میعاد در لجن
نویسنده:
نصرت رحمانی
امتیاز دهید
نصرت رحمانی (زاده: ۱۳۰۸ در تهران، مرگ: ۱۳۷۹ در رشت) یکی از شاعران معاصر نوگرای ایران است. دوره آموزشهای دبستانی و دبیرستانی را در همین شهر به پایان رساند و سپس وارد مدرسه پست و تلگراف و تلفن شد سپس به کار در رادیو پرداخت سپس به روزنامه نگاری پرداخت سپس مسوول صفحات شعر مجله زن روز شد.
در دههٔ چهل و پنجاه شمسی، نصرت رحمانی طرفداران زیادی در میان مردم به ویژه جوانان داشت.
مجموعه اشعار
کوچ
کویر
میعاد در لجن
ترمه
حریق باد
درو
شمشیر معشوقه قلم
پیاله دور دگر زد
در جنگ باد
بیشتر
در دههٔ چهل و پنجاه شمسی، نصرت رحمانی طرفداران زیادی در میان مردم به ویژه جوانان داشت.
مجموعه اشعار
کوچ
کویر
میعاد در لجن
ترمه
حریق باد
درو
شمشیر معشوقه قلم
پیاله دور دگر زد
در جنگ باد
آپلود شده توسط:
Reza
1386/07/20
دیدگاههای کتاب الکترونیکی میعاد در لجن
میعار در لجن...
کمی شرم
به..به..چه سورپریزی
نیم رخ
نه اینطور خوب نیست
بک لحظه....آه
تیک, تک
بسیار خوب
خواننده ی عزیز آزاد باش
با نور خوب و زاویه ی مرغوب
عکسی از آنجانب گرفتم
و با این عکس یک لحظه ای عبث ز زندگی ات را
تثبیت کرده ام
اما در این میان حماقت خود را نیز
تایید کرده ام
درازنای شب اندوهان را ازمن بپرس
که در کوچه عاشقان تا سحرگاه رقصیده ام....
یا
خدایا تو........هیچگاه
نصرت شاعری سالم هم از لحاظ شخصیت هم شعر
گیرم از این کنایه هیچ نفهمی
این روزها
اینگونه ام :
فرهاد واره ای که تیشه ی خود را
گم کرده است
آغاز انهدام چنین است
اینگونه بود آغاز انقراض سلسله ی مردان
یاران
وقتی صدای حادثه خوابید
برسنگ گور من بنویسید:
یک جنگجو که نجنگید
اما …، شکست خورد
این روزها
باهرکه دوست می شوم احساس می کنم
آنقدر دوست بوده ایم که دیگر
وقت خیانت است یادت گرامی باد جنگجوی تمامی دوران
چرا شعر ميعاد رد لجن در كتاب ميعاد در لجن نيست. حيف شعر به اين قشنگي جا مونده و كامل بودن بقيه ي نسخه هاي پي دي اف رو زير سوال ميبره. چون مطمئنم اين شعر مال اين كتابه ولي از ليست اشعار باقي كتابا اطلاع دقيقي ندارم.
لطفا نسخه پي دي اف رو تصحيح كنيد.
رقصید
پر زد ، رمید
از لب انگشت او پرید
[ سکه ]
گفتم: خط
پروانه ی مسین
پرواز کرد
چرخید ، چرخید
پر پر زنان چکید؛ کف جوی پر لجن.
تابید ، سوخت فضا را نگاهها
بر هم رسید
در هم خزید
در سینه عشق های سوخته فریاد می کشید:
ـ ای ؟یأس ، ای امید !
آسیمه سر بسوی «سکه» تاختیم
از مرز هست و نیست
تا جوی پر لجن
با هم شتافتیم
آنگه نگاه را به تن سکه بافتیم.
پروانه ی مسین
آیینه وار ! بر پا نشسته بود در پهنه ی لجن !
وهر دو روی آن
خط بود
خطی بسوی پوچ ، خطی به مرز هیچ
اندوه لرد بست
در قلبواره اش
و خنده را شیار لبانش مکید و گفت:
ـ پس ... نقش شیر ؟
رویید اشگ
خاموش گشت، خاموش
گفتم :
ـ کنام شیر لجن زار نیست ، نیست!
خط است و خال
گذرگاه کرم ها
اینجا نه کشتگاه عشق و غرور است
میعادگاه زشتی و پستی ست.
از هم گریختیم
بر خط سرنوشت
خونابه ریختیم.
نصرت رحمانی
يك جنگجو كه نجنگيد
اما ....
شكست خورد