اثبات وجود خدا
نویسنده:
جان کلوور
امتیاز دهید
خدا موجود مادی و طبیعی نیست که بتوان آن را تحت مطالعه آزمایشگاه قرار دارد.بلکه او یک وجود روحی و معنوی است که قادر متعال و خالق کائنات است.
نیاز به بیان نیست که اغلب نظریه ها و حقایق علمی که بعضی ها در صحت آن شک ندارند هنوز به اثبات نرسیده از غالب آن نظریه ها در کاوش کارهای طبیعت بیش از حقایق مسلم می شود استفاده کرد. اگر شما وارد خانه تان شوید و ببینید که چیزهایی از خانه شما دزدیده شود در عین حال مردی را مشاهده می کنید که از در عقبی فرار می کند.نمی توانید حکم قطعی به دزد بودن او بدهید ولی شواهد ظاهری او را محکوم می کند.یک قاضی قبل از صدور حکم اهمیت دلایل و شواهد را مورد مطالعه قرار می دهد.
نیاز به بیان نیست که اغلب نظریه ها و حقایق علمی که بعضی ها در صحت آن شک ندارند هنوز به اثبات نرسیده از غالب آن نظریه ها در کاوش کارهای طبیعت بیش از حقایق مسلم می شود استفاده کرد. اگر شما وارد خانه تان شوید و ببینید که چیزهایی از خانه شما دزدیده شود در عین حال مردی را مشاهده می کنید که از در عقبی فرار می کند.نمی توانید حکم قطعی به دزد بودن او بدهید ولی شواهد ظاهری او را محکوم می کند.یک قاضی قبل از صدور حکم اهمیت دلایل و شواهد را مورد مطالعه قرار می دهد.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی اثبات وجود خدا
دوست گرامی alizanjanii بزرگوار
حرف شما کاملا درست باید جایگاه خودم را روشن کنم. ولی من جایگاهی ندارم. می دانید چرا؟
من مذهبی نیستم ولی در یک حکومت مذهبی زندگی می کنم. من طرفدار منتسکیو نیستم ولی نظرات او در اداره جامعه من اعمال می شود. من در خیابان ولی عصر پیاده روی می کنم که رضا شاه آن را درست کرد، نمی توانم بگویم همه کارهایش بد بود، نمی توانم ضد مدرینته باشم. از طرفی رضا شاه را قبول ندارم، دیکتاتور ظالم بود. من زمان مصدق نبوده ام ولی هنوز در موردش بحث می شود. آیت الله مدرس - کمتر از صد سال پیش - یک جمله ساده گفت سیاست ما عین دیانت ما است. این جمله اثرات بنیادینی بر کشور محل زندگی من که دوستش دارم گذاشته است.
زندگی من یک زندگی پراگماتیک است. من مصرف کننده تمام دستاوردهای مادی و فلسفی بشریت هستم. من چای چینی می نوشیم، از داروی آمریکایی استفاده می کنم. کامپیوتر تایوانی دارم، وقتی به دور و برم نگاه می کنم تاثیر همه دنیا و همه پیشینیان را می بینم. می دانید غذاهای ارگانیک چگونه مطرح شدند؟ این ها دستاورد جنیش هیپی ها بود. من موسیقی را گوش می کنم که هیپی ها باب کردند. عرفان چه تاثیری در کشور و ما و جامعه ما داشت. من سوالی ساده پرسیدم. من می خواهم بدانم که چطور شده است به امروز رسیدیم. در یک کلام "ما چگونه ما شدیم". نظرات فلاسفه و عرفای ایرانی در امروز ما چه تاثیری داشته است. جمع بندی دستاوردهای آنها چیست؟ جایگاه من همین است
برای همین تاریخ می خوانم.
در مورد دارو یا بحث پول پرستی
در شرکتی کار می کردم که رئیسش عشق به طلا داشت. روی میزش جعبه خاتم کوچکی از سکه طلا بود. می گفت دوست دارم نزدیک به طلا باشم. کار می کنم که طلا بگیرم. آدم عجیبی بود. می گفتند در خانه اش هم طلا جمع می کند. ایشان با همه عشقش به طلا و پول شرکتی درست کرده بود که بیشتر از صد نفر در آن کار می کردند. در امور مالی آدم بسیار شریفی بود. پول پرستی بد نیست. حداقل صد نفر برایشان کار می کردند و از او راضی بودند. از
عوارض جانی داروها حقیقت است، تازه اوضاع خراب تر از این حرفهاست فشار شرکت های داروسازی و لابی صنایع را هم اضافه کنید. من منکر نیستم. ولی دوست من راه حل چیست؟ به نظر من با استفاده از صنعت و علم و اهرم های قانونی باید این مضوع را اصلاح کرد. مشکل مربوط به مدرنیته است - پاسخ هم در مدرنیته است. مگر اینکه مثل جناب ایرانی بگوییم علم و تکنولوزِ همان درخت ممنوع است نباید از هیچ داروی شیمیایی استفاده کرد. صحبت بر سر کسانی که گمان می برند جامعه با عرفان درست می شود.
بفرمایند بگویند تاثیر عرفان تا کنون بر جامعه ما چه بوده است؟ و بعد از این عرفان برای ما چه می کند. یا نه بگویند عرفان امری است شخصی و...
دوست گرامی alizanjanii بزرگوار
مثل همیشه کوتاه گفتید و پرمعنا، راستش خودم می خواستم چیزی در این مورد بنویسم.
سعی می کنم پاسخ شما را بدهم. اگر وقت گذاشتید و خواندید ممنون می شوم.
دوست عزیز و صبور در حال تغییر گرامی از لطف شما هم ممنون هستم می گفتید همان اول توضیح می دادم.
مطلبی که می نویسم برای شما هم هست.هر دو بزرگوار مرا ببخشید. طولانی است مثل همیشه. نادانی و پرچانگی هردو با هم در من جمعند.
بچه که بودم برنامه کودک کارتونی ژاپنی نشان می داد در مورد زندگی گالیله. گالیله گفت زمین گرد است. یک مامور کلیسا می گفت این مخالف نظریه ارسطو است چطور جرعت می کنی نظرات ارسطو را رد کنی. راهنمایی که رفتم کسروی را خواندم. بعد نوبت شریعتی بود. بعد ایران فردا. وقتی می بینم همه از کسروی ، پطروشفسکی تا شریعتی تا فلان روشنفکر دینی صحبت از معایب تفکر یونانی در اسلام می کنند برای من سوال می شود. که نتیجه تفکر یونانی در اسلام چیست. اصلا این حرف درست است؟ وقتی شاملو می گوید عرفا خودشان هم نمی دانند چه می گویند یاد شریعتی می افتم که می گفت صد حلاج را در اتاقی جمع کنید می شود دیوانخانه.
می خواستم بیشتر بدانم. شخصی شریف و پاکی که به تمامی وجودم در پاکی و شرافتش قسم می خورم در حسینه ارشاد به من گفت: همه مشکلات از منطق یونانی است. او امروز در این چهان نیست. با شرافت و پاکی از این دینا رفت. طیب و طاهر به نزد خدایش رفت و مرا گزاشت با یک دنیا سوال.
یک بار به خانه روحانی رفتم که می گفتند سنتی است. آن موقع نمی فهمیدم. می خواستم چیزی بپرسم. ایشان عصبانی شد و داد زد گفت این حرف ، حرف اسلام نیست، حرف یونانی هاست. از کسی گفتم که مثنوی شرح می کرد گفت عمرش را حدر داده به هیچ دردش نمی خورد نه دنیا نه آخرت. ایشان گفت. اگر دنبال آخرتی برو پی اهل بیت و درس دینی بخوان ، اگر دنبال دنیا هستی برو به تجارت و تحصیل در دانشگاه برس. گفت این حرفها همه اش مهمل است. این را گفت و اشاره ای کرد که بروید.
حالا بنده فقط می توانم بگویم: بررسی نظرات مختلف بنده را به اینجا رساند. از آن کارتون دوران کودکی تا حرف آن بزرگوار پاک در حسینه ارشاد تا حرف آن روحانی عصبانی.
شاید هر تکه از حقیقت نزد کسی جا مانده است و من دارم جمعش می کنم. هنوز هم دارم جمع می کنم.
.
.
بنده با دیدگاه شما کاملا موافقم. واقعیت ان است که دیگر تمایلی به ادامه بحث نداشتم, چون بیفایده میدیدم.لیکن شما انچه را که نیت بنده بود, به صورت دیدگاه بیان کردید.
.
جاوید باشید.
با ارادت مجدد
نمی دانم چرا مثل مجری های تلویزونی مدام علام برنامه می کنید
.
البته بنده نمی دانم از فاصله 21 تیر تا 25 تیر ، جهالت و نادانی بنده چه معجزه ای کرده که شما از آب در هاون کوبیدن به یقین رسیده اید. این به خودتان مربوط است.
ولی دوست عزیز اگر صلاح می دانید بحث کنید ، اگر به هر دلیل این بحث را بی فایده می بینید خوب بحث نفرمایید. دیگر چرا مدام اعلام می کنید؟ فایده اش چیست؟
وقت کردم و کامنتهای شما و دوستان را خواندم.ضمن ارادت٬ به نظر من در دیدگاه های شما دو مشکل اساسی وجود دارد که بحث با شما را سخت یا حتی ناممکن میکند:
۱-اول اینکه برای یک بحث و «گفت»و«گو» طرفین باید «جایگاه» خود را مشخص کنند و در واقع حرفهایشان٬ «گفتمان» شان را نشان دهد.من نمیتوانم «جایگاه» و «منطق گفتمانی»شما را تشخیص دهم.شما در واقع کلکسیونی از «مضرات عرفان» را جمع کرده اید و میگویید ولی آنچه نامشخص است جایگاه و متطق خود شماست.مثلا یک بار از موضع و جایگاه « علوم تجربی» وارد میشوید و درباره حجیت کشف و شهود میپرسید.یکبار از جایگاه«یک پراگماتیست» بحث ناسودمندی عرفان در مقابل تکنولوژی را مطرح میکنید.در جای دیگر شبیه «یک مدرنیست» حرف میزنید و موانع سنتی مقابل مدرن شدن(از جمله تصوف ) را میگویید. در جای دیگر«یک مسلمان سنتی میشوید» و از ادعاهای برخی متصوفه درباره برتری بر پیامبران میگویید.البته در همان کامنت میگویید که آدم مذهبی نیستید ولی در جای دیگر «در جایگاه فقیه شیعی مکتب تفکیک» می نشینید و انتقاد میکنید.در جای دیگر جایگاهی سیاسی دارید و « قرابت ولایت فقیه با مفهوم ولایت در تصوف» میگویید. خوب این که بحث و نقد نمیشود.این میشود «کوبیدن با هر ابزاری». عیب این نوع بحث این است که مخاطبین شما نمیدانند بالاخره شما به چه معتقدید تا با همان منطق شما هم بیایند دیدگاه خودشما را نقد کنند.تا شخصی بیاید و از عیوب تکنولوژی بگوید شما بحث روش شناسی را پیش میکشید.تا روش شناسی بحث شود «پراگماتیست» میشوید و بعد «مسلمان»و «فقیه» و... این نوع بحث خواسته و ناخواسته نوعی فرار از بحث است و شما در واقع «جایگاه ثابتی» اختیار نمیکنید تا اجازه بدهید زیر پای شما هم مورد نقد قرار بگیرد و سنجش شود. به نظر من دوستانی که با شما بحث میکنند «جایگاه ثابتی» دارند یکی از آنها ادعا دارد تعالیم عرفانی در واقع اصلی ترین پیام ادیان است(از ادیان ابراهیمی گرفته تا ایرانی و حتی ادیان هند و چین) و رسیدن به این پیام اصلی مانند چشیدن یک مزه است که باید آن را بچشید نه آنکه مزه را بخواهید با روش توصیفی بفهمید. دیگر دوستمان هم میگویند سوال از وجود و هدف زندگی و....سوالی جدی است و عرفا روی آن کار کرده اند عرفان چیزی بالاتر از مادیت و تکنولوژی و....است و اصلا آمده تا بگوید تمام زندگی این مادیت ها نیست. ولی حرف شما و جایگاه بحث شما حداقل برای من مشخص نیست
نمونه ای از مطلق بینی، احکام قطعی دادن و بک سونگری. نمونه ای از تنها به قاضی رفتن و قطعا راضی برگشتن. آدم یاد فاشیست ها می افتد. یا با ما هستی یا با مخالفین ما
یا عارفانه زندگی می کنی یا جاهلی.
نمونه دیگر. که تنها در چند کلمه تکلیف زندگی انسان ها را روشن می کند.
خلاصه اش یعنی اینکه یا با ما هستید یا جزو جهال و منافقین!
البته مکتب "حق همیشه با ما است" تبصره هم دارد.
یعنی اگر انسان نظرات عارفانه و نورانی را قبول کرد و به گروه ما ملحق شد بالقوه نیکخواه است، اگر هم ازمکتب نورانی ما بیرون رفت خوب آن ظرفیت بالقوه بدخو بودنش فعال شده.
حالا معیارها برای نیکخو بودن یا بدخو بودن چیست بماند. چون مکتب ما همه اش نور است تکلیف روشن است.
این یکی دیگر از همه جالب تر است. انگار شخصی سوار بیل مکانیکی شده و می خواهد تمام مخالفانش را از صحنه روزگار محو کند. در این راه از همه چیز استفاده می کند، حتی داستانهای مذهبی.
شیطان؟؟! بهشت؟؟! شجره ممنوعه؟؟؟!!آن درخت را خداوند خلق کرده بود، درختی خاص است. گویا تنها درختی است در عالم که بذر نداشت. خالق یک تا به انسان دستور داده بود از میوه آن درخت نخورد. تکنولوژی و علم حاصل دست بشر است، تغییر می کند، خودش خودش را نقض می کند. چه ربطی دارد به آن درخت؟ آخر داستان آفرینش چه ربطی دارد به علم؟؟ نمی شود هر جا کم آوردیم یک پوشش از داستانهای مذهبی روی نظراتمان بکشیم. و انتظار داشته باشیم اینگونه منطق ما بالاتر می رود.
در ثانی گیریم علم و تکنولوژی را گزاشتید کنار چه چیز را می خواهید جایگزین شناخت علمی کنید؟ نشستن و درد خودشناسی خوردن را؟
قبلا هم گفتم این حرفها برای کش دادن و بهم بافتن خوب است. می شود گفت و گفت. علم شبیه به درخت است، شیطان مشابه علم است و به انسان وعده جاودانگی می دهد. دوا و دارو زهر است. انگار قرار است پدیدهای دور و برمان را با افسانه ساختن توجیح کنیم.
سخنان شما ملغمه ای چند موضوع است. مذهب، روانشناسی و خیالات و اوهام.
اینکه چرا فرضا فلان رفتار از انسان سر می زند را علم روانشناسی بررسی می کند.
شما هزاران سال هم در مورد اینکه چرا نفس می کشید فکر کند و اندیشه کنید به جایی نمی رسید. مذهب به شما پاسخ می دهد که چون خداوند خواسته. و مشیت او بوده است. علم به شما می گوید چون دستگاه تنفس شما اینگونه کار می کند. هزاران سال هم درد این داشته باشید که خودتان را بشناسید یا درد به وجود آمدن جهان داشته باشید تا سراغ علم یا مذهب نروید به جایی نمی رسید. مگر اینکه در عالم رویا چیزهایی بینید و آن اوهام را مبنا قرار دهید.
مولوی با آن اقیانوس علمش! روزها و شبها فکر و سخنش این بود که چرا از احوال خویش غافل است ، از کجا آمده و به کجا می رود؟ نتیجه اش چه بود ، هیچ. هیچ.
یکی از دلایلی که هر وقت به بن بست می رسید مثال مذهبی می زنید و یا آیه ای از قرآن را نقل می کنید هم همین است می خواهید چاله چوله های عرفان را با مذهب پرکنید.
اگر پیرو آیه اناالله و اناعلیه راجعون هستید، مذهب دستورات مشخصی برای زندگی داده است. نماز خواندن، روزه گرفتن، زکات دادن، انجام فرایض دینی، مطیع خدا و رسول بودن. این کارها را انجام دهید قطعا به بهشت می روید. در هیچ جا نگفته خودشناسی کنید، یا دردتان بگیرد که چرا و چطور دنیا درست شده است. نه پیامبر خدا و نه اصحابش چندان اهل چنین کارهایی نبودند. دستورات دینی مشخص است به آنها عمل کنید رستگار می شوید.
اول-
در درجه اول - امیدوارم نفرمایید که دارم به فرعیات بیهود می پردازم، یا موضوع بحث ما چیز دیگری است. یا توضیح واضحات می دهم. من دارم جواب استدلال شما را می دهم. اگر فرعیات بیهود است تقصیر من نیست، شما نزدیک به دو پست حرفهایی مثل سخنان بالا گفته اید که همه اش قابل نقد است.
موضوع بحث ساده است یا می شود بدون دوا و داروی شیمیایی و طب جدید زندگی کرد یا نمی شود. آیا جایگزینی برای واکسن آبله وجود دارد؟ خرافات و توهم را ول کنید. شما حاضرید اگز یکی از عزیزانتان مریض شد به او بگویید دوا نخور.
صحبت بنده شما در مورد موثر بودن روش درمانی و علم پزشکی است. روش درمانی در جایی به قطعیت می رسد ، یا درست است یا غلط
اینگونه باشد گالیله گفت زمین گرد است، کلیسا و دستگاه پاپ گفتند زمین گرد نیست. افکار جفتشان نوش جانشان. خوب باشد... ولی بهرحال یکی از آنها درست می گفت و دیگری غلط.
اول باید ثابت کنید آن راه که شما می گویید کوتاه است بعد از آن شروع کنید که شما و دیگران (کدام دیگران؟؟) به چه نتایجی رسیده اید.
خرافات و توهم ، خرافات و توهم است. بیماری آبله واقعیت است، با واکسن آبله درمان می شود. ساییدن مهره های کمر واقعیت است، چاره اش جراحی و استفاده از وسایل مصنوعی به جای مهره هاست. راه حل دیگری هم ندارد. افکار شما نوش جانتان ولی اگر داریم در مورد سالم بودن حرف می زنیم موضوع چیز دیگری است .