به خانهاى از بنى عبدالاشهل دستور دادند زنان جلسه گریه و عزادارى را رها ساخته و به خانه حمزه بروند و براى عموى پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گریه و عزادارى کنند.
از این دست روایات بسیار است و به خوبى مسأله عزادارى و گریه، و چگونگى آن در صدر اسلام را نشان می دهد و نشان مىدهد هیچ گونه منعى در مورد آن از جانب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صورت نگرفته و بلکه آن حضرت بر گریه و عزادارى براى عمویشان حمزه تشویق مىنموده اند.
پس از پایان نبرد احد رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم راهى شهر مدینه شد، در آن هنگام زنان انصار در سوگ شهداى خویش مىگریستند. پیامبر با شنیدن مویه عزاداران، از شهادت و غربت عمویش حمزه یاد کرد و فرمود:
« و لکن حمزة لا بواکى له؛ اما عمویم حمزة گریه کنندهاى ندارد. »
پیامبر پس از اندکى استراحت، صداى ناله زنان انصار را شنیدند که براى حمزه مىگریستند.
ابن عبدالبر مىگوید: تا به امروز زنان انصار پیش از گریه بر مردگان خویش، نخست بر حمزه مىگریند. الاستیعاب، قرطبى، ج 1، ص 275؛ مسند احمد، ج 2، ص 40؛ شفاء الغرام، ج 2، ص 347
برای مشاهده سایر روایات به این لینک ها مراجعه کنید :
http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=17
http://www.pasokhgoo.ir/book/export/html/2402
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست
در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست
در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست
چیست این سقف بلند ساده بسیارنقش
زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست
این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست
صاحب دیوان ما گویی نمیداند حساب
کاندر این طغرا نشان حسبه لله نیست
هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو
کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست
بر در میخانه رفتن کار یک رنگان بود
خودفروشان را به کوی می فروشان راه نیست
هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست
ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
بنده پیر خراباتم که لطفش دایم است
ور نه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست
حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی مشربیست
عاشق دردی کش اندربند مال و جاه نیست
درود ؛
بد نیست بعضی دوستان به جای شعار دادن کتاب اندیشه های امام محمد غزالی رو بخونند بعد درباره اش مطلب بنویسند ...
مشکل فکرهای بسته این است که دهانشان یکسره باز است .بدون خواندن کتاب و بدون دانستن اندیشه های یک شخص که نمیشه درباره اون شخص سخن گفت !!!!
یکسری اشخاص که متاسفانه کم هم نیستند از خواندن کتابهایی که به نظرشان مخالف با اعتقاداتشون است ترس دارند .
جهل این است که شما یکسری کتاب رو بترسی بخونی ....همه کتابها رو باید خوند از موافق تا مخالف و ضمنا" موقع خواندن کتاب باید تعصبات رو کنار گذاشت و با تفکر و اندیشه خواند
نزدیک عید است و من هم از همین جا پیشاپیش نوروز باستانی رو خدمت همه اعضا گرامی تبریک عرض نموده و برای همگی سال شیرین و خوبی رو آرزومندم .......
شاد باشید و سلامت [/quote]
خیلی هم خوبه
ولی یکی از دوستان مطلبی نوشته بود که علمای اسلام .... که در جواب ایشون مطالبی عرض کردم
خدمت آن دوستانی هم که جوش آورده اند عرض می کنم که:
به قول معروف آن یک پشه هم شمایید من هیچ چی نیستم
:-):-):-)
متاسفانه کسانی که بیسواد هستند فقط جنجال به پا می کنند و کار دیگه بلد نیستند که چند نمونه در این صفحه مشاهده میکنید
علاقه مندان به لینک زیر هم می توانند مراجعه کنند:
http://tazohor.com/%D9%83%D9%81%D8%B1%D9%8A%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%D8%A8%D9%88-%D8%AD%D8%A7%D9%85%D8%AF-%D8%BA%D8%B2%D9%91%D8%A7%D9%84%D9%8A-%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%88%D9%81-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D9%85%D8%AD/
امیر علی شیر نوایی ( م ۹۰۶ ق ) در پاسخ به غزالی این دو بیت را سروده است :
ای که گفتی بر یزید و آل او لعنت مکن
زان که شاید حق تعالی کرده باشد رحمتش
آنچه با آل نبی کرد او، اگر بخشد خدای
هم ببخشاید مرا گر کرده باشم لعنتش