شعر بی دروغ ، شعر بی نقاب
نویسنده:
عبدالحسین زرین کوب
امتیاز دهید
در باب شعر و آفرینشهای شاعرانه هر بحثی کرده شود، خواه جزئی و خواه کلی به یک تعبیر نقد میشود؛ نقد شعر یا نقد ادبی. خود شاعر هم وقتی در شعر خویش الفاظ و معانی را سبک سنگین میکند، وقتی کار خود را مرور و اصلاح میکند، وقتی در باب شیوه کار یا هدف و ذوق خویش سخن میگوید، دیگر شاعر نیست و منتقد است. حتی بعضی شاعران مثل امیرخسرو دهلوی در نقد شعر خویش هم انصاف به خرج دادهاند و هم زیرکی؛ مثل یک منتقد واقعی. این کتاب، کتابی است در فنون شعر، سبک و نقد شعر فارسی، با ملاحضات تطبیقی و انتقادی درباره شعر کهن و شعر امروز. این کتاب حاوی نقطهنظرهای گوناگون شادروان دکتر زرینکوب در حوزه شعر فارسی و مطالعهای تطبیقی در شعر قدیم و معاصر عرب و جهان غرب است. زندهیاد زرینکوب در این کتاب در واقع به تمام مباحثی که راجع به شعر در سایر آثار خود داشته، پرداخته است.
بیشتر
دیدگاههای کتاب الکترونیکی شعر بی دروغ ، شعر بی نقاب
چرا که مردم در توهمند،بسیار از هم دور هستند.شاید فرسنگ ها،اما باید لبخندی تلخ بزنی، چرا که کنار هم ایستاده اند.
آری،چشمانت غیر از خورشید نمیبیند انهم چون به آن مجبوری.اما نادیدنی هارا چه؟
عمیق ک بنگری،غمی بزرگ در سینه ی آنان که بیدار هستند سنگینی میکند.
ایا شده که زمانی که در حال خواب دیدن هستی،آن خواب را باور کنی؟ایا اکثر مردم دیوانه هستند یا باور کرده اند آن خواب واقعیست.
من قول خواهم داد ک شعور تنها برای افرادست و هیچ زمان ،هیچگاه،و هرگز جامعه شعور نخواهد داشت.
آری، کافیست
آیا شده چیزی را بسازی و بعد نابودش کنی؟
نویسنده نمیداند که شخصیت داستانش چ خواهد کرد؟
وقتی ضامن نارنجک عمر را بکشی ،ایا ارزش زندگی کردن را دارد؟
ایا وقتی حقیقت را میدانی،گوش میدهی به دروغ بزرگان؟
وقتی درون جعبه میدانی خالیست،آیا بازش میکنی؟
ایا بیمزد کار میکنی؟میدَوی میجهی یا بی اهمیت رد میشوی؟
ایا زمانی که فهمیدی پوچ است جهان،آن را باور میکنی؟من درون پوچی هستم
بی معنیست وقتی خوابم نمی آید چشمانم را بزور ببندم
چگونه میتوانم غذا بخورم،رشد کنم تا پیر شوم و غذای دیگران شوم تا انان نیز رشد کنند
ای افکار عذاب اور،دست از سرم بدار
افسون میکند مردمان درون این گوی را که پا مینهند
میدوند میخزند میخورند میمیرند
آیا تو نیز گول خورده ای و باور کرده ای که وجود داری؟
به اطراف بنگر،ایا متوجه این نشده ای که جهان خالیست یا میاندیشی به پس فردا ؟
لطفا میشود دیگر گول چشمانت را نخوری؟ میدانم که میبینند،ولی باورشان نکن،پوچست.حباست،میترکد و در دستت چیزی نمیماند.افسوس میخوری.
عزیز من،خواب شیرینیست،میشود بیدار شوی؟سخنم را در هفت لایه از خواب فقط گوشهایت میشنود.
تا بخود بیایی تمام شده ای،حباب میترکد،دلت میخواهد بیدار شوی ، اما جادو نمیزارد.
چشمت،گوشَت،حسَت،تنت،از این ساخته شده اند،پس چگونه میتوانی از خوابِ مرگ بیدار شوی؟
دنیا جادوست،و پر از جادوگران،اما تو این طلسم را بشکن.
به حافظ، پرسش یک آبنوش:
میخانهای که تو برای خویش
پیافکندهای
فراختر از هر خانهای است
جهان از سر کشیدن مییی
که تو در اندرون آن میاندازی،
ناتوان است.
پرندهای، که روزگاری ققنوس بود
در ضیافت توست
موشی که کوهی را بزاد
خود گویا تویی
تو همهای، تو هیچی
میخانهای، مییی
ققنوسی، کوهی و موشی،
در خود فرو میروی ابدی،
از خود می پری : ابدی،
رخشندگی همهٔ ژرفناها،
و مستی همهٔ مستانی
- تو را تو را با شراب چه کار؟
مرا از خود بدور و بخودت نزدیک گردان
ای افتاب عالم تاب و من افتاب گردان
این شب تاریک روحست و منم سرگردان بند هجرست و فراق، تو رهایم گردان
.
لیک او همچنان در قفس ماند...
اری ،
وزن وجود دارد
هرچیز درون حباب وزن دارد، نه بیرون از آن
لیک کششی از زمین،خیر
ب نظرم دور زمین حبابی ست، که اجسام را به پایین هُل میدهد
یا ب تعبیری به درونش
از بالا ب پایین
ب این معنی ک زمین خنثی ست
زمین درون حباب،
زمین مرکز حباب...
.
ایضا