رسته‌ها
صدای پای آب
امتیاز دهید
5 / 4.8
با 1203 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.8
با 1203 رای
صدای پای آب نام شعر بلندی از سهراب سپهری است که در سال ۱۳۴۴ در مجلهٔ آرش منتشر شد. این شعر معروف‌ترین شعر سپهری است و برخی از منتقدان از آن برداشتی عرفانی داشته‌اند. بیشتر افراد سهراب سپهری را با این شعر می‌شناسند.

اهل کاشانم
روزگارم بد نیست.
تکه نانی دارم، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی.
مادری دارم، بهتر از برگ درخت.
دوستانی، بهتر از آب روان.
و خدایی که در این نزدیکی است:
لای این شب بوها، پای آن کاج بلند.
روی آگاهی آب، روی قانون گیاه.
من مسلمانم.
قبله ام یک گل سرخ.
جانمازم چشمه، مهرم نور.
دشت سجاده من.
من وضو با تپش پنجره ها می گیرم...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
22
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1386/07/19

کتاب‌های مرتبط

غرب غربت
غرب غربت
4.9 امتیاز
از 16 رای
موریانه ها و چشمه (شعر بلند)
موریانه ها و چشمه (شعر بلند)
4.3 امتیاز
از 9 رای
قصه ما راسته
قصه ما راسته
4 امتیاز
از 3 رای
مسافر
مسافر
4.7 امتیاز
از 761 رای
مهره سرخ
مهره سرخ
4.1 امتیاز
از 265 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی صدای پای آب

تعداد دیدگاه‌ها:
125

تو اگر در تپش باغ
خدا را دیدی
همت کن و بگو ماهی ها
حوضشان بی آب است
قایق سهراب رو خیلی وقته که دیگه اوراق کردن برو یه بلیت هواپیما بگیر : ایران هواپیما شیک زیبا مطمئن .قشنگم میبردت یه جای دور به اسم اون دنیا.
تو چه گفتی سهراب؟
قایقی خواهم ساخت ...
با کدوم عمر دراز؟
نوح اگر کشتی ساخت، عمر خود را گذراند
با تبر روز و شبش، بر درختان افتاد
سالیان طول کشید، عاقبت اما ساخت
پس بگو ای سهراب ... شعر نو خواهم ساخت
بیخیال قایق ....
یا که میگفتی ....
تا شقایق هست زندگی باید کرد؟
این سخن یعنی چه؟
با شقایق باشی.... زندگی خواهی کرد
ورنه این شعرو سخن
یک خیال پوچ است
پس اگر میگفتی ...
تا شقایق هست، حسرتی باید خورد
جمله زیباتر میشد
تو ببخشم سهراب ...

ﺻﺒﺮ ﮐﻦ ﺳﻬﺮﺍﺏ ! ﻗﺎﯾﻘﺖ ﺟﺎ ﺩﺍﺭﺩ؟
ﺁﺏ ﺭﺍ ﮔﻞ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﭼﺸﻢ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﭼﻪ ﺑﺎ ﺩﻝ
ﮐﺮﺩﻧﺪ …
ﻭﺍﯼ ﺳﻬﺮﺍﺏ ﮐﺠﺎﯾﯽ ﺁﺧﺮ ؟ … ﺯﺧﻢ ﻫﺎ ﺑﺮ ﺩﻝ
ﻋﺎﺷﻖ ﮐﺮﺩﻥ ، ﺧﻮﻥ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﮐﺮﺩﻧﺪ…
ﺍﯼ ﺳﻬﺮﺍﺏ ﮐﺠﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﺣﺎﻻ ﺩﻝ ﺧﻮﺵ ﺳﯿﺮﯼ
ﭼﻨﺪ ؟
ﺻﺒــــــــ ـــــــــﺮ ﮐﻦ ﺳﻬــــــــ ـــــــﺮﺍﺏ
!…
ﻗﺎﯾﻘﺖ ﺟﺎ ﺩﺍﺭﺩ؟ ﻣﻦ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﺒﺮ ، ﺍﯾﻨﺠﺎ
ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ . .
سایه شدم ,و صدا کردم:
کو مرز پریدن ها, دیدن ها؟ کو اوج "نه من" ,دره ی "او"؟
و ندا آمد: لب بسته بپو.
مرغی رفت, تنها بود, پر شد جام شگفت.
و ندا آمد:بر تو گوارا باد, تنهایی تنها باد!
دستم در کوه سحر "او" می چید, "او" می چید.
و ندا آمد:و هجومی از خورشید.
از صخره شدم بالا.در هر گام, دنیایی تنها تر, زیباتر.
و ندا آمد:بالاتر, بالاتر!
آوازی از ره دور:جنگل ها می خوانند؟
و ندا آمد خلوت ها می آیند.
و شیاری ز هراس.
و ندا آمد یادی بود, پیدا شد, پهنه چه زیبا شد !
"او" آمد, پرده ز هم وا باید, درها هم
و ندا آمد:پرها هم.
خدای سهراب قشنگترین خدای دنیاست ومسلمانیش رها ازقیدوبند شریعت بهترین تعریف ازمسلمانی
دنگ..،دنگ..
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ.
زهر این فکر که این دم گذر است
می شود نقش به دیوار رگ هستی من...
لحظه ها می گذرد
آنچه بگذشت ، نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز... سهراب سپهری
یک نفر گفت به من: خانه دوست کجاست؟ من نگاهش کردم, گفتمش چشم شماست... خنده ای کرد و گذشت, آنطرف تر ایستاد, بر تن باد نوشت: خانه اش قلب شماست...
تو کجایی سهراب؟؟؟؟؟؟
آب را گل کردند چشم ها را بستند و چه با دل کردند...وای سهراب کجایی آخر؟
زخم ها بر دل عاشق کردند خون به چشمان شقایق کردند!
تو کجایی سهراب؟که همین نزدیکی عشق را دار زدند همه جا سلیه دیوار زدند!وای سهراب!دلم را کشتند...
هر کجا هستم باشم آسمان مال من است، پنجره فکر هوا عشق زمین مال من است،
صدای پای آب
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک