رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

شعر بی دروغ ، شعر بی نقاب

شعر بی دروغ ، شعر بی نقاب
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 117 رای
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 117 رای
در باب شعر و آفرینش‌های شاعرانه هر بحثی کرده شود، خواه جزئی و خواه کلی به یک تعبیر نقد می‌شود؛ نقد شعر یا نقد ادبی. خود شاعر هم وقتی در شعر خویش الفاظ و معانی را سبک سنگین می‌کند، وقتی کار خود را مرور و اصلاح می‌کند، وقتی در باب شیوه کار یا هدف و ذوق خویش سخن می‌گوید، دیگر شاعر نیست و منتقد است. حتی بعضی شاعران مثل امیرخسرو دهلوی در نقد شعر خویش هم انصاف به خرج داده‌اند و هم زیرکی؛ مثل یک منتقد واقعی. این کتاب، کتابی است در فنون شعر، سبک و نقد شعر فارسی، با ملاحضات تطبیقی و انتقادی درباره شعر کهن و شعر امروز. این کتاب حاوی نقطه‌نظرهای گوناگون شادروان دکتر زرین‏کوب در حوزه شعر فارسی و مطالعه‏ای تطبیقی در شعر قدیم و معاصر عرب و جهان غرب است. زنده‏یاد زرین‏کوب در این کتاب در واقع به تمام مباحثی که راجع به شعر در سایر آثار خود داشته، پرداخته است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:

کتاب‌های مرتبط

یاد ماندگار
یاد ماندگار
4.2 امتیاز
از 5 رای
سعدی شناسی - دفتر 3
سعدی شناسی - دفتر 3
4.4 امتیاز
از 30 رای
شرح مثنوی
شرح مثنوی
4.7 امتیاز
از 70 رای
کتابیات
کتابیات
4.5 امتیاز
از 2 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی شعر بی دروغ ، شعر بی نقاب

تعداد دیدگاه‌ها:
473
گیرم که زنده ماندی - یک چند روز دیگر / بدبخت و بنده ماندی - یک چند روز دیگر/ پا روی حق نهادی - عزت ز دست دادی - گاوی چرنده ماندی - یک چندروز دیگر / یا قدرتی گرفتی - با ارتباط و لابی - گرگی درنده ماندی - یک چند روز دیگر / یا اینکه عمر خود را - زیر فشار ظالم - آرام و بنده ماندی - یک چند روز دیگر / دائم سکوت کردی - هر جا که ظلم دیدی - نرم و خزنده ماندی - یک چند روز دیگر / گیرم رقیب خود را - از صحنه در نمودی - عمری برنده ماندی - یک چند روز دیگر / یا غرق گریه بودی - یک چند شام تاریک - یا غرق خنده ماندی - یک چند روز دیگر / گیرم فرار کردی - یا گوشه ای نشستی - رفتی دونده ماندی - یک چند روز دیگر / در انتها شوی هیچ - چون وقت مرگ آید - در گور گنده ماندی - یک چند روز دیگر . . . . / سیاوش حبیبی

مرا از خود بدور و بخودت نزدیک گردان
ای افتاب عالم تاب و من افتاب گردان
این شب تاریک روحست و منم سرگردان بند هجرست و فراق، تو رهایم گردان
دوستان،ما اتفاق های افتاده هستیم،از چه بترسیم؟هراس از دست دادن جان یا آبرو و غرور؟ما پیشاپیش از جهان رخت بر بسته ایم،لیکن این جسم درگیر زمان و در گذشته گیر و مقاومت و توهم بودن میسازد.ما فرصتی نداریم و اگر هنوز نفس میکشی این را معجزه بدان و بجو.چه چیز را بجویی؟من هم نمیدانم ولی باید چیز جالبی باشد.زندگیت تا کنون چه بوده؟اوهام و تو در خواب خرناس میکشی در حالی ک چشمانت بازست و راه میروی.ب سخنم گوش کن و بجو.زندگیت را قمار کن و اگر بردی،بدست میاوری.سخنانم گنگ بود و اگر اماده باشی،قلبت خواهد شنید.نترس و قدم بگذار قبل از اینکه دیر شود.
در قفس را برای پرنده ای که جفتش در حیات نبود باز کردند
.
لیک او همچنان در قفس ماند...
جاذبه ای در دل زمین نیست
اری ،
وزن وجود دارد
هرچیز درون حباب وزن دارد، نه بیرون از آن
لیک کششی از زمین،خیر
ب نظرم دور زمین حبابی ست، که اجسام را به پایین هُل میدهد
یا ب تعبیری به درونش
از بالا ب پایین
ب این معنی ک زمین خنثی ست
زمین درون حباب،
زمین مرکز حباب...
.
ایضا
دوست من
مرا در غربت و غریبی هایت صدا بزن
در تنهایی هایت
مرا زمانی که کسی را نداشتی صدا بزن
صدایت را ب وضوح میشنوم
آن زمان ک دنیا به وصعت جای نشستن کوچک شد در خاطرت مرا زمزمه کن
وقتی که امید هایت تماما نابود شد
دستم را بسویت دراز میکنم زمانی ک در انبوه جهان یاوری نداشتی
آن دم که صبور بودن را بیهوده دانستی
ولی ای دوست
سرت را بالا نگه دار
و حرکت کن
فقط چند قدم آن طرف تر...
.
ایضا
چون ز تو دورم ، تو از من دورتر..............تشنه ی دریای چشمت هر چه باشد شورتر
.
با همه مهر و شفقت با من عاشق ولی.......هر چه هستی باش وز ناجور هم ناجورتر
.
چون که بیمار توام داروی جان من تویی.........گر که دارو غیر تو دارد شوم رنجورتر
.
من تورا در خانه دیدم چون تورا نشناختم؟........کور باد ان دیده ام زیرا نبوده کورتر
.
چون تو را دارم غرورم رخت بربسته ولی...... لیک دانم زین ک هستم کی شوم مغرور تر
.
وان کسی دارو ندارش را تو شامل میشوی............. مخزنی از کنز دارد لاجرم گنجورتر
.
این جهان گر وسعتش خواهی بدانی گوش دار.......گر نباشی بند او وز بند هم محصور تر
.
ایضا
به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست-سعدی
عاشقان:
نه گوشی برای بد شنیدن دارند
نه چشمی برای بد دیدن...
نه زبانی برای بدگویی..
نه رفتاری برای بدی..
عاشقان:
تنها به مدد انرژی سرشار از مهر درونی،
کیمیاگران تحّول و تغییرند!
حیرت زده ام هر دم،شاید که ندانی تو.......فریاد خطوتم را،باشد که بخوانی تو
.
چون ابله و بی مغزم،راهی تو نشانم ده..........من هیچ نمیدانم،امید بدانی تو
.
هیهات چه جا است این،مارا بکشی اخر.........لیکن سفری باهم،چون دل ببُرم از تو
.
مارا تو ز یک سیبی،از جنت خود بیرون.......گفتند ک میبخشی،دانم ک رحیمی تو
.
نی دری و نی سقفی، نی شروع و پایانی.....نی انک بیاید از، راهی که خروجی تو
.
هرکسی که از جنت،خارج بکنند او را .......دوزخ شودش منزل، دانی متضاد را تو
.
چون صدای خود را هم،خویشم بشود گوشش.... هین کجا سخن گفتم،از برای گوش تو
.
من ز چه زدم حرفی،من به ک گله کردم.......من چرا سخن گفتم،انچه را ک دانی تو
.
جالب بوَد ان دم که،چون نبود باشم من.....چون نبوده ام از قبل،این تو و جهان تو
.
ایضا
آن دم که درون تَن،مرا کاشته ای........خوب و بد من ز پیش علم داشته ای
.
ربی تو که میدانی پس و پیش مرا....... پس تودهء خاک چرا که انباشته ای؟
.
ایضا
شعر بی دروغ ، شعر بی نقاب
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک