رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

نهضت ملی ایران و عدالت اجتماعی

نهضت ملی ایران و عدالت اجتماعی
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 42 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 42 رای
برای شناخته شدن درست تاريخ معاصر ايران و به ويژه نهضت ملي، گذشته از آگاهي هاي دقيق و موثق درباره ي رويدادها و نيروها و شخصيت هاي سياسي و عوامل اجتماعي و اقتصادي، بايد درباره بسترهاي نظري و ديدگاههاي تحليلي مطرح در اين دوران نيز اطلاع كافي داشت. تنها با اطلاع از ديدگاهها و تحليلهاي نظري گوناگوني كه هدايت كننده ي عملكرد سياسي خطوط و نيرويها مختلف سياسي بوده اند. مي توان به ارزيابي واقعيت نامهاي چند و چون آن نهضت دست يافت. عدالت اجتماعي از مهمترين مباحث نظري و سياسي اجتماعي اين دوران به شمار مي آيد و اين مجموعه از مقالات خليلي ملكي كه بيان كننده ي برخي از مسايل و مواضع مطرح در اين زمينه است به قصد روشن كردن گوشه اي از تاريخ فكري و نظري نهضت ملي ايران فراهم آمده است
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
khar tu khar
khar tu khar
1392/07/07
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی نهضت ملی ایران و عدالت اجتماعی

تعداد دیدگاه‌ها:
39
دوم -
مشکل دوم شما ساده سازی است. آنهم به نحو خیلی بچه گانه:
می گویید: ""... مثلا اصلاح طلبی از آقای خلخالی پذیرفتنی نبود. البته ما حق نداریم در مورد کسی صرفا از روی حدس و گمان و شنیده ها قضاوت کنیم..."
.......ایشان دو جلد کتاب خاطرات دارد. مصاحبه هایش هم در اول انقلاب موجود است. موسسه اطلاعات روزنامه های 57 تا 60 را به صورت دیجیتال منتشر کرده. دیگر صحبت حدس و گمانه و شنیده نیست.
می فرمایید: ""... مثلا در مورد آقای خاتمی ایشان حداکثر کارش این بود که در روزنامه ی کیهان به مهندس بازرگان حملات تند قلمی می کرد در هیچ جای دنیا هم نوشتن جرم نیست...""
این یک نمونه از همان ساده کردن هاست. فطعا در هیچ جای دنیا نوشتن جرم نیست،
نمونه ای دیگر، می فرمایید: """ ..یا مثلا آقای روحانی به جز یک سخنرانی که ایضا سخنرانی هم در هیچ جای دنیا جرم نیست, کار دیگری را نتوانستند به او نسبت دهند. توضیحاتی که در بالا دادم(در نظر گرفتن شرایط زمانی) در مورد این دسته صدق می کند..."
اصلا سخنرانی در مقام دبیری شورای امنیت ملی در حمایت از سرکوب و وارونه جلوه دادن حقایق و حمایت از آنهایی که به کوی دانشگاه حمله کردند و خط نشان کشیدن برای مردم بی دفاع و بی سلاح که جرم نیست. اصلا..
در مورد آقای ظریف و برنامه رادیو آمریکا بحث بی ربطی کرده اید. بنده مسئول صدای آمریکا نیستم. به خودشان بگویید. اما تا جایی که من از صحبتهای آقای ظریف فهمیدم ایشان خودشان را مجری منویات مقام بالاتر می داند.
[edit=گیلدخت]1392/07/13[/edit]
با سلام. و ممنون از توجه و وقتی که گذاشتید:
اول-
مشکل شما کلی گویی بدون سند و مدرک است. می گویید ما امروز به مشی خلیل ملکی نیاز داریم. ولی آخرش معلوم نمی شود که مشی خلیل ملکی چیست؟ رهنمود می دهید که باید امروز مانند او رفتار کنیم، یعنی چه کنیم؟ به دیدار شخص اول مملکت بریم و به شهادت دکتر علی مجتهدی حقوق 5000 تومانی بگیریم؟
می گویید باید از دولت حمایت کرد؟ یعنی چه؟ در روزنامه مقاله بنویسیم؟ به مردم بگوییم حرفهای فعلی رئیس جمهور را فراموش کنند؟ صحبت از اصلاحات می کنید، ولی معلوم نیست این اصلاحات چه چیزهایی را قرار بود یا قرار است اصلاحات کند؟ آیا اصلا اختیار و قدرت دارد. اصلا معلوم نیست مطالباتی که از دولت روحانی داریم چیست که بعدها بدانیم به چقدر از آن رسیده ایم؟ آیا معیاری وجود دارد که بفهمیم آقای روحانی به رای مردم خیانت کرده یا نه؟
در واقع فرفی بین اظهارات شما و گروه های اول انقلاب نیست. هر دو ما را به آینده ای موهوم بشارت می دهید که معلوم نیست در آن چه اتفاقی قرار است بیفتد.
کل جنبش آزادیخواهی صد سال اخیر ایران را که در یک کلام "شورش بر علیه وضع موجود بود" را به می چسبانید به اصلاحات درون حکومتی خاتمی، و بعد کل آنها را به دولت اعتدال (که البته بدون هیچ سند و مدرکی معتقدید اصلاحانی است) وصل می کنید. بدون آنکه نشان دهید که اصلا چه شباهتی بین رهبران مشروطه، رجال ملی شدن صنعت نفت و غیره وجود دارد.
می گویید: ...من نگفتم مردم مطالباتشان را فراموش کنند. اتفاقا معتقدم مردم مدام باید مطالبه بکنند تا دولت را به سمت جلو هل دهند. منتها در کنار مطالبه پشتیبانی هم بکنند و شرایط را در نظر بگیرند..."
این شرایط که مردم باید در نظر بگیرند چیست؟ و باید چه بکنند؟ اصلا چطور می توانیم از دولتی که از ما پشتیبانی نخواسته حمایت کنیم؟ .....
فرموده اید: ""...درباره ی گذشته ی افراد هم هیچ گاه نگفتم فراموش کنیم. منتها سخنم این است که در قضاوت اولا شرایط آن زمان فرد را در نظر بگیریم.در نظر بگیریم که اگر ما خودمان دهه ی شصت به قدرت می رسیدیم آیا تندروی نمی کردیم؟...."
با چنین منطقی نمی توان از هیتلر، پینوشه، استالین بازخواست کرد. چون اگر ما بودیم: شاید، امکان داشت، ممکن بود بدتر از آنها بکنیم. باید شرایطی که استالین در آن رشد کرد، پینوشه به قدرت رسید، هیتلر صدر اعظم شد را بررسی کنیم. نتیجه چنین منطقی این است: مقتول بیشتر از قاتل مقصر است! چون اگر به جای قاتل قرار می گرفت، ممکن بود بدتر بکند.
نه دوست عزیز چنین نیست. ماشین زمان اختراع نشده. که بنده به عقب برگردم. وجدانم هم راحت است.
در مورد گروه های سیاسی اول انقلاب که اشاره کرده اید - جایش اینجا نیست - می شود تک تک مسائل را بررسی کرد..............
[edit=گیلدخت]1392/07/13[/edit]
پاسخ نقل قول آخری:
بسیاری از مشروطه خواهان که تا بحبحه ی به قدرت رسیدن رضاخان زنده بودند از رضاشاه شدن او پشتیبانی کردند. سرداراسعد را امروز در کتاب های جمهوری اسلامی بدنام جلوه می دهند چون با رضاشاه همکاری کرد اما حقیقت این است که او هم کم در راه مشروطه فداکاری نکرده بود. بدشانسی او نسبت به ستارخان و باقرخان این بود که بیشتر از آن ها زنده مانده بود. میرزای نائینی که رساله در دفاع از مشروطه نوشته بود تا پایان از رضاشاه پشتیبانی می کرد. بخش اعظم مجلسی که به پادشاهی رضاشاه رای داده بودند از مشروطه خواهان بودند. این که چرا این اتفاق افتاد به خاطر هرج و مرجی بود که دامن کشور را گرفته بود.کشور در آستانه ی فروپاشی کامل قرار داشت. در واقع جنبش مشروطه خواهی به آن هدفی که داشت نرسید. بله رضاشاه در این زمینه به شدت مقصر است.اما خود مشروطه خواهان هم کم مرتکب اشتباه نشدند. نمی توان تندروی های حیدرخان عمواوغلی را نادیده گرفت.نمی توان چشم را بر درگیری مسلحانه در تهران که منجر به خلع سلاح یاران ستارخان شد بست یکی از دو طرف یا هر دو در این واقعه مقصر بودند. نمی توان بر فحاشی های مرحوم صوراسرافیل در روزنامه اش صرفا نام آزادی خواهی گذاشت. منتها من پرسشم این بود که می توان به این دلیل تلاش های مشروطه خواهان را تختئه کرد؟ آیا این بی انصافی نیست؟ حالا من دوباره می پرسم بی انصافی نیست این همه اصلاح طلبانی که پایشان به زندان باز شد و تحت شکنجه قرار گرفتند این همه اصلاح طلبی که همین الان در زندان هستند و برخی هایشان به تازگی دارند آزاد می شود را سرزنش کنیم که چرا اصلاحات با شکست مواجه شد؟و تا آنجایی که می دانم اکثریت این اصلاح طلبان چه آن هایی که هنوز در ایرانند و چه آن هایی که به خارج رفته اند ضمن انتقاد به آقای خاتمی اما برای او احترام قائلند.
[quote='cleauoum']بخش قابل توجهی از جریانی که به آقای روحانی رای داد (می گویم قابل توجه و نه همه) ربطی به آزادیخواهی ندارد، آنها کسانی بودند که احمدی نژاد از فدرت خلعشان کرده بود و حالا می خواستند برگردند. جنگ آنها چنگ آزادی نیست - یادآوری می کنم بخش قابل توجهی از جنبش آزادیخواهی: فعالین سیاسی، مادران شهدا و زندانیان سیاسی، در انتخابات شرکت نکردند. [/quote]
بله بخش هایی از جامعه ی مدنی انتخابات اخیر را تحریم کردند و من به نظر این ها احترام می گذارم.آقای روحانی هم در سخنرانی مجلس گفت من رییس جمهور همه ی مردم هستم حتی آنانکه به پای صندوق نیامدند. اما بخش های زیادی از همان زندانیان سیاسی در انتخابات رای دادند. آقای تاجزاده در آخرین روزها تصمیم گرفت رای دهد. بسیاری از ملی مذهبی ها استقبال کردند و حتی به وساطت آقای عارف با دولت تماس گرفتند. فرخ نگهدار در خارج از کشور شرکت کرد. مادر شهید سهراب اعرابی به آقای خاتمی نامه نوشته بود که نامزد انتخابات شود. در همین نامه ای که بعضی زندانیان سیاسی به آقای اوباما نوشتند و متاسفانه همان شبه روشنفکران شروع به حمله کردند که این ها نگران رژیم هستند تنها اصلاح طلبان نبودند. در میان امضاکنندگان نوکیشان مسیحی هم بودند. بادکوبه ای شاعر هم بود.ملی مذهبی ها هم بودند. خیلی از فعالین دانشجویی که در 18 تیر در خیابان ها بودند از روحانی پشتیبانی کردند.ما چرا کاسه ی از آش داغ تر شویم؟
[quote='cleauoum']به یادتان می آوردم که چطور یک جوان بی نوا در تونس اقدام به خودسوزی کرد و آتشی که تن نحیفش را دربرگرفت چطور کاخ چندین مستبد را بر سرشان خراب کرد. [/quote]
البته امروز هم می بینیم که چقدر واقعا به دموکراسی و آزادی رسیدند!
یک دوجین اتهام ریز و درشت از طرف گروه های گوناگون از سلطنت طلب گرفته تا توده ای ها از جناح مذهبی جبهه ی ملی گرفته تا مورخان امروزی به عملکرد دولت دکتر مصدق وارد می شود. من همه ی این اتهامات را وارد نمی دانم. برخی از آن ها صرفا بهانه گیری های بچه گانه است(مثل اینکه چرا گفت من سگ آستان حسینم) بعضی دیگر جای بحث فراوان دارد(مثل اینکه چرا پیشنهاد بانک جهانی را رد کرد) بعضی ها به کلی دروغ است(مثل حمایت از قاجاریه یا حمایت از منافع زمین داران) و بعضی دیگر کاملا وارد است(مثل همه پرسی نمایشی انحلال مجلس)
اما پرسش من از افراد با انصاف از جمله شما این است که این ها باید سبب شود ما آن همه فداکاری را نادیده بگیریم؟ این ها باعث تختئه ی مصدق می شود؟ پاسخ این است که خیر چون در یک کشور جهان سوم و آن هم در شرایط بحرانی سیاست مدار نمی تواند اشتباه نکند. همین را در مورد آقای خاتمی هم درست می دانم.در مورد آقای روحانی هنوز قضاوت زود است. اما هرچند آقای خاتمی را اسطوره نمی دانم اما مطمئن باشید اگر از من بپرسند 5 شخصیت بزرگ تاریخ معاصر ایران را نام ببر قطعا نام آقای خاتمی را در کنار دکتر مصدق جزو این 5 نفر خواهم آورد. خاتمی هم دچار اشتباه شد. خاتمی هم سخنان غیرمعقول زد خاتمی هم در جاهایی سستی کرد اما او هم یک انسان بود مثل من و شما. بدبخت ملتی که به دنبال قهرمان بگردد.
انتقاداتی که از خاتمی هم می کنند برخی شان بچه گانه است(مثل اینکه چرا گفت جامعه ی مدنی من مدینه النبی است) بعضی دیگر جای بحث فراوان دارد(مثل اینکه چرا در هجده تیر کاملا طرف دانشجوها را نگرفت یا با رییس جمهور آمریکا ملاقات نکرد) بعضی ها به کلی دروغ است (مثل اینکه گفت رییس جمهور تدارکاتچی هست یا بعضی اتهامات مبنی در دست داشتن در جنایات) بعضی هم کاملا وارد است (مثل سستی در پشتیبانی از دور و اطرافیانش یا تایید قاطعانه ی صحت انتخابات 84)
[quote='cleauoum'] دوست عزیر آن موقع که قرار داد کنسرسیوم بسته شد دکتر مصدق بر اثر یک کودتا از قدرت خلع شده بود. دکتر فاطمی تیرباران شده بود. وزاری مصدق دستگیر و زندانی شده بودند. دکتر مصدق برای گرفتن رای مردم مثل آقای خاتمی با وعده آزادی بر سرکار نیامده بود که پس از گذشت هشت سال بگوید رئیس جمهور تدارکاتچی است.[/quote]
چرا دکتر مصدق شکست خورد و کودتا شد که قرارداد کنسرسیوم امضا شود؟ چرا نتوانست مقاومت کند؟ چرا فریب سفیر آمریکا را خورد و هوادارانش را از خیابان جمع کرد؟ ... بحث بر سر این است که شما می گویید اصلاحات آقای خاتمی منجر به دموکراسی مورد نظر نشد. من می گویم درست , اما باید همه چیز را خراب کرد بر سر اصلاح طلبان؟ چه فرقی می کند دکتر مصدق پس از اینکه کودتا شد این بلاها سر خودش و اعضای دولتش آمد آقای خاتمی در ظاهر رییس جمهور مانده بود اما نیروهای مسلح کشور به جای کودتای رسمی به شکل غیررسمی با ضدهوایی جلوی افتتاح فرودگاه جدید را می گیرند. وزرای خاتمی هم یکی زندانی شده بود دیگری فراری. مغز متفکر اصلاحاتش روی ویلچر بود و روزنامه نگارانش یا در زندان و درحال اعتصاب غذا بودند یا در کشورهای دیگر دربه در. روزنامه هایش فله ای توقیف شدند و به دفاترشان حمله می شد. سخنرانی هایشان به هم می خورد , دادگاهی می شوند در خیابان کتک می خورند... در خارج ناگهان با اشغال پی در پی دو کشور همسایه مواجه می شوند. پس از این همه تنش زدایی در لیست محور شرارت قرار می گیرد. خب شما بگویید آیا این همه بحران کم تر از کودتای 28 مرداد بود؟
[quote='cleauoum'] آری می شود از کسانی که در مجلس به سلطنت رضا شاه رای دادند مثل سلیمان میرزا اسکندری، یا داور، یا سردار اسد پرسید مگر به شما نگفتند اگر سردار سپه شاه شود چه بر سرتان می آید؟ ولی از مردگان که نمی شود سول کرد. [/quote]
[quote='cleauoum']"" اتفاقا اینجا همانجایی است که خلیل ملکی اشتباه بزرگی کرد. محال بود که دیدار با شاه نتیجه مثبتی داشته باشد. از دیدار با شاه چه نتیجه ای به دست آمد؟ هیچ؟[/quote]
ما الان پس از 40 سال که تاریخ جلوی چشممان است می گوییم از دیدار با شاه نتیجه ای به دست نیامد. ملکی که آن زمان نمی توانست آینده را پیشبینی کند. مساله این نبود که شاه به حرف ملکی گوش دهد یا نه. مساله اینجاست که در مقاطعی شاه یا هر مستبد دیگری مجبور است به خاطر منافع خودش هم که شده تن به نصیحت های دیگران بدهد. و این نافی مبارزه نیست. یعنی معنی ملاقات ملکی با شاه این نیست که پس از ملاقات برود در خانه بشیند و شاه خودش ترتیب همه ی کارها را می دهد.
امروز هم معنی پشتیبانی از دولت روحانی این نیست ما خیالمان راحت باشد و روحانی خودش قفل ها را یکی یکی باز می کند. بعضی از قفل ها تنها به دست خود مردم باز می شود. مردم باید دولت جدید را به دنبال خودشان بکشانند. من نه روش بعضی از اصلاح طلبان را قبول دارم که هرچه می گوییم پاسخ می دهند "فعلا مصلحت نیست بگذارید برای بعد" ... و نه روش بعضی از اپوزوسیون را که می گویند "این ها همه سر و ته از یک کرباسند"
[quote='cleauoum']در این بین انداختن شکست اصلاحات نیم بندی که از همان آغاز محکوم به شکست بوده - چون اساسا قدرتی برای اصلاح نداشته - به گردن مخالفانی مثل جبهه ملی بهانه است.[/quote]
من تاکید می کنم شکست امینی را به گردن جبهه ی ملی نمی اندازم. می گویم جبهه ی ملی دوم وظیفه اش را در قبال دولت امینی به درستی نشناخت و عمل نکرد درنتیجه به زیان خودش هم تمام شد.
[quote='cleauoum']کاری که مصدق کرد: مقاومت. پایداری بر سر اصول. پایداری بر سر حق آزادی مردم. کوتاه نیامدن. هر جا که نگذاشتند حرف بزند به خیابان رفت و گفت هر جا مجلس است مردم هماتجا هستند.جرم حزب توده در 28 مرداد چیست؟ عدم مقاومت. دولت اصلاحات نمی توانست کسانی که به سیدهادی خامنه ای، مهاجرانی و نوری حمله کردند را دستگیر کند، خوب وزارت اطلاعات که داشت افشایشان می کرد. [/quote]
ببینید از این اسطوره ساختن ها به جایی نمی رسیم. در جایی نوشتید که خاتمی و روحانی هیچ گاه اسطوره نخواهند شد. اتفاقا من هم امیدوارم نه تنها اینان اسطوره نشوند که اسطوره های که موجود هم (برای بعضی دکتر مصدق , برای بعضی رضاشاه برای بعضی دیگر مهندس بازرگان) از جایگاه اسطوره ای پایین بیایند و به جایگاه تاریخی برگردند.
ایراداتی که شما به آقای خاتمی می گیرید را به راحتی می توان به دکتر مصدق هم گرفت. چرا دکتر مصدق در دوره ی رضاشاه پایداری نکرد و به گفته ی خودش در کتاب خاطرات و تالمات در احمدآباد انزوا اختیار کرد؟چرا آن زمان دست کم به اندازه ی مدرس پایداری نکرد؟ چرا دکتر مصدق زاهدی را وزیر کشور کرد؟ مگر زاهدی چهره ی امنیتی مورد اعتماد رضاشاه نبود؟ چرا دکتر مصدق امیرتیمور کلانی را وزیر کار و وزیر کشور کرد؟ مگر او در دوره ی رضاشاه سال ها نماینده ی مجلس فرمایشی نبود؟ مگر در کشف حجاب نقش نداشت؟ چرا دکتر مصدق در اوائل نخست وزیری با جناح های مذهبی تندرو ائتلاف کرد؟ چرا دکتر مصدق پس از واقعه ی 9 اسفند اقدام مهمی انجام نداد؟ چرا دکتر مصدق برخلاف نظر بسیاری از مشاوران دلسوزش همه پرسی انحلال مجلس را برگزار کرد که هیچ یک از استانداردهای یک انتخابات دموکراتیک را نداشت؟ چرا دکتر مصدق روز پیش از کودتا فریب سفیر آمریکا را خورد و هوادارانش را از خیابان ها جمع کرد؟ چرا دکتر مصدق در مجلس گفت من سگ آستان حسین هستم؟
دوم اینکه افراد مورد بحث دو دسته هستند. کسانی که مستقیما در فجایع دست داشتند و کسانی که صرفا درون حاکمیت بودند و تندروی می کردند. باز هم با همه ی آن توضیحاتی که در بالا دادم من دسته ی اول را افراد قابل اعتماد نمی دانم_هرچند ممکن است در مواقعی به عنوان "مهره" و نه بیشتر به کار آیند.مثلا اصلاح طلبی از آقای خلخالی پذیرفتنی نبود. البته ما حق نداریم در مورد کسی صرفا از روی حدس و گمان و شنیده ها قضاوت کنیم. اگر ما امروز نقدی هم داریم به این است که چرا افراد دسته ی نخست را(کسانی که مستقیما دستشان به خون آغشته است) در بین خودشان راه می دهند و انصافا در میان اصلاح طلبان این دسته انگشت شمار هستند. مثلا در مورد آقای خاتمی ایشان حداکثر کارش این بود که در روزنامه ی کیهان به مهندس بازرگان حملات تند قلمی می کرد در هیچ جای دنیا هم نوشتن جرم نیست. یا مهندس موسوی اصلا تسلطی بر دستگاه های امنیتی نداشت. بله او هم دستور داد عکس زنده یاد منتظری را از ادارات جمع آوری کنند اما وقتی خود منتظری در اواخر زندگی از او پشتیبانی می کرد , وقتی موسوی در مراسم سوگواری منتظری شرکت می کرد ما چرا کاسه ی از آش داغ تر شویم؟ او هم مواضع تند می گرفت اما کسی نمی تواند بگوید من یا خانواده ام از شخص ایشان زیان جبران ناپذیر دیدم. یا مثلا آقای روحانی به جز یک سخنرانی که ایضا سخنرانی هم در هیچ جای دنیا جرم نیست, کار دیگری را نتوانستند به او نسبت دهند. توضیحاتی که در بالا دادم(در نظر گرفتن شرایط زمانی) در مورد این دسته صدق می کند.
سومین مطلبی که در رجوع به گذشته ی افراد باید مد نظر داشته باشیم این است که از همان ابتدا کسی را محکوم نپنداریم.این باعث می شود که اگر کارهای ناپسندی در گذشته کرده اند ما هم چهارتا کار نکرده کنار آن بگذاریم و به آن ها بچسبانیم و دیگر اینکه شایعات را راست بپنداریم. بگذارید به مصداق آن اشاره کنم. در صدای آمریکا شب های جمعه برنامه ای هست که به معرفی افراد می پردازد. برنامه ی خوبی هست اما متاسفانه گاهی مجری برنامه تریبون صدای آمریکا را با وبلاگ شخصی اشتباه می گیرند. هنگامی که ما می خواهیم شخصیتی را «معرفی» کنیم باید به همه ی جنبه های زندگی فرد چه خوب و چه بد بپردازیم. نه اینکه یک شخصیتی از همان ابتدا قرار است کوبیده شود و شخصیت دیگر به عنوان فرشته معرفی شود. از زمانی که دولت آقای روحانی سرکار آمده این برنامه بنا را گذاشته بر تخریب اعضای هیئت دولت و خنده دار اینکه در مورد بعضی از دولتمردان جدید چیز قابلی هم برای تخریب پیدا نمی کند و به تفسیر جمله های او می پردازند. هفته ی گذشته نوبت معرفی آقای ظریف بود. مجری برنامه می روند از لابه لای سخنرانی های او در مجلس یک جمله را بیرون می کشند و می گویند این حرف خودش نیست و حرف فلان مقام بالای نظام است! این کار در واقع توهین به شعور مخاطب است . یعنی مخاطب معنی جمله ها را نمی فهمد و ایشان می فهمند. در میان برنامه به یک بار شروع کردند به حمله به آقای روحانی در حالی که اصلا برنامه درباره ی آقای روحانی نبود. همین روند را در مورد چند شخصیت اصلاح طلب دیگر از جمله آقای عارف پیگیری کردند.جرم آقای عارف این است که چرا فلان جا گریه کرد!
سلام
[quote='cleauoum']اول شما از کجا متوجه شدید که آن سیاستمدار کذابی دچار تحول شده؟[/quote]
از رفتارها و موضع گیری هایش که در تضاد با تندروی های گذشته است. از حمله ای که جناح های تندرو به او می کنند. از هزینه هایی که خودش و خانواده اش و اطرافیانش به خاطر این رفتارهای جدید می دهند.
[quote='cleauoum']مصلحت کاری یعنی اینکه ما یک دفعه بگوییم چون قرار است، شاید، دولت آقای روحانی کاری انجام دهد باید تمام مطالباتمان را فراموش کنیم، و بدتر از همه به مردم بگوییم فراموش کنید که در سالهای گذشته چه به سر شما آوردند. تا شاید... شاید... معجزه ای اتفاقبیفند.خیر دوست عزیر امنیتی های سابق زرنگتر از این حرفها هستند که بگذارند در اختیار اهداف من و شما فرار بگیرند.[/quote]
من نگفتم مردم مطالباتشان را فراموش کنند. اتفاقا معتقدم مردم مدام باید مطالبه بکنند تا دولت را به سمت جلو هل دهند. منتها در کنار مطالبه پشتیبانی هم بکنند و شرایط را در نظر بگیرند. نه اینکه از یک طرف تنها کارشان نقب زدن در گذشته ی افراد و کارهای کرده و در بسیاری مواقع نکرده ی آن ها باشد و از طرف دیگر «مطالبه» هم داشته باشند. مطالبه زمانی معنا دارد که برای تحقق آن ها پشتیبانی هم بکنیم.
درباره ی گذشته ی افراد هم هیچ گاه نگفتم فراموش کنیم. منتها سخنم این است که در قضاوت اولا شرایط آن زمان فرد را در نظر بگیریم.در نظر بگیریم که اگر ما خودمان دهه ی شصت به قدرت می رسیدیم آیا تندروی نمی کردیم؟ آیا گروه هایی که در دوره ی شاه دست به مبارزه ی مسلحانه زده بودند اگر به قدرت می رسیدند امروز ایران بهشت بود یا آنکه کشور سرنوشتی شبیه حکومت هم سنخانشان در لیبی و کوبا و کامبوج و کره ی شمالی و ... داشت؟ اگر کسانی سال 58 سفارت آمریکا را تصرف کردند , فداییان خلق که ماشاالله همان فردای انقلاب رفتند درون سفارت. هنگامی که سفارت تصرف شد بیشتر گروه ها از آن استقبال کردند... مگر سازمان مجاهدین خلق نبود که به مهندس بازرگان حمله می کرد؟ عبارت "اسلام آمریکایی" اختراع کدام گروه است؟ مگر حزب توده آقای خلخالی را به عنوان رییس جمهور مناسب معرفی نکرده بود؟ حالا از بین این گروه ها بخشی شان که احتمالا هوادار بیشتری داشتند و شاید از رهبری قویتری برخوردار بودند و درون توده ی مردم نفوذ داشتند توانستند بر دیگر گروه ها غلبه کنند و قدرت را قبضه کنند باعث شد علاوه بر قدرت , نام بد را هم به تنهایی به ارث ببرند دلیل نمی شود ما در بررسی هایمان یک طرف را سراسر سیاهی و جنایت و ستمگری بدانیم و طرف دیگر را سراسر مبارزه و ایستادگی و ستمبری.
قسمت چهاردهم:
فرموده اید: """همه ی چیزهایی که می گویید درست.اما این ها مربوط به مسائل داخلی ایران است و ربطی به کشورهای دیگر ندارد.در هیچ قانون بین المللی نیامده که اگر در روستای گاودانه پل نداشتند کشور حق ندارد چرخه ی سوخت اتمی داشته باشد....""
در درجه اول من نظر شخصیم را گفتم، من غنی سازی اورانیوم را خیانت به کشور می دانم.
اما شما راست می گویید اصلا کارهایی که ایران می کند همه اش مربوط به امور داخلی است. به کسی ربطی ندارد. کمک تسلیحاتی به حماس ، به سوریه، تاسیس حزب الله لبنان. درست کردن شبه نظامیان عراقی، کمک نظامی به سودان، کمک تسلیحاتی به شورشیان یمن، فرستادن سلاح به نیجریه، بمب گذاری تایلند. همه اش داخلی است باور کنید.
چرخه سوخت اتمی برای کدام نیروگاه؟ نیروگاهی که به گفته عبدالله رمضان زاده اصلا وجود ندارد (سوخت بوشهر را روسها می دهند) به چندصد برابر قیمت اورانیوم غنی کند. چون گویا قرار است که در آینده دهها نیروگاه هسته ای تاسیس شود. مثل کره شمالی؟ ایران حق دارد سیلوی موشک درست کند، موشک بالستیک درست کند اسمش را بگذارد ماهواره بر. برای نیروگاهی که ساخته نشده اورانیوم غنی کند. به دنیا ربطی ندارد. چون در هیچ قانونی نیامده. حرف شما درست است. ولی واقعیت این است که کشورهای اروپایی و آمریکا ما را تحریم کردند. و به این روز فعلی افتادیم. تحریم هایی از این بدتر نیز وجود دارد. حالا شما مدام استدلال کنید که کارها آنها غلط و ظالمانه است. به هیچ جا نخواهید رسید. جز اینکه حرفهایتان شبیه به بعضی از رسانه های جناح راست می شود. (البته با منطق خودتان)
از توجهی که به بحث داشتید ممنون هستم.
قسمت سیزدهم:
فرموده اید: ""..وگرنه همین دکتر مصدق در دوره ی رضاشاه به احمدآباد رفت و انزوا اختیار کرد.چون می دانست کاری از دستش بر نمی آید و هر صدای مخالفی در نطفه خفه خواهد شد..."
درود بر شرفش. اگر دوستان اصلاح طلب بودند مثل تقی زاده به خدمت دیکتاتور می رفتند و بعدها با کمال پررویی می گفتند خوب بود خانه نشین می شدیم. بی عملی اختیار می کردیم؟ چه آلترناتیو دیگری موجود بود که ما آن را انتخاب می کردیم؟
گفته اید: "... در قانون اساسی جمهوری اسلامی اصول کاملا متضادی به صورت یکجا وجود دارد که برخی از آن اصول منافی دموکراسی و حق حاکمیت مردم است و برخی از آن ها دقیقا از روی قانون های اساسی کشورهای لیبرال دموکرات کپی برداری شده است.اصلاح طلبان کوشش می کنند با بهره گیری و تقویت اصول دسته ی دوم کشور را به سمت دموکراسی سوق دهند...."
واقعیت یک کلمه است. با یک حکم حکومتی مجلس اصلاحات از نفس می افتد. با یک سخنرانی ساده مطبوعات به طور فله ای توقیف می شود. همه آن اصول اخذ شده از قانونهای مجالس کشورهای لیبرال و دموکرات با یک حکم دود می شود و از بین می رود. با استفاده از قوه قضاییه کارآمد پرونده های به قول اصلاح طلبان ملی مختومه می شوند. عملیات گروه های فشار به طور منظم ادامه پیدا می کند. لازم باشد از گلوله هم استفاده می کنند. و نتیجه؟ 8 سال می گذرد.
فرموده اید: """ ... درست است که هم آن زمان و هم امروز روی کاغذ قدرت در انحصار یک نفر بود و هست. اما چرا همین شخص که قدرت در انحصارش بود به نخست وزیری امینیی تن در داد که از او تنفر داشت(و این تنفر را در کتاب هایش پنهان نکرده است) ؟ چرا امروز حاکمیت درون همان انتخابات نیم بند به رای مردم تن در داد حال آنکه چهار سال پیش این کار را نکرد؟... دلیلش این است که ساختار سیاسی دیگر همانند دو یا سه قرن گذشته نیست که یک نفر بتواند کشور را به هر سمتی که می خواهد ببرد. شرایط بین المللی و فشار جامعه ی مدنی و حتی افراد درون حاکمیت نقش مهمی دارند.."".
تحلیل درهم و برهمی است. شاه به حکومت امینی تن داد به خاطر فشار آمریکایی ها. اما در اولین فرصت او را حذف کرد. همانطور که سالها بعد بر اثر روی کار آمدن کارتر به سیاست درهای باز تن داد. دلیل این که حاکمیت با یک اکثریت ضعیف به انتخابات فعلی تن داد چیز دیگری است. در ضمن جهت یادآوری از دولت امینی یک قرن یا دو قرن نگذشته. که بعد نتیجه گیری کنید که یک فرد کشور را نمی تواند به هر سمتی که خواست ببرد. شرایط بین المللی هم فقط فشار تحریم است نه چیز دیگر. فشار جامعه مدنی هم آنقدر تاثیر گذار نبوده که بخواهد در حاکمیت چرخش کلیدی ایجاد کند.
قدرت روی کاغد؟ امروز اوباما به قدرت روی کاغذ نامه می نویسد.؟ بشار اسد از قدرت روی کاغذ اسلحه و نیرو می گیرد؟ حوثی های یمن از قدرت روی کاغذ سلاح و مهمات می گیرند؟ به قول مهدی خلجی کارمندان بیت رهبری با کل کارمندان وزارتخانه های دولتی برابری می کند. اکبر گنجی اسمش را گذاشته نهاد سلطانی. ولی خوب شما خودتان را ناراحت نکنید. این ها فقط رو ی کاغذ است. فرمالیته است. قدرت اصلی جایی است که می شود با آلترناتیو اعتدالی، اصلاحاتی آن را بلاخره تغییر داد.. ولی خوب چه می شود کرد حکم حکومتی همیشه هست. گروه های خودجوش، مسلح، همیشه در صحنه هم هستند. که خوب البته شاید بتوان با شرایط بین المللی یا فشار جامعه مدنی آنها را هم تبدیل به قدرتی فقط روی کاغذ بکنیم. موفق باشید.
قسمت دوازدهم.
برخی از حرفها و استدلال ها شما به گونه ای است که می توان در مورد غلط بودن کلمه به کلمه اش یک کتاب نوشت.
فرموده اید: ""... به نظر من یکی از دلایل لغزش شما این است که شرایط سال های 1330 و 31 را با امروز یکی می کنید... اما دوره ی اصلاحات از این نظر کاملا در جهت عکس قرار دارد. جنبش اصلاحات همانند جنبش ملی شدن نفت با یک جوان بی اراده و چند تیمسار خمار روبه رو نبوده و نیست..."
روند روی کار آمدن افراد جبار به یک صورت است. با عده ای افراد کارآمد اتحاد می کند. پس از بالا رفتن از نردبان قدرت یکی یکی آنها را به پایین پرتاب می کنند.. رضا شاه از تدین، تیمور تاش، سردار اسعد، علی دشی، داور برای ایجاد نظام جدیدش استفاده کرد. پس از گذشت چند سال همه آنها را کنار گذاشت یا سر به نیست کرد. می گویند روزی سردار اسعد برای شفاعت تیمور تاش به نزد رضا شاه رفت، شاه گفت هر کس را نخواهم مرخص می کنم برود. شاید روزی شما را هم مرخص کنم. (لابد متظورش از این دنیا بوده)
محمدرضا نیز دقیقا همین کار کرد. قدم قدم پیش رفت. این ساده لوحی افرادی مثل قوام بود که فکر می کردند می شود او را برای همیشه پسر جان خطاب کرد. شاه درسش را به خوبی یاد گرفته بود. در این بین از کمک هر طیفی استفاده کرد ولی در سالهای بعد همه آنها یکی بعد از دیگری کنار زد. دوست داشت مثل پدرش شود. از نظامیان شریک در کودتای 28 مرداد هر کس را که می توانست باعث دردسرشود کنار زد: تیمور بختیار - ارتشبد قرباغی - تیمسار آریانا - زاهدی. شاه از روحانیون در مقابل مصدق استفاده کرد، پس از آن سر فرصت کاشانی را خانه نشین کرد. بعد با حمایت از بروجردی نواب صفوی را خلع لباس و اعدام کرد. پس از بروجردی با انجام اصلاحات ارضی ضربه محکمی به روحانیت زد. بدترین حملات را نثار آنها کرد. وقتی 15 خرداد اتفاق افتاد، میدانی ها و اوباشی که در 28 مرداد از او حمایت کرده بودند را هم بی نصیب نگذاشت نمونه اش طیب که در 15 خرداد 1342 گفته بود: اونکه 28 مرداد شتر رو برد بالای پشت بوم، خودش هم بلده بیارتش پایین. او که به پاس خدماتش از دست شاه اسلحه دریافت کرده بود بعد از 15خرداد تیرباران شد. امینی که بر سر کار آمد او را تحمل کرد. ترتیبی داد که نظامیان و گروه های فشار در فرصتهای مناسب حالش را بگیرند. کندی که رفت فرصت مناسبی بود امینی را مثل پرکاه از میان برداشت. این وقایع برای شما آشنا نیست. خواصی که ناگهان تبدیل به عوام می شوند و از نردبان قدرت یکی بعد از دیگری پرت می شوند!
برخی از حرفهای شما واقعا خنده دار است. قصد جسارت ندارم. شما لابد فیلم های تلویزیون جمهوری اسلامی را زیاد نگاه می کتید. تیمسارهای خمار؟ تیمور بختیار خمار بود؟ ارتشبد قرنی خمار بود؟ فضل الله زاهدی خمار بود؟ افسران کودتاچی خمار بودند؟ سرهنگ مبصر بازجو و کاشف رمز حزب توده خمار بود؟ در میان دستگاه سرکوب شاه یک نفر بود که تریاکی حسابی بود: مغز متفکر بازحوها پس از 28 مرداد علی اصغر زمانی بود. آدمی بود شبیه به سمسارها با سبیل هیتلری که کلاه شاپوی کهنه بر سر می گذاشت. او مطلع ترین کادر اطلاعاتی آن روز ایران بود. او بازجوی سران اصلی حزب توده بود. از همه چیز خبر داشت. در فلان خانه حزب چه خبر بوده؟ چه کسانی همدیگر را می شناسند. خاطرات مهدی خانبابا تهرانی - شرکت سهامی انتشار چاپ اول 1380 - صفحه 73. زمانی که صدایش می کردند دائی کسی بود که گاهی در روز 20 ساعت بازجویی می کرد. از شکستن دست و پای متهمین نیز ترسی نداشت. ایشان یکی از همان خمارهایی بودند که شما می فرمودید. در عالم واقعیت تیمور بختیار اینقدر وزن داشت که شاه برای کشتنش آدم به عراق بفرستد. قرنی اینقدر وزن داشت که در کودتا علیه شاه شرکت کتد، زندان بکشد و بعد سالهای بعد بازرگان از او دعوت به کار کند. من هر چه گشتم خماری در افسران و تیمساران طرفدار شاه ندیدم.
نهضت ملی ایران و عدالت اجتماعی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک