دیدار در فلق
نویسنده:
منوچهر آتشی
امتیاز دهید
این دفتر شامل 39 ترانه میباشد
منوچهر آتشی (۲ مهر، ۱۳۱۰، دهرود شهرستان دشتستان استان بوشهر - ۲۹ آبان، ۱۳۸۴، تهران) شاعر و مترجم معاصر و از آخرین شاگردان مستقیم نیما یوشیج.
بیشتر
منوچهر آتشی (۲ مهر، ۱۳۱۰، دهرود شهرستان دشتستان استان بوشهر - ۲۹ آبان، ۱۳۸۴، تهران) شاعر و مترجم معاصر و از آخرین شاگردان مستقیم نیما یوشیج.
آپلود شده توسط:
Reza
1386/07/20
دیدگاههای کتاب الکترونیکی دیدار در فلق
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم ...
فریدون توللی
ارسال به
دوشنبه 7 آبان 1386
نوع مطلب :شعر،
فریدون توللی
این شعر خیلی حرفا واسه گفتن داره حتما تا آخرش بخونید....
بلم آرام چون قویی سبک بار
به نرمی برسرکارون همی رفت
به نخلستان ساحل قرص خورشید
زدامان افق بیرون همی رفت
شفق، بازیکنان در جنبش آب
شکوه دیگر و راز دگر داشت
به دشتی پر شقایق ، بادسرمست
تو پنداری که پاورچین گذر داشت
جوان ، پارو زنان بر سینه موج
بلم میراند و جانش در بلم بود
صدا سر داد غمگین در ره باد
گرفتار دل و بیمار غم بود :
« دو زلفــــــــــــونت بود تار ربابم،
چه میخواهـی ازاین حال خرابم
تو که با ما سر یاری نــــــــداری
چرا هر نیمه شو آیی به خوابم »
درون قایق از باد شبانگاه
دو زلفی نرم نرمک تاب میخورد
زنی خم گشته از قایق بر امواج
سرانگشتش به چین آب میخورد
صدا چون بوی گل در شبنم باد
به آرامی به هر سو پخش میگشت
چوان میخواند و سرشار از غمی گرم
پی دستی نوازش بخش میگشت
« توکه نوشم نئــی نیشم چرایی؟
تو که یارم نئــی پیشم چرایی؟؟
تو که مرهـــــم نئی زخم دلم را
نمک پاش دل ریشم چرایی؟؟؟
خموشی بود وزن در پرتو شام
رخی چون رنگ گل نیلوفری داشت
ز آزار جوان دلشاد و خرسند
سری با او دلی بادیگری داشت
ز دیگر سوی کارون قایقی خرد
سبک بر موج ، لغزان پیش میرفت
چراغی، کور سو میزد به نیزار
صدایی سوز ناک از دور میخواند:
« چه خوش بی مهربونی از دو سر بی!»
جوان نالید زیر لب افســـوس :
« که یک سر مهــــــربونی درد سر بی