حافظ چه می گوید؟
نویسنده:
احمد کسروی
درباره:
حافظ
امتیاز دهید
از سالهاست که شرقشناسان اروپا که افزار سیاستند، ستایشها از حافظ و شعرهای او سروده اند، و این ستایشها که جز از راه سیاست نیست مایه گمراهی انبوهی از ایرانیان گردیده که آنها را راست پنداشته رو بکتاب حافظ آورده اند، و چون گفته های حافظ درهم و پریشان است و یک خواستی از آن فهمیده نمیشود، کسانی خود را به رنج انداخته اند که خواست او را بدانند، و این خود مایه گرفتاری برای بسیاری شده است که خود فریب خورده اند و دیگران را نیز فریب میدهند.
برای چاره کردن بآن گرفتاری و جلو گرفتن از آن رنجهاست که من باین نوشته میپردازم.
کسروی
برای چاره کردن بآن گرفتاری و جلو گرفتن از آن رنجهاست که من باین نوشته میپردازم.
کسروی
آپلود شده توسط:
MTOM
1388/06/30
دیدگاههای کتاب الکترونیکی حافظ چه می گوید؟
چرا آن را از دسترس بیرون کردهاید
من خودم را در حدی نمیبینم که بخواهم در مورد حافظ نظر دهم . من فقط مطالب موجود در جامعه و گاها در همین سایت را بازگو خواهم کرد که افرادی با نوشتن اشعار عرفانی در زیر بعضی از کتب ، برایمان ادای وارستگان را در میاورند .
البته اضافه کنم شاید این رفقا وارسته باشند اما یقین میدانم هر کسی از این اشعار میخواند لزوما وارسته نیست .
بسیار انسانها دیده ام که ادعای سفر به عوالم دیگر را داشته اند . جالب اینجاست در اولین محک شکست خورده اند .
کمی صبور باش . در آینده هم سوالهایی مطرح میکنم تا رفقا بهتر این افراد را بشناسند و هم داستانهایی از این وارسته نماها
از لغزنده ترین گذرگاه هاست،که بسیاری در آن به زمین خورده اند،
ما نباید آنچه را که دوست داریم در حافظ ببینیم،و آنچه که را نمی خواهیم نبینیم،
کسی که منکر عشقورزی های زمینیه حافظ شود،
و کسیکه منکر بهره وری او از لذات دنیوی شود،
اصلا او را نشناخته...
و نیز کسی که منکر مسلمانی و قرآن دانی او شود
و او را منکر مبدا و معاد نشان دهد
و بگوید او میخاره ای علاف هرزه، پاچه خوار شاهان و همجنس باز و حتی پسر باز بوده،(که تفسیر شاملو به اینجا ختم می شود)
باز هم او را نشناخته است...
موفق باشی:x
می آید خود برای خودش،در ذهن زند شاعرانه اش، پیری می سازد،و به او می گوید: پیر میخانه، یا پیر مغان
و در مقابل خانقاه و مسجد، می آید برای خود باز میکده و میخانه و دیر مغان را خلق می کند
و دیگر بساط خود را آنجا پهن می کند،و آرامش و خلوص حقیقی را در آنجا می جوید:
منم که گوشه ی میخانه خانقاه من است
دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است
و می گوید:
گر مدد خواستم از پیر مغان عیب مکن
شیخ ما گفت که در صومعه همت نبود
گر طهارت نبود کعبه و بتخانه یکیست
نبود خیر،در آن خانه که عصمت نبود
در خرابات مغان،نور خدا می بینم
این عجب بین که چه نوری،
ز کجا می بینم!
حافظ به خود نپوشید این خرقه ی می آلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را
خرقه ی زهد مرا آب خرابات ببرد..
حافظ این خرقه بینداز ،مگر جان ببری
کآتش از خرقه ی سالوس و کرامت برخاست
ز جیب خرقه ی حافظ چه طرف بتوان بست؟
که ما صمد طلبیدیم و او صنم دارد
گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ...
صوفی نهاد دام و سرِ حقّه باز کرد
بنیاد مکر با فلک حقّه باز کرد
بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه
زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد
نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
به نظر می رسد در جوّ زمانه ی حافظ صوفیان اکثرهم فاسد و ناخالص بودند،و به همین دلیل نمی توانیم بگوییم حافظ جزو فرق متعارف صوفیه بوده است،چون اگر بود،حتما نامش در تذکره و سلسله های صوفیان می آمد،
چه آنکه نام عطار و مولانا و عراقی و جامی آمده است.
در اینکه حافظ ،اهل سیر و سلوک بوده شکی نیست،و کسی که حافظ را خوب خوانده باشد به این نکته معترف است،و خودش بارها به این مطلب در اشعارش اشاره کرده:
سعی نابرده در این راه به جایی نرسی
مزد اگر می طلبی طاعت «استاد» ببر
ره این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس! از خطر گمراهی
نیست بر لوح دلم جز الفِ قامت دوست
چه کنم؟ حرف دگر یاد نداد استادم
به کوی عشق منه، بی دلیل راه قدم
که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد...
اینان کارهای زشت و گاهی متناقض انجام میدهند و مورد ملامت جامعه قرار میگیرند و اینگونه کسب معرفت میکنند .
برایتان گوشه ای از کارهای این فرقه را بعدا خواهم نوشت ( فقط بگویم که تاکنون بارها دولت خانقاه این فرقه را خراب کرده است )
تا نگردی آشنا ،زین پرده رمزی نشنوی
گوش نا محرم نباشد جای پیغام سروش
بر بساط نکته دانان،خود فروشی شرط نیست
یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل،
یا خموش:!
حافظ تو ختم کن،
که هنر،
خود عیان شود،
با مدعی،
نزاع و محاکا چه حاجت است؟!
مورد تنفر 4 نفر
به نظر میرسد از نظر جامعه روشنفکر ، حافظ یک یاوه گو و دغل کار است .
ظاهرا خر شدن ما بی دلیل نبوده است .