شعر بی دروغ ، شعر بی نقاب
نویسنده:
عبدالحسین زرین کوب
امتیاز دهید
در باب شعر و آفرینشهای شاعرانه هر بحثی کرده شود، خواه جزئی و خواه کلی به یک تعبیر نقد میشود؛ نقد شعر یا نقد ادبی. خود شاعر هم وقتی در شعر خویش الفاظ و معانی را سبک سنگین میکند، وقتی کار خود را مرور و اصلاح میکند، وقتی در باب شیوه کار یا هدف و ذوق خویش سخن میگوید، دیگر شاعر نیست و منتقد است. حتی بعضی شاعران مثل امیرخسرو دهلوی در نقد شعر خویش هم انصاف به خرج دادهاند و هم زیرکی؛ مثل یک منتقد واقعی. این کتاب، کتابی است در فنون شعر، سبک و نقد شعر فارسی، با ملاحضات تطبیقی و انتقادی درباره شعر کهن و شعر امروز. این کتاب حاوی نقطهنظرهای گوناگون شادروان دکتر زرینکوب در حوزه شعر فارسی و مطالعهای تطبیقی در شعر قدیم و معاصر عرب و جهان غرب است. زندهیاد زرینکوب در این کتاب در واقع به تمام مباحثی که راجع به شعر در سایر آثار خود داشته، پرداخته است.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی شعر بی دروغ ، شعر بی نقاب
پرنده هاى خاکستریه قشنگى هستند
که همیشه در پرواز زندگی می کنند
ان ها در هوا متولد می شوند
انها پرواز را باید
قبل از ان که سقوط کنند یاد بگیرند
شاید تو نیز این گونه متولد شده اى
که زمین همیشه خالی می شود زیر پایت
شاید حتى جاذبه ی زمین
علیه تو باشد
و احساس کنى
یک نفر دیگه هستى
اما در نهایت تو یک مسافرى
اى مسافر
این راه فقط براى گام هاى توست
نه براى چیز دیگرى
جاده ای وجود نخواهد داشت
جاده سفر کردن تو است
رفتنت جاده را به وجود مى اورد
و هر موقع به پشت سر نگاه کنی
راهى را می بینی
که هیچ کس نمیتواند دوباره ان را بپیماید
پس تو نیز قبل از سقوط پرواز را بیاموز
اگر چه میدانم تو دیگر بالى براى پرواز ندارى
که سکوت فراخوان زده
تاریکی شب هم سنگینی سکوت را
روی خودش حس میکنه
همگی به فراخوان دست دعوت دادن
مهرشون با سکوت بستند که
هر شب یاران جدیدی پیدا بکنند
وارد بازی سکوت بکنند
سکوت ای خفته در شب
ای رها در روز
مرا با خود به کجا میبری؟
راهی نمانده
دلم پرواز میخواهد
آن هم بی سکوت
پروازی با صدای غار غار کلاغها
3/5/92محسن
راست می گی محسن عزیز.... پریشب بود دوست خوبم اوئولولو التماس دعا داشت که مادر بزرگ مهربونش عمل قلب باز داره و خدا رو شکر عمل با موفقیت برگزار شد..... محمد عزیز هم از نبودنش در سایت گفت و این که چقدر براش سنگین بوده که خبر فقدان دوستی رو به خونواده اش بده... و به راستی چه کار سنگینی بوده که از بار هستی گرانتر... و عزیزانی که سوگوارن...حس غریب غربتی این چنین...
پیش بینی کرده بود از پیش
... تو را نخواهند سرود
واژه های سیاه من.
گره گشوده ای اینک
از پیشانی شهر ، تقدیر ناگشوده را
دیگر چه سود
که ابرهای متراکم نگاه تو
بارانی اند یا نه...
افسوس... با ما به خانه برنمی گردد
آن تقدیر ناگشوده ی بارانی...
همینطوری یه روز یکی میاد ویکی میره ...
هفته بعد معلوم نیست که نوبت چه کسی باشه !
شاید نوبت یکی از خود ما باشه"البته دور از جونتون دوستان عزیز ولی خب واقعیتی که نمیتونیم ازش فرار بکنیم "... بعضیها میگند چه خوب بود که میدونستند که چه زمانی میخواند ازاین دنیای وراونه بره برای همیشه غزل خداحافظی بخونند ولی اگر میدونست زندگی خیلی به معنی میشد اون موقع به نظرم....
تسلیت میگم به هر سه دوستان عزیز وگرامی
به قول استاد بزرگ و عزیز حسین بشیریه
"وای به حال زندگان ؛وای به حال مردگان.خوشابه حال آن کسانی که نه به دنیا آمدند ونه از دنیا رفتند"...
((مردگانی درحسرت بازگشت
بازگشت برای جبران
ماندگانی در فکر رفتن
رفتن به ابدیت
2/5/1392محسن))
تو دنیا خیــــلی چیزا هستن که الکی بهت امید بدن
خدا ماهر ترین دکتر ولی از من میشنوی بهتره ازش وقت نگیری
بهترین آمپول زنش عزرائیله باید شل کنی و خیلی سخت نگیری
همیشه یه جور پیش میره ولی واسه امثال ما فرقی نمیکنه
اینجوری دردت کمتر میشه ، ولی تو اصل ماجرا فرقی نمیکنه
سعی کن باهاش کنار بیای ، البته میدونم که هنوز از زندگی خیلی چیزا میخوای
ولی واسه هیچکس مهم نیست و خدا هم هرجا تونسته اینو گفته
مرگ یه اسب آبیه که از بالاترین ارتفاع ممکن روت میوفته
در سوگ دوست
در روی زمین خرد و کلان می گرید
در ماتم تو پیر و جوان می گرید
کوچ تو به دل گرفتن آسان نبود
در هجر تو آسمان می گرید.
شاعر: سینا صارمی
آتیفرد عزیز
لطفا شما هم تسلیت مرا بپذیرید و در غم خود
شریک بدانید. خدایشان بیامرزاد.
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت
گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود
بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت
بس که ما فاتحه و حرز یمانی خواندیم
وز پی اش سوره اخلاص دمیدیم و برفت
عشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد
دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفت
شد چمان در چمن حسن و لطافت لیکن
در گلستان وصالش نچمیدیم و برفت
همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم
کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت
محمد عزیز
لطفا تسلیت مرا هم بپذیرید و در غم خود
شریک بدانید. خدایشان بیامرزاد.
دوستای عزیزی که تووی پروفایلم منو به خوندن و نقد شعرهاتون دعوت کردین، ببخشید که نمی تونم الان کاری رو بخونم و نظر برم. امروز ختم یکی از دوستان خوبم بود و من داغونم. تا چند روز هم همینطور خواهم بود. تا ببینیم این وعده ی "خاک سرده" آیا درسته یا نه! (که من مثل همیشه شک دارم درست باشه) برای شادی روح دوستم دعا کنید. فردا تولدش بود....بعدا میام و از خجالتتون در میام. چون حالشو نداشتم واسه چند نفر بفرستم، گفتم اینجا بنویسم که همه تون بخونید. چون کوچه ی بن بست به خود ختم شدم بازآه این گره ی کور چرا وا شدنی نیست؟!!!!!!!
[/quote]
دوست خوب من سلام
بهت تسلیت میگم خیلی ناراحت شدم ان شا الله خدایش بیامرزد
و اینکه " خاک سرده" دروغی بیش نیست لااقل برای من که اینجوری بوده ان شاالله برای شما عکس این قضیه باشد وخداوند به شما و خانواده دوشتتون صبر بدهد
بعدا میام و از خجالتتون در میام. چون حالشو نداشتم واسه چند نفر بفرستم، گفتم اینجا بنویسم که همه تون بخونید.
چون کوچه ی بن بست به خود ختم شدم باز
آه این گره ی کور چرا وا شدنی نیست؟!!!!!!!