اثبات وجود خدا
نویسنده:
جان کلوور
امتیاز دهید
خدا موجود مادی و طبیعی نیست که بتوان آن را تحت مطالعه آزمایشگاه قرار دارد.بلکه او یک وجود روحی و معنوی است که قادر متعال و خالق کائنات است.
نیاز به بیان نیست که اغلب نظریه ها و حقایق علمی که بعضی ها در صحت آن شک ندارند هنوز به اثبات نرسیده از غالب آن نظریه ها در کاوش کارهای طبیعت بیش از حقایق مسلم می شود استفاده کرد. اگر شما وارد خانه تان شوید و ببینید که چیزهایی از خانه شما دزدیده شود در عین حال مردی را مشاهده می کنید که از در عقبی فرار می کند.نمی توانید حکم قطعی به دزد بودن او بدهید ولی شواهد ظاهری او را محکوم می کند.یک قاضی قبل از صدور حکم اهمیت دلایل و شواهد را مورد مطالعه قرار می دهد.
نیاز به بیان نیست که اغلب نظریه ها و حقایق علمی که بعضی ها در صحت آن شک ندارند هنوز به اثبات نرسیده از غالب آن نظریه ها در کاوش کارهای طبیعت بیش از حقایق مسلم می شود استفاده کرد. اگر شما وارد خانه تان شوید و ببینید که چیزهایی از خانه شما دزدیده شود در عین حال مردی را مشاهده می کنید که از در عقبی فرار می کند.نمی توانید حکم قطعی به دزد بودن او بدهید ولی شواهد ظاهری او را محکوم می کند.یک قاضی قبل از صدور حکم اهمیت دلایل و شواهد را مورد مطالعه قرار می دهد.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی اثبات وجود خدا
پاسخ سؤالهای شما تماما در کامنت های قبلی ام وجود دارد. و این هایی که مینویسم فقط تشریح آن چیزیست که قبلا نوشته بودم.
احتمالا دیگر به کامنت هایتان پاسخ نخواهم داد؛ اما به همان دلیلی که قبلا گفتم، شما همچنان بنویسید...! برای انگشتانتان قوت وسلامت آرزومندم!
البته از این جواب هایی که به شما میدهم خودم هم بسیار چیزها می آموزم؛ پس از کجا معلوم؟ شاید جواب بدهم!
عجب!!! بله، با هر کامنتی که شما میگذارید بر یقینم افزوده میشود!
با تشکر از زحماتتان.
یک جمله ی معروف میگوید: اگر فکر میکنید که "میتوانید"، حق با شماست؛ و اگرفکر میکنید که "نمیتوانید"، باز هم حق با شماست!
پس آنانکه که فکر میکنند که سلامتشان در گرو داروهای شیمیایی است حق با آنهاست، و آنان که این طرز فکر را ندارند هم حق با آنهاست. اما این کجا و آن کجا؟!!
هر کسی اختیار دارد که راه زندگی اش را انتخاب کند. مثلا دو نفر میخواهند از شرق تهران به غرب تهران بروند، یکی کوتاه ترین راه را انتخاب میکند و به سمت غرب حرکت میکند؛ اما دیگری به سمت شرق حرکت میکند و دور کره ی زمین را میچرخد!!! ظاهرا هر دو به یک نقطه میرسند اما این کجا و آن کجا؟!
یکی با عوارض بسیاری روبرو است و دیگری ساده ترین راه را برگزیده است.
( «اِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُون » یعنی همه از یک جا آمده ایم و به یک جا خواهیم رفت اما گروهی راه بهشتی را انتخاب میکنند و گروهی راه جهنمی را! بنده از "بهشت" و "جهنم" درهمین دنیا صحبت میکنم نه فقط در جهان پس از مرگ! )
و کوتاه ترین فاصله برای خود شناسی همان جستجو در "خود" است. یعنی مثلا بپرسیم که : "چرا فلان رفتار از من سر زد؟" یا : "چرا نفس میکشم به جای آنکه نکشم؟" یا در مراحل بالاتر : "این که گوید از لب من راز کیست؟" و یا : "کیست این گویا و شنوا در تنم؟ باورم یا رب نیاید کاین منم!" و...
ای نسخه ی اسرار الهی که توئی *** ای آینه ی جمال شاهی که توئی
بیرون ز تو نیست هر آنچه در عالم هست *** از خود بطلب هرآنچه خواهی که توئی
اینها (داروپرستی و... ) برای کسانی بدیهی است و مصداق دارد که "به اینها باور دارند". نوش جانشان و گوارای وجودشان.
اما "برای بنده" اینها جز خرافات و توهم نیستند. و این به تجربه بر من وخیلی های دیگر ثابت شده است.
افکار و روش ما نوش جان ما؛ افکار و روش شما نوش جان شما دوست گرامی.
هنگامی که "درد" نباشد، به دنبال درمان رفتن چه معنایی دارد؟
شما تا این "درد" را نکشید، معنای واقعی آن را نخواهید فهمید. (مثل هر درد دیگری...)
آنکسی که درد خودشناسی دارد و "بودن" برایش خارق العاده و سؤال برانگیز است و... ، از "دستاوردها" و "سود و زیانهای" خودشناسی نمیپرسد بلکه "به راه میافتد" و "میگردد" و "تحقیق" میکند تا جواب سؤال "من کیستم؟" را بیابد... . وادی خودشناسی وادی "چرتکه بازی" نیست.
این همه از ره مپرس بگذر و تسلیم شو *** قطره به دریا نگفت موج کجا میرود
*** درمانِ دردِ خودشناسی و جهانشناسی و...، "جوینده بودن" است نه "به پاسخ رسیدن" ***
**هر چقدر خود را بشناسید باز هم جا دارد که بیشتر خود را بشناسید.**
مولانا با آن همه دریای معرفت ـ که آثارش گویای آن هستندـ ، باز هم میگوید که « "روزها فکر من اینست و همه شب سخنم که "چرا؟"...»
انسان یک موجود کوچولوی محدود نیست، که یکدفعه بگوییم : "خب حالا دیگه شناخته شد برویم دنبال زندگیمان."
هر انسانی خصوصیات منحصر به فرد خود را دارد و هر کسی میتواند ابعاد جدیدی از انسان و جهان را فهم کند و بشناسد.
هرچه بیشتر خود را بشناسید بیشتر خدا راخواهید شناخت. هر چه بیشتر خود را بشناسید بیشتر میفهمید که "نیستید" و هرچه هست اوست. همانطور که هر چه بیشتر "بدانید"، بیشتر میفهمید که "نمیدانید". (تا بدانجا رسید دانش من که بدانم همی که نادانم.)
علی (ع) : خدا را از این رو شناختم که نشناختم.
1.
شما همچنان به فرعیات بیهوده میپردازید. و یا کامنتهای مرا کاملا نمیخوانید و در جواب دادن عجله میکنید در حالیکه پاسخ شما در همان کامنت یا کامنت های دیگرم هست و شما در حال نزاع با "سوء برداشت خود" هستید، نه با اصل معنای دیدگاه های بنده.
اصلا انگار نه انگار که عرفان را تعریف کردم و این همه توضیح دادم...
شاید اشتباه از زبان بنده است که قادر به انتقال مطلب به شما نیستم؛ اما چرا دیگران میفهمند؟!
آیا شما هم ذره ای به "درستی برداشت های خود" از دیدگاه های بنده "شک" میکنید؟!
احتمالا شما کامنت های بنده را کامل و دقیق نخوانده اید وگرنه اینها را نمی نوشتید؛
بنده به جای شما هم خجالت میکشم از این "کج فهمی ها" و "زود قضاوت کردن ها"
انسانها در درجات مختلف دانایی و جهل قرار دارند و آنانکه از دانایی بیشتری برخوردارند بیشتر "جهل" خود را میبینند.و برعکس... .
بنده خوشحال هستم که دریای جهالت بنده باعث افزایش یقین شما می شود (یقین به چه؟ الله اعلم!)
توضیح واضحات می دهم چون شما دارید بدیهیات را رد می کنید. حواس ما اشتباه می کند، ممکن ابزار هم اشتباه کند ، واکنش مواد قطعیت ندارد. خوب جواب تان همان مثال هایی است که زدم.
اگر داروی شیمیایی بد است، هنگام بیماری خودتان یا عزیزانتان از آن استفاده نفرمایید؟ کجایش بد است؟
مشکل شما یک سو نگری و قضاوت های یک طرفه است. جهان تشکیل شده از اردوی ماشین پرستان، تکنولوژی پرستان و داروی شیمیای پرستان و در مقابلشان اردوی طرفداران نور و معرفت و حقیقت قرار دارد که قاعدتا همیشه بر حق هستند. اگر کسی هم گفت که در این جماعت نوری دیده نمی شود، بلکه چراغ موشی است. مشکل از کور باطنی خودش بوده.
این طور راحت قضاوت کردن در مورد جامعه و مردم و این هنر خود همیشه بر حق بینی کمی ترسناک است. قضاوت برای شما امر بسیار بسیار راحتی است. تقسیم کردن افراد به جاهل و نادان و غرق در زندگی حیوانی برای شما کار یک دقیقه است.
مردم "یا" اینگونه هستند، یا "آن گونه". حدی وسطی هم وجود ندارد. آنها که بر سبیل عرفانند (که معلوم نیست چیست) انسانند ، بقیه کل هم اجمعین در راه حیوانیت و منیت و خودخواهی و زندگی حیوانی و جاهلی به سر می برند.
جرعت شما برای تقسیم بندی جامعه حسرت مرا بر می انگیزد. چه راحت حکم می دهید و خط کشی می کنید. آدمهای خوب، آدمهای جاهل.
از توجهی که دارید ممنون هستم.
شما به نوشته های من برای رسیدن به یقین احتیاج ندارید. چون همیشه حق با شما بوده و هست. ولی امیدوارم بازهم به یقین بیشتری رسیده باشید.
یک نمونه دیگر.
خود رو پرستی یک واژه من درآوردی و موهوم است. وقتی می گویم شخصی در گوشه ای نشسته و بدون علم می خواهد تنها به نیروی ذهنش و بافته های ذهنش در مورد مسائل و مشکلات جامعه قضاوت کند و بدتر از آن راه حل بدهد و فاجعه بار تر از آن فکر کند که راه حلش قطعا درست است. نتیجه اش می شود همین اظهار نظر بالا.
جواب شما: اول باید بررسی کنیم که آن شخص یا خانواده در کدام کشور زندگی می کند، واصلا چرا چندین خودرو دارد. در اروپا و آمریکا زندگی می کند یا در ایران - چرا چند ماشین دارند؟ به قول عوام عشق ماشین دارند، دوست دارند چندین ماشین داشته باشند یا نه انسان های گرفتاری هستند و کارهایشان اقتضا می کند چندین ماشین داشته باشند.. اگر به خودرو علاقه نشان می دهند. خوب به جای اینکه در مورد ماشین پرستی فلسفه ببافیم با استفاده از صنعت و علم سعی می کنیم مردم را متوجه فواید ماشین هایی بکنیم که کمتر محیط زیست را آلوده می کنند. یا اصلا آلودگی ندارند مثل ماشین های برقی. اگر چندین ماشین دارند چون می خواهند سریع تر به کارهایشان برسند، خوب پس باید سیستم حمل نقل عمومی را سریعتر و کارآمد تر کنیم. مالیات بیشتری از افرادی که ماشین دارند بگیریم به جایش مترو و قطار سریع السیر درست کنیم. یا کارها را با استفاده از پدیده های مدرن مثل اینترنت جوری برنامه ریزی کنیم که مسافرت های درون شهری کم تر شود. در این کار از صنعت و علم استفاده می کنیم. البته راه حل دیگری هم هست بنشینم در مورد مضرات مذهبی مخوف و ترسناک به نام تکنولوژی پرستی و ماشین پرستی خیال بافی کنیم شاید جامعه به راه و عقاید ما گوش کرد و مردم بخواهیم از ماشین کمتر استفاده کردند.
درد چیستی و چرایی جهان؟ درد بدون درمان که می گویند همین است. عرفا بنشینند در مورد چیستی جهان فکر کنند، در خود فرو بروند، بیندیشند بعد فلسفه ببافند. عرفا هرگز جواب چنین سوالاتی را پیدا نخواهند کرد. ما کیستیم؟ این که چیستی جهان از کجاست، چرا جهان هست. هزاران سال هم که فکر بکنند برای این سوالات جوابی نخواهند داشت جز خیالات. کما اینکه تا کنون هم جوابی پیدا نکرده اند. جز موهومات. جواب این سوالات بدون پژوهش علمی به دست نمی آید.
یک بار دیگر نقل قول بالا را با هم می خوانیم: ""عارفان، عاشق از گرسنگی مردن هستند (یعنی اینکه) با دوست داشتن مرگ" میتوان بر ترس از "بی نانی و مرگ" فائق آمد و در نتیجه از زیاده کاری و زیاده خواهی و... مصون ماند واین به معنای غذا نخوردن و استفاده نکردن از نعمتهای دنیایی و نفرت از دنیا نیست. ""
حالا از کجا چنین نتیجه ای گرفته شده بماند. می گویند مائو رهبر چین کمونیست روزی برای مردم سخنرانی کرد و به زبان چینی سه کلمه گفت. فردایش روزنامه دولت چین، هنگام نقل قول سخنان مائو 4 صفحه در مورد معانی مختلف سه کلمه حرف مائو مطلب چاپ کرد. حالا داستان شماست. بعله شما کاملا درست می گویید. سخنان شما چندین معنی دارد. که درکش برای عوام سخت است. حالا اگر بپرسیم این مرگ دوستی به چه طریقه ای است دو خط دیگر اضافه می شود.
غذا خوردن در حد اینکه از گرسنگی نمیریم یک چیز است. اما اینکه فردی عاشق غذا خوردن باشد، دوست داشت باشد غذاهای مختلف بخورد عیب نیست. اگر فرضا پولش را از راه درست به دست آورده، به قول عوام خرج زن و بچه اش را می دهد خوب بگذارید شکم پرستی بکند. زندگی اش را وقف خوردن بکند. نوش جانش. اگر می داند عوارضش چیست و آگاه است به خودش مربوط است.
اینکه به اندازه نیازمان کار کنیم و پول به دست بیاوریم یک چیز است و اینکه مثلا کسی عاشق ثروت و پول جمع کردن باشد و برای این کار ، تلاش بشتر بکند تا ثروت بیشتری به دست بیاورد (از راه شرافتمندانه) بحث دیگری است. بگذارید پول پرست باشد. اینقدر پول جمع کتد تا بترکد. اگر مالیاتش را به دولت می دهد و حقوق کارمندان و کارگرانش را به موقع می دهد خوب بگذارید پول جمع کند. این آنچنان مثیبت بزرگ و درد بی درمانی نیست.
استفاده از تکنولوژی و داروهای شیمیایی یک ضرورت است. تکنولوژی پرستی یک واژه بی معناست. اصلا معنی پرستش در مورد تکنولوژی بی معنی است. کسی تکنولوژی را نمی پرستد. ممکن است برای عده ای شناخت علمی یا استفاده از پدیده های مدرن نسبت به باورهای قدیمی در اولویت باشد. خوب چنین باشد. جماعتی هم بروند در جنگل یا یک مزرعه دور از غذاهای جدید، دور از آب لوله کشی به طور دسته جمعی زندگی کنند و همه نیازهایشان را از طبیعت بگیرند. کما اینکه هیپی ها سالیان قبل چنین کاری می کردند. پس از گذشت سالها گروهی محقق و جامعه شناس این طرز زندگی را بررسی کردند و معایب و فوایدش را به طور مستند و با دلیل برای مردم شرح دادند.
ار توجهی که به بحث دارید ممنون هستم. همچنین از وقتی که می گذارید
این برداشت من از موضوع است. ممکن است این نظر اشتباه باشد.
عرفان با تفکر یونانی وارد دین اسلام و مسحیت شده است. نفکر یونانی باعث جزمی گرایی، مطلق گرایی در هر دو دین شده است. دلیل عقب افتادگی جهان مسحیت در قرون وسطی تکیه بر افکار یونانی و منطق ارسطویی بوده است. داستان گالیله را گفتم. عرفان جزوی از تفکر یونانی است که به اسکولاستیک در مسیحت و در اسلام انجامیده است. عرفان باعث برداشت هایی شده است که در اصل دین نبوده است.
در ایران عرفان بدآموزی های داشته است. شادروان کسروی صوفیان و خراباتیان و باطنیان را عامل انحطاط و ضعف ایرانیان در آغاز قرن 7 هجری می داند. باور من نیز چنین است.
درود بر شما ، بلاخره یک دستاورد، یک نتیجه برای عرفان ارائه دادید . ولی مشکل اینجاست که هنوز موجودیت روح برای ما مجهول است. می توانم درک کنم مذهب چگونه با استفاده از داستانهای مربوط به خلفت به اثبات وجود روح می رسد. خداوند بر گل می دمد و آدم خلق می شود. ولی نمی فهمم عرفا چطور به روح رسیده اند. عرفا با استفاده از مجهولی به مجهول دیگر رسیده اند.
در مورد کنفسیوس به نظر من ایشان قبل از اینکه عارف باشد یک حکیم است. . سخنانش بیشتر در مورد پندهای اخلاقی و دستور العمل های عینی و بسیار ساده و همه فهم برای بهتر زندگی کردن است. بخشی از حرفهایش در مورد آفرینش جهان است که به نظر من فلسفه بافی است با داستان سر هم کردن نمی شود به شیوه آفرینش جهان پی برد
مشکل بنده شما و همین جاست. اگر بنده روزی تصمیم بگیریم شنا بکنم، قبل از اینکه به نزد استاد شنا بروم و شنا یاد بگیرم یا در آب بپرم در مورد فواید و مضرات شنا تحقیق می کنم، نه تنها از شناگران می پرسم بلکه ازعلم پزشکی هم کمک می گیریم که آیا اصلا شنا برای من فایده ای دارد یا نه؟ فایده شنا کردن برای من چیست. وقتی فایده و نتیجه شنا بر من معلوم شد به نزد مربی شنا می روم، فن شنا را یاد می گیرم و سپس در آب می پرم.
روش تحقیق فایده اش برای من این است که برای من روشن می کند آیا شنا برای من سودی دارد؟ برای شنا چه باید بکنم و کجا بروم؟ کدام مربی شنا بهتر است ، از چه لوازمی باید استفاده کنم، چند وقت باید دوره ببینم،...
شاید شنا برای من فایده که نداشت ضرر هم داشت.
بنده خدمت شما عرض کردم. ظاهرا عرفان بر خلاف تمام علوم و فنونی است که ما می شناسیم. در مورد تمام علوم (پزشکی ، مهندس، معماری، متالوژی، پزشکی، فلسفه) یا فنون (مثل تیراندازی، شنا، نجاری، خطاطی،) یا رشته های مختلف هنری می شود گفت که نتیجه این علم ، هنر، یا فن چیست و از آن چه حاصل می شود، اما در مورد عرفان هیچ حرفی نمی توان زد مگر آن که عارف شد. گفتم مثل میوه ای است که مزه اش درست بعد از خوردن برای ما روشن می شود. جماعتی که معلوم نیست به چه کار مشغولند مگر آنکه رفت و مثل آنها شد.
باز هم از وقتی که می گذارید ممنون هستم.
ظاهرا اصل و نصب ، جاهلانی مثل من به زمان سهروردی بر می گردد :))
شما نه با کتاب خواندن و بحث کردن میتوانید عرفان را فهم کنید. و نه من و امثال من میتوانیم که اینگونه عرفان را به شما بفهمانیم. ما حداکثر میتوانیم هرچند برای لحظه ای کوتاه، حواس شما را از دنیا و "مادیت محض" پرت کنیم و نگاهتان را به سمت "وجود خودتان" متوجه سازیم.
عرفان یک نظریه و رشته ی دانشگاهی و ورد و فوت و عود و شعار و... نیست؛ بلکه "عرفان یک نوع از زندگیست" که محور و موضوع اصلی و آغاز کننده ی آن وجود "دردی" است به نام "خود شناسی" و "چرایی" و "چیستی" خود و جهان و...
هنگامی که این سوال ها که "من کیستم؟" و "از کجا آمده ام؟" و... در ذهن شما "جدی" شد و تبدیل به یک "درد شدید" شد؛ آنگاه در آستانه ی "ورود به عرفان" قرار دارید.
یعنی انسان ها به دو روش "کلی" زندگی میکنند: (البته به جز آنانی که در بین این دو گروه بازی میکنند!)
1. یا زندگیشان بر محور سوالهای "من کیستم؟" و... میگذرد (زندگی عارفانه)
2. یا اصلا به چرایی و چیستی جهان بی اعتنایند و اندکی تفکر نمیکنند و به زندگی نباتی و حیوانی راضی شده اند. (زندگی جاهلانه)
از بحث با شما به این یقین رسیدم که :
شنیدن کی بود مانند دیدن!
همچنان مخالفت کنید؛ که با این نوع از مخالفت های خود بیشتر از پیش، حرفهایم را اثبات میکنید...
با تشکر ای دوست عزیزتر از دوستان!
.