اثبات وجود خدا
نویسنده:
جان کلوور
امتیاز دهید
خدا موجود مادی و طبیعی نیست که بتوان آن را تحت مطالعه آزمایشگاه قرار دارد.بلکه او یک وجود روحی و معنوی است که قادر متعال و خالق کائنات است.
نیاز به بیان نیست که اغلب نظریه ها و حقایق علمی که بعضی ها در صحت آن شک ندارند هنوز به اثبات نرسیده از غالب آن نظریه ها در کاوش کارهای طبیعت بیش از حقایق مسلم می شود استفاده کرد. اگر شما وارد خانه تان شوید و ببینید که چیزهایی از خانه شما دزدیده شود در عین حال مردی را مشاهده می کنید که از در عقبی فرار می کند.نمی توانید حکم قطعی به دزد بودن او بدهید ولی شواهد ظاهری او را محکوم می کند.یک قاضی قبل از صدور حکم اهمیت دلایل و شواهد را مورد مطالعه قرار می دهد.
نیاز به بیان نیست که اغلب نظریه ها و حقایق علمی که بعضی ها در صحت آن شک ندارند هنوز به اثبات نرسیده از غالب آن نظریه ها در کاوش کارهای طبیعت بیش از حقایق مسلم می شود استفاده کرد. اگر شما وارد خانه تان شوید و ببینید که چیزهایی از خانه شما دزدیده شود در عین حال مردی را مشاهده می کنید که از در عقبی فرار می کند.نمی توانید حکم قطعی به دزد بودن او بدهید ولی شواهد ظاهری او را محکوم می کند.یک قاضی قبل از صدور حکم اهمیت دلایل و شواهد را مورد مطالعه قرار می دهد.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی اثبات وجود خدا
""تعریف یک ماده گرای محض از فلسفه این ایت که : "فلسفه ی هر چیز آن است که آن چیز را چگونه میتوانیم به کار گیریم و در خدمت تسهیل امور دنیایمان دراوریم. یعنی فلسفه، همان چگونگی به مصرف رساندن و خوردن است"!""
کم کم اینگونه برداشت میکنم شما هیچ نمیخورید و هیچ نمیپوشید و هیچ نمیکنید چون مادی و پست و دون است!
از تعریف فلسفه ای که دوختید و بر اینجانب پوشاندید ممنونم...تر و تمیز درآمد...منتها برای مصرف و خوردن ابتدا باید تولید کنیم.تولید برای مصرف و خوردن را نیز در گوشه ای بگنجانید...سپس دوباره پرو خواهیم نمود.
فکر نکنم جهان مادی فلسفه دیگری داشته باشد...خود تا کنون غیر از تولید و مصرف و خوردن چه نموده اید؟ (راز و نیاز هایتان باشد در خلوت خودتان،مرتبط با "موجودات" صحبت مینمایم نه "لاموجودات" )
.
.
نقل از irani222
""اسم این فرمول سازی را هم"علم" گذاشته اند! اما این علم، فقط "علم مصرفی" است و علم مصرفی کاربرد خاص خود را دارد اما از این طریق نمیتوانیم به "چیستی جهان" پی ببریم.""
علم تنها فرمول سازی نیست بلکه بکار بردن فرمولها را نیز شامل میگردد.برای همین است که ریاضیات علم محسوب نمیشود و جایزه ی نوبل به خود اختصاص نمیدهد.ریاضیات و این فرمولها "ابزارند" نه علم...علم فیزیک و شیمی و زیست شناسی و زمین شناسیست...یادش بخیر...در دوره راهنمایی این چهار را در یک کتاب چپانده بودند و اسمش را گذاشته بودند "علوم"
در مقابل علم مصرفی یقینا باید علم تولیدی نیز باشد.علم تولیدی را تعریف نمایید.
""ایرادی که خیلی از فلاسفه به همین جمله میگیرن اینه که هیچگاه دانشمند نمیتونه بدون هیچ پیش فرضی به کار مشاهده و آزمایش بپردازه""
انجام آزمایشات توسط دانشمندان سلسله وار بوده و نیز هست...بدین ترتیب که ابتدا تامسون مدلی اتمی ارائه میدهد و سپس رادرفورد برای تحقیق درستی این مدل آزمایشی طرح و اجرا میکند.این آزمایش قطعا زمینه ای برای طرح داشته است...وگرنه انجام چنین آزمایشی بدون هیچ پیش زمینه منطقی نخواهد بود.
فرآیند تفکر با فرآیند تولید علم بحثش جداست.دور هم جمع شده ایم و میخواهیم فکر کنیم.دانشمند ابتدا باید حاصل کار دانشمندان پیشین را مطالعه و بر ایشان مسلط گردد تا علم دور باطل نزند.علم تنها یک کاشف پروتون نیاز دارد.بقیه باید کشف پروتون را فرض بگیرند و دیگر احکام را اثبات کنند.ما میخواهیم در جهان اطرافمان تفکر کنیم.من به حرف فلاسفه کاری ندارم و فلسفه ی خود را عرضه میکنم.اینکه اینجانب گوشه ی خانه بنشینم و پیرامون هستی تفکر کنم و روابطی سرهم کنم و سرآخر به وجود یک نا موجود برسم و سپس بیرون از خانه بدنبالش بگردم بهترست...یا اینکه به مشاهده و آنالیز طبیعت و علوم رنگارنگ بپردازم و مکشوفات خود را برای پیشرفت وضع زندگی جهانیان به ایشان ارائه دهم؟
از هر صد نفر در این «سر در آخوران» یک نفر هم بتواند نیمچه خدمتی کند بشریت پیشرفت میکند.فعلا به سر در آخورانمان نیاز مبرم داریم.
.
.
نقل از irani222
""مسئله اینجاست که بسیاری از انسان ها ندای فطرت خود را با آواز نیازغرایز خود اشتباه میگیرند""
با غرایز کمابیش آشنا ام اما فطرت یعنی چه؟ اگر میخواهید تعریفات کتاب دینی دبیرستان را برایم بیاورید اینجانب و اطرافیانم فطرت نداریم.فطرت یعنی چه؟
پ.ن:تعریف کتاب دینی دبیرستان:فطرت از ریشه فطر و بمعنی خلق و ابداع است و شامل ویژگیهایی ست که خداوند در وجود انسان قرار داده (از خداوندش که فاکتور بگیریم همان غریزه میشود)
.
.
نقل از irani222
""پس تقوای حقیقی ممکن نیست مگر در رابطه با یک بلدِراه و یک راهنما که او میداند که فطرت چیست و غریزه چیست""
تقوا یعنی ترس...از که و چه بترسیم؟چرا باید بصورت حقیقی بترسیم؟این راهنما چرا باید فکر کند «فطرت» او با همه یکسان است؟اگر این ویژگیها بین همه مشترک است پس باید غریزه باشد.
اگر میگویید فطرت چیزیست که انسان و حیوان را تفکیک میکند از شما میپرسم آیا فطرت تنها در توانایی تکلم و نگارش خلاصه شده است؟تنها تفاوتی که یافتیم همین بود وگرنه میمونها نیز میتوانند باهوش باشند...فقط نمیتوانند دستاوردشان را ثبت کنند.
آیا فطرت همان 23 جفت کروموزوم خودمان است؟
آیا سگ که وفادار است و فیل که ناراحت میشود نیز فطرت دارند؟آیا شیری که غذایش را با هم نوعش تقسیم میکند این کار را بصورت غریزی انجام میدهد؟چون هم پیش میاید تقسیم کند و هم اینکه نکند...آیا شیر انتخاب میکند؟پس فطرت دارد؟
چه کسی گفته که طعام خوش و زن زیبا و میوه و... ناپسند من است؟!
اما اینها تنها اجر و پاداش است. و برای بنده نمیتواند "هدف" باشد و نیتم از انجام کارهای نیک، بردن ثواب و دستیابی به قصرهای بهشتی و حوران ترگل ورگل نیست!
بهشت من این است که وقتی کار نیکی میکنم به "رضایت" وجدان خود میرسم.
به قول عارفی کریم: «بهشت، دانشگاه عارفان است.»
من آن نیم که حلال از حرام نشناسم *** شراب با تو حلال است و آب بی تو حرام
.
گر مُخیّر بکنندم به قیامت که چه خواهی *** دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را..... سعدی
امیدوارم در قسمت اول سخنرانی مراحل سیر و سلوک عرفانی پاسخ سوالتان را بیابید.
و اگر علاقه ای داشتید ادامه ی سخنرانی را هم دانلود بفرمایید.
خلاصه اینکه همانطور که مولانا فهمید که شمس بلدِراه است؛ و یا موسی فهمید که خضر، حقیقتی را میداند و...؛ این تشخیص یک تشخیص قلبی است نه منطقی.
او را تشخیص خواهید داد اگر جوینده ای تشنه ی حقیقت باشید و اگر صداقت داشته باشید.
مهمترین وسیله ای که در این راه نیاز دارید، "صداقت" است، تا گرفتار دجال نشوید، و آدم شیاد وکذاب را از آدم صادق و حق تشخیص دهید.
وقتی شما با خودتان صادق باشید،هیچکس نمیتواند به شما دروغ بگوید و اگر هم بگوید شما میفهمید، پس دروغ او دیگر برای شما دروغ نیست.
1.
سلام بر شما و تشکر بابت سوالات زیبایتان
دوست گرامی؛ در همان کامنت اشاره کردم که:
مشکل اینجاست که کلمات در بین مردم در معنایی واژگون استفاده میشود. مثلا کلمه "عشق"!
معنای حقیقی عشق این است که : کسی را آنقدر دوست داشته باشی تا جایی که حتی حاضر باشی برای او از خودت بگذری و ایثار کنی.
اما امروز اگر پسری به دختری بگوید که "عاشقتم"؛ غالبا منظورش این است که بیا مال "من" شو و در خدمت امیال من باش!
و آن دختر هم میگوید : حالا که عاشقمی... پس بیا اول 2000 تا سکه مهرم کن و علاقه ات را اثبات کن!
مثلا آن پسرانی که وقتی از دختر جواب "نه" میشنوند، در صورت او اسید میپاشند...، معلوم است که عاشق دختر نبوده اند بلکه عاشق غرایز و آمال خودشان بوده اند.
میبینید که هر یک از طرفین این عشق، عاشق خودشان هستند نه دیگری...! این اصلا تجارتی است با نام مستعار عشق!
4.
اصلا این مسیرِ حکمت آموزی است. و هر فردی با هر میزان دانشی، میتواند هر روز از روز قبل بیشتر بیاموزد.
پس این راه متکی به دانشهای عاریه ای و تاریخی فرد نیست. این راه پیشنیاز علمی نمیخواهد. تنها پیشنیازی که میخواهد، درد "حقیقت جویی" و تلاش برای خروج از "جهل" است.
کدام فلسفه؟ کدام علم؟ کدام منطق؟...
منطق و فلسفه و تجربه و عقل و هر کلمه ی دیگری به تعداد انسانها میتواند تعریف داشته باشد.
اغلب، هر کلمه ای یک معنای حقیقی دارد و یک معنای دجالی!
مثلا فلسفه در معنای حقیقی اش "عشق به حقیقت" است؛ و بنده ابدا با این نوع فلسفه مخالف نیستم بلکه آن را لازم هم میدانم.
اما مثلا تعریف یک ماده گرای محض از فلسفه این ایت که : "فلسفه ی هر چیز آن است که آن چیز را چگونه میتوانیم به کار گیریم و در خدمت تسهیل امور دنیایمان دراوریم. یعنی فلسفه، همان چگونگی به مصرف رساندن و خوردن است"!
مثلا جناب Ein Reich فرمودند که:
و اسم این فرمول سازی را هم"علم" گذاشته اند! اما این علم، فقط "علم مصرفی" است و علم مصرفی کاربرد خاص خود را دارد اما از این طریق نمیتوانیم به "چیستی جهان" پی ببریم.
خرده کاری های علم هندسه *** یا نجوم و علم طب و فلسفه
این همه، علمِ بنای آخور است *** که عمادِ بودِ گاو و اشتر است
بهر استقبای حیوان چند روز *** نام او کردند این گیجان "رموز"
.
ای بسا علم و ذکاوات و فطن *** گشته رهرو را چو غول و راهزن
اکثر اصحاب جنت ابلهند *** تا ز شرّ فیلسوفی میرهند
زین خرد جاهل همی باید شدن *** دست در دیوانگی باید زدن
دوست عزیز؛ در تعاریف واژه ها هم شک کنید (در این رابطه به کتاب قیامت نامه رجوع کنید) و همچنین در پیش فرضها و ارزش های اجتماعی و...
پنبه اندر گوش حسِ دون کنید *** بند حس از چشم خود بیرون کنید
پنبه ی آن گوشِ سِر، گوشِ سَر است *** تا نگردد این کر آن باطن کرست
بیحس و بیگوش و بیفکرت شوید *** تا خطاب "ارجعی" را بشنوید
خطاب "برگرد" را زمانی میشنوید که از حواس و احساسات و افکار و حتی از خودتان بگذرید.
این راهِ بازگشت به فطرت خویش است، راه یگانه شدن خود با خدا، راه "فنا شدن اما وجود یافتن".
بمیر تا زنده شوی! از "خودِ بی خودی ات" بگذر تا خود شوی، تا خودآ شوی!
هوش را بگذار وانگه هوشدار *** گوش را بر بند وانگه گوش دار
1.
باز هم میگویم که من نمیتوانم در مورد نیت کسی قضاوت کنم. برای اینکه بفهمید که نیت یک نفر چه بوده است تنها راه شما این است که به جای او زندگی کنید!
اما من و شما فقط این توانایی و حق را داریم که فقط "نیت های خودمان" را بررسی کنیم.
راه و بیراهه وجود ندارد، همه در هر راهی که هستند نهایتا به یک مقصد میرسند، تفاوتشان فقط در این است که راه بعضی ها کوتاه و آسان وبهشتی است و با شکر و رضایت. و راه گروهی دیگر سخت است و جهنمی و دردناک و با فحش و نفرین و لعنت و پوچی و نارضایتی و بر دوری باطل و...!
آسانترین و کوتاهترین راه خداشناسی، راه خودشناسی است : از خود تا خود !
در اینباره میتوانید به کتاب "از خود تا خدا" رجوع کنید.
بنده هم اگر از راه درست و غلط حرف میزنم؛ منظورم راه "آسان" و "سخت" است.
به هر حال هر کسی لایق همان راهی است که در آن قرار دارد. پس ضرب المثل "خلایق هرچه لایق" ابدا بی احترامی نیست بلکه واقعیت است.
در بهشت امکان انجام چه اموری مهیاست؟ آنچه که در آیات از میوه و خوراک و زنان زیبا برای رفاه حال بهشتیان به آنها اشاره شده مربوط به غرایز است که ظاهرا مورد پسند شما نیست. طعام خوش طعم برای خوردن و زنان زیبا جهت نشست و برخاست و معاشرتاند.
تکلیف چیست؟
چه باید کرد تا اشتباه گرفته نشوند؟
این بلدراه را چگونه باید جست؟
منظور این است که اگر کسی به عنوان بلدِراه، راهی را نشان داد، منِ نابلد چگونه تشخیص دهم او بلدِراه است یا نابلد؟ راهی که نشان داده درست است یا نادرست؟ اگر بدانم راهی که نشان داده درست است پس خودم بلدِراه هستم و نیازی به او نیست. اگر ندانم راه چیست، ممکن است او نابلد بوده و راه نادرست را نشان داده.چاره چیست؟