پسر عمو پونس
نویسنده:
انوره دو بالزاک
مترجم:
محمود ناصری
امتیاز دهید
✔️ بالزاک داستان خود را چنین آغاز می کند:
مقارن سه بعدازظهر یکی از روزهای ماه اکتبر سال 1844، مردی شصت ساله با قیافه ای رنج کشیده که او را مردی هفتاد ساله نشان میداد، با حالتی افسرده در میدان بلوار قدم می زد. این مرد که در نظر مردم پاریس آشنا بود، از کنار بلوار ایتالیا آرام و بی صدا پیش می رفت. او قدمهای سنگین برمیداشت و مثل اینکه به دنبال کسی است به اطراف نگاه می کرد و مانند بازرگانی که بعد از گفتگوهای زیاد یک معامله بسیار سنگین بازرگانی انجام داده و با رویهم رفته چون بازرگان خوشحال که معامله خود را به نتیجه مطلوب رسانده، اکنون با خیال راحت می خواست، به منزل یا محل کار خود بازگشت نماید.
آنجا یکی از خیابانهای پرجمعیت پاریس بود و مردم با قیافه خندان و خرم برای گردش و هواخوری آنجا گردش می کردند. مردمانی که از گردش زیاد خسته شده روی نیمکت های بلوار نشسته و این پیرمرد را می دیدند که با رنگ پریده مردم را از دور زیر نظر میگرفت و لبهای مردم با حرکات تمسخرآمیز از دیدن این شخص بی اختیار باز و بسته میشد...
بیشتر
مقارن سه بعدازظهر یکی از روزهای ماه اکتبر سال 1844، مردی شصت ساله با قیافه ای رنج کشیده که او را مردی هفتاد ساله نشان میداد، با حالتی افسرده در میدان بلوار قدم می زد. این مرد که در نظر مردم پاریس آشنا بود، از کنار بلوار ایتالیا آرام و بی صدا پیش می رفت. او قدمهای سنگین برمیداشت و مثل اینکه به دنبال کسی است به اطراف نگاه می کرد و مانند بازرگانی که بعد از گفتگوهای زیاد یک معامله بسیار سنگین بازرگانی انجام داده و با رویهم رفته چون بازرگان خوشحال که معامله خود را به نتیجه مطلوب رسانده، اکنون با خیال راحت می خواست، به منزل یا محل کار خود بازگشت نماید.
آنجا یکی از خیابانهای پرجمعیت پاریس بود و مردم با قیافه خندان و خرم برای گردش و هواخوری آنجا گردش می کردند. مردمانی که از گردش زیاد خسته شده روی نیمکت های بلوار نشسته و این پیرمرد را می دیدند که با رنگ پریده مردم را از دور زیر نظر میگرفت و لبهای مردم با حرکات تمسخرآمیز از دیدن این شخص بی اختیار باز و بسته میشد...
آپلود شده توسط:
اسپارتاکوس
1390/09/30
دیدگاههای کتاب الکترونیکی پسر عمو پونس
:D