حجم سبز
نویسنده:
سهراب سپهری
امتیاز دهید
حجم سبز نام هفتمین کتاب از هشت کتاب (مجموعه اشعار) سهراب سپهری است که نخستین بار در سال ۱۳۴۶ توسط انتشارات روزنه چاپ شدهاست. سپهری این کتاب را به بیوک مصطفوی تقدیم کرد.
کتاب حجم سبز شامل اشعار زیر است (به ترتیبی که در کتاب آمدهاست):
از روی پلک شب / روشنی، من، گل، آب / و پیامی در راه / ساده رنگ / آب / در گلستانه / غربت / پیغام ماهیها / نشانی / واحهای در لحظه / پشت دریاها / تپش سایهٔ دوست / صدای دیدار / شب تنهایی خوب / سورهٔ تماشا / پرهای زمزمه / ورق روشن وقت / آفتابی / جنبش واژهٔ زیست / از سبز به سبز / ندای آغاز / به باغ همسفران / دوست / همیشه / تا نبض خیس صبح
بیشتر
کتاب حجم سبز شامل اشعار زیر است (به ترتیبی که در کتاب آمدهاست):
از روی پلک شب / روشنی، من، گل، آب / و پیامی در راه / ساده رنگ / آب / در گلستانه / غربت / پیغام ماهیها / نشانی / واحهای در لحظه / پشت دریاها / تپش سایهٔ دوست / صدای دیدار / شب تنهایی خوب / سورهٔ تماشا / پرهای زمزمه / ورق روشن وقت / آفتابی / جنبش واژهٔ زیست / از سبز به سبز / ندای آغاز / به باغ همسفران / دوست / همیشه / تا نبض خیس صبح
آپلود شده توسط:
Reza
1386/07/19
دیدگاههای کتاب الکترونیکی حجم سبز
زیبایی باید در نگاه تو باشد نه چیزی که به آن مینگری[/quote]
حس می کنم از نگاه ژید به زندگی این نتیجه رو میگیرم:
نه فقط زیبایی! بلکه همه چیز به نگاه من بستگی داره؛
البته آندره خودش در کتاب مائده های زمینی به این موضوع تاکید کرده.
و نگاه من اینکه :
خداوند
در زمین
زشتی و خوبی
زیبایی و نازیبایی رو پدید آورده.
البته برای ما آدما.
و کسایی که میگند
همه آدما زیباند و
خدا کسی رو زشت نیافریده!!!
من به شدت مخالفم .
پس اگه با این نگاه اونا پیش بریم
شیطان هم خوب و زیباست...
چرا که آفریده ی خداست و خدا زشتی نمی آفریند...
البته این برای ما درست نیست.
زیبایی باید در نگاه تو باشد نه چیزی که به آن مینگری
چشمها را باید شست ؛ جور دیگر باید دید .....
[/quote]
هزار بار چشم هایم را شستم
اما زیبا زیباست
و نازیبا نازیباست
این حقیقت داره...
من براش دلیل ها
ی زیادی دارم
چشمها را باید شست ؛ جور دیگر باید دید .....
چرا گفتی:
گل شبدر چه کم از لاله ی قرمز دارد...
خیلی کم دارد
اگر کم نداشت
پس چرا کسی عاشق شبدر نشد...
سیب آوردم
سیب سرخ خورشید
در هوایی که نه افزایش یک ساقه طنینی دارد،
و نه آواز پری می رسد از منظومه برف،
تشنه زمزمه ام...!
مانده تا مرغ سر چینه[ی] هذیانی اسفند صدا بردارد..
پرهای زمزمه-حجم سبز
نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی...
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز
بال را معنی کن
تا پر هوش من از حسادت بسوزد.
ای حیات شدید!
ریشه های تو از مهلت نور
آب می نوشد.
آدمی زاد- این حجم غمناک-
روی پاشویه وقت
روز سرشاری حوض را خواب می بیند.