با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر شما نسبت به این اثر محق هستید میتوانید اجازه نشر الکترونیکی تمام یا بخشی از آن را به ما بدهید و یا آنرا از طریق کتابناک به فروش برسانید.
برای اطلاعات بیشتر صفحه «قوانین» و «فروش کتاب الکترونیکی» را مطالعه کنید.
برای اطلاعات بیشتر صفحه «قوانین» و «فروش کتاب الکترونیکی» را مطالعه کنید.

بحر طویل های هدهد میرزا
نویسنده: ابوالقاسم حالت
مجموعه داستان
توضیحات کتاب :
ابوالقاسم حالت از اساتید بحر طویل، صاحب کتاب « بحر طویل های هدهد میرزا » که این بحر طویل هم از نوشته های ابوالقاسم حالت اوست: ...
آن شنیدم که یکی مرد دهاتی، هوس دیدن تهران سرش افتاد و پس از مدت بسیار مدیدی و تقلای شدیدی به کف آورد زر و سیمی و رو کرد به تهران، خوش و خندان و غزلخوان ز سر شوق و شعف گرم تماشای عمارات شد و کرد به هر کوی گذرها و به هر سوی نظرها و به تحسین و تعجب نگران گشت به هر کوچه و بازار و خیابان و دکانی. در خیابان به بنایی که بسی مرتفع و عالی و زیبا و نکو بود و مجلل، نظر افکند و شد از دیدن آن خرم و خرسند و بزد یک دو سه لبخند و جلو آمد و مشغول تماشا شد و یک مرتبه افتاد دو چشمش به آسانسور، ولی البته نبود آدم دل ساده خبردار که آن چیست؟ برای چه شده ساخته، یا بهر چه کار است؟ فقط کرد به سویش نظر و چشم بدان دوخت زمانی. ناگهان دید زنی پیر جلو آمد و آورد بر آن دگمه ی پهلوی آسانسور به سرانگشت فشاری و به یک باره چراغی بدرخشید و دری وا شد از آن پشت اتاقی و زن پیر و زبون داخل آن گشت و درش نیز فرو بست. دهاتی که همان طور بدان صحنه ی جالب نگران بود، زنو دید دگر باره همان در به همان جای زهم وا شد و این مرتبه یک خانم زیبا و پری چهر برون آمد از آن، مردک بیچاره به یک باره گرفتار تعجب شد و حیرت چو به رخسار زن تازه جوان خیره شد و دید که در چهره اش از پیری و زشتی ابدا ً نیست نشانی. پیش خود گفت که:« ما در توی ده این همه افسانه ی جادوگری و سحر شنیدیم، ولی هیچ ندیدیم به چشم خودمان همچه فسون کاری و جادو که در این شهر نمایند و بدین سان به سهولت سر یک ربع زنی پیر مبدل به زن تازه جوانی شود. افسوس کزین پیش، نبودم من درویش، از این کار، خبردار، که آرم زن فرتوت و سیه چرده ی خود نیز به همراه درین جا، که شود باز جوان، آن زن بیچاره و من سر پیری برم از دیدن وی لذت و، با او به ده خویش چو برگردم و زین واقعه یابند خبر اهل ده ما، همه ده بگذارند، که در شهر بیارند زن خویش چو دانند به شهر است اتاقی که درونش چو رود پیرزنی زشت، برون آید از آن خانم زیبای جوانی »!!
بحر طویل در دنیای امروز:
این قالب ایرانی در دنیای امروز دستخوش تغییرات شده است و میتوان رگه های امروزی آن را در ترانه های پاپ ایرانی دید. در واقع برخی معتقدند که بحر طویل همان رپ فارسی است. در حال حاضر بسیاری از رپ خوانان موسیقی ایران در تلاش برای نزدیک کردن آهنگ های خود به این سبک موسیقی هستند. متن ترانه های رپ فارسی از جهت شعری شباهت زیادی به بحر طویل دارد گرچه از نظر محتوایی و استفاده از وزنهای عروضی چنین شباهتی ندارد.
حق تکثیر :
تهران: نشر سنائی، چاپ هفتم ۱۳۸۷
توضیحات کتاب :
ابوالقاسم حالت از اساتید بحر طویل، صاحب کتاب « بحر طویل های هدهد میرزا » که این بحر طویل هم از نوشته های ابوالقاسم حالت اوست: ...
آن شنیدم که یکی مرد دهاتی، هوس دیدن تهران سرش افتاد و پس از مدت بسیار مدیدی و تقلای شدیدی به کف آورد زر و سیمی و رو کرد به تهران، خوش و خندان و غزلخوان ز سر شوق و شعف گرم تماشای عمارات شد و کرد به هر کوی گذرها و به هر سوی نظرها و به تحسین و تعجب نگران گشت به هر کوچه و بازار و خیابان و دکانی. در خیابان به بنایی که بسی مرتفع و عالی و زیبا و نکو بود و مجلل، نظر افکند و شد از دیدن آن خرم و خرسند و بزد یک دو سه لبخند و جلو آمد و مشغول تماشا شد و یک مرتبه افتاد دو چشمش به آسانسور، ولی البته نبود آدم دل ساده خبردار که آن چیست؟ برای چه شده ساخته، یا بهر چه کار است؟ فقط کرد به سویش نظر و چشم بدان دوخت زمانی. ناگهان دید زنی پیر جلو آمد و آورد بر آن دگمه ی پهلوی آسانسور به سرانگشت فشاری و به یک باره چراغی بدرخشید و دری وا شد از آن پشت اتاقی و زن پیر و زبون داخل آن گشت و درش نیز فرو بست. دهاتی که همان طور بدان صحنه ی جالب نگران بود، زنو دید دگر باره همان در به همان جای زهم وا شد و این مرتبه یک خانم زیبا و پری چهر برون آمد از آن، مردک بیچاره به یک باره گرفتار تعجب شد و حیرت چو به رخسار زن تازه جوان خیره شد و دید که در چهره اش از پیری و زشتی ابدا ً نیست نشانی. پیش خود گفت که:« ما در توی ده این همه افسانه ی جادوگری و سحر شنیدیم، ولی هیچ ندیدیم به چشم خودمان همچه فسون کاری و جادو که در این شهر نمایند و بدین سان به سهولت سر یک ربع زنی پیر مبدل به زن تازه جوانی شود. افسوس کزین پیش، نبودم من درویش، از این کار، خبردار، که آرم زن فرتوت و سیه چرده ی خود نیز به همراه درین جا، که شود باز جوان، آن زن بیچاره و من سر پیری برم از دیدن وی لذت و، با او به ده خویش چو برگردم و زین واقعه یابند خبر اهل ده ما، همه ده بگذارند، که در شهر بیارند زن خویش چو دانند به شهر است اتاقی که درونش چو رود پیرزنی زشت، برون آید از آن خانم زیبای جوانی »!!
بحر طویل در دنیای امروز:
این قالب ایرانی در دنیای امروز دستخوش تغییرات شده است و میتوان رگه های امروزی آن را در ترانه های پاپ ایرانی دید. در واقع برخی معتقدند که بحر طویل همان رپ فارسی است. در حال حاضر بسیاری از رپ خوانان موسیقی ایران در تلاش برای نزدیک کردن آهنگ های خود به این سبک موسیقی هستند. متن ترانه های رپ فارسی از جهت شعری شباهت زیادی به بحر طویل دارد گرچه از نظر محتوایی و استفاده از وزنهای عروضی چنین شباهتی ندارد.
حق تکثیر :
تهران: نشر سنائی، چاپ هفتم ۱۳۸۷
نسخه ها
Powered by You
Member
حتمالا قبلا امکان دانلودش بوده اما بعدا با مشخص شدن حق نشر یا اعتراض صاحب امتیاز از سایت برداشته شده.
Member
Member
Member
Member
Member
Member
خیلی دنبال این کتاب بودم
لطفا اگر دیوان خروس لاری ابولقاسم حالت رو هم داری آپ کن کبیر عزیز
Member
Publisher
Publisher
دوستان لبّ کلام را گفتند درباره اش،بنده نیز می خواهم نقل قولی از اشعار کتاب بکنم،تا زیبایی کار،دیگران را تشویق بخواندن این اثر بسیار جالب و روحیه بخش بکند:
هدیه به دوست عزیزم،طرفه آنست که نام این قسمت(ص 283 کتاب) از نام ایشان گرفته شده است
"خر تو خر"
۞
جمعی از تازه جوانان ، قدم از شهر پیِ ِ گشت ، سوی دشت نهادند و ، پی عیش فتادند ، و در ِ شادی و عشرت بگشادند و ، شنفتند و بسی خنده نمودند و ، دل از هم بربودند و ، برای خوشی و وجد و طرب ، واسطه کردند .. .
ضمن تفریح و مزاح و خوشی و خنده به ناگاه ،از آن دور ، یکی برزگر خوش دل و مسرور ، عیان گشت که افسار خری داشت ، به دست خود و می کرد ، به زیر لب خود زمزمه و ، بود ز غم ، فارغ و آزاد و خوش و شاد !
یکی از جمله ی آن چند جوان ، در هوس افتاد ،که بهر خوشی خاطر یاران دگر ، دست بیندازد و گیرد ، ز پی ملعبه آن مردِ نکو را .. .
رفت در پیش دهاتی و ، بدو کرد سلامی و ، به وی گفت که : حال تو چطور است ! ؟
بگفتا : بدکی نیست !
پس از آن به خرش کرد نگاهی و بگفتا : عمو جان ز سر و روی تو پیداست ، که بسیار شریفی و نجیبی تو ! ولی در عجبم من ! که برای چه ، کسی را که بوَد «همدم و همنوع تو» ،بیهوده به زنجیر کشیدی و ، به هر سو بکشانیش! ؟ دریغ است از این بیش ، کنی خاطرِ ِ او ریش !
بکِش از سر همنوع خود افسار و ، نجاتش ده از این بند !
مردک زیرکِ هوشیار ،از این حرف به یک مرتبه گردید خبر دار ، که مقصود جوان خنده و شوخی و مزاح است ، و بر آنست که او را بخوشی دست بیندازد . . .
از اینروی ، سر ِ خویش بجنباند ، و به وی گفت : «گر از کلّه اش افسار برون آرم و زین بند، به یک مرتبه او را کنم آزاد ، به هر سو که دلش خواست روان گردد و ، در بین شما آید و ، با جمع شما پاک شود قاتی و ،و دیگر نتوانم منِ ِ بدبخت ، که پیدا کنم او را ! »
این لطیفه ی خرتوخری ابوالقاسم حالت را تقدیم می کنم به دوست خوبم خرتوخر بخاطر این کتاب عالی و لایق امیتاز 6اش!
بسیار بحر طویل را دوست دارم،مخصوصا اگر به طنز حقیقی و آموزنده آغشته باشد ...
ابوالقاسم حالت
خداوند این طنز پرداز بزرگ کشورمان را بیامرزد