اثبات وجود خدا
نویسنده:
جان کلوور
امتیاز دهید
خدا موجود مادی و طبیعی نیست که بتوان آن را تحت مطالعه آزمایشگاه قرار دارد.بلکه او یک وجود روحی و معنوی است که قادر متعال و خالق کائنات است.
نیاز به بیان نیست که اغلب نظریه ها و حقایق علمی که بعضی ها در صحت آن شک ندارند هنوز به اثبات نرسیده از غالب آن نظریه ها در کاوش کارهای طبیعت بیش از حقایق مسلم می شود استفاده کرد. اگر شما وارد خانه تان شوید و ببینید که چیزهایی از خانه شما دزدیده شود در عین حال مردی را مشاهده می کنید که از در عقبی فرار می کند.نمی توانید حکم قطعی به دزد بودن او بدهید ولی شواهد ظاهری او را محکوم می کند.یک قاضی قبل از صدور حکم اهمیت دلایل و شواهد را مورد مطالعه قرار می دهد.
نیاز به بیان نیست که اغلب نظریه ها و حقایق علمی که بعضی ها در صحت آن شک ندارند هنوز به اثبات نرسیده از غالب آن نظریه ها در کاوش کارهای طبیعت بیش از حقایق مسلم می شود استفاده کرد. اگر شما وارد خانه تان شوید و ببینید که چیزهایی از خانه شما دزدیده شود در عین حال مردی را مشاهده می کنید که از در عقبی فرار می کند.نمی توانید حکم قطعی به دزد بودن او بدهید ولی شواهد ظاهری او را محکوم می کند.یک قاضی قبل از صدور حکم اهمیت دلایل و شواهد را مورد مطالعه قرار می دهد.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی اثبات وجود خدا
همه کوشش انسانها در دانش و تمدن از آنجا آغاز میشود که آگاه شوند و بخواهند تا کمبود و نابسامانی نهادی خود و جهان پیرامون را از میان بردارند ،
اگر همه در توهم باشند که همه چیز در کمال است (چنانچه شاید چیزهای ناجاندار در ذهن خود بپندارند) دیگر هر کوشش اندیشیدنی و کاری بیهوده مینماید
حتی اندیشه معنوی و فراهستی نیز زاییده همین ناخرسندی از هستی موجود است .
انسانی که از تاریکی ناخرسند و ترسان و بیزارباشد روشنایی میجویید
او که تاریکی و روشنایی را یکسان میانگارد همواره در تاریکی خواهند ماند.
کمال انسان اینست که بفهمد که
کامل نیست
و آنگاه که کامل شود, دیگر اصلا "نیست"
پس کمال انسان "فنا" است.
همه کاملند ولی فقط اندکی در زندگی خود میفهمند که کاملند!
کامل کسی است که بداند که هرچه کامل شود باز هم جادارد که کاملتر شود!
پس کامل کسیست که خود را ناقص میداند!
کامل هم از اسمای خداست, پس "ناقص" کیست? آیا وجودی غیر از "کامل" هست? یعنی آیا غیر خدا هست?
نه, هیچ ناقصی وجود ندارد, نقص هم جز توهم نیست. همه کاملند و غیر از کامل, "نیست".
انسان خلق نشده که کامل شود بلکه خلق شده تا "کامل را بشناسد"!
"به کمال رسیدن" یک توهم است, همه کاملند. و خاصیت کمال اینست که دمادم کاملتر شود! یعنی , کمالی که یک نقطه ی ثابت باشد (مثل یک قله) اصلا کمال نیست بلکه مردگی و ماندن و گندیدن است.
کمال, "رفتن" است نه "رسیدن"
کمال, کامل شدن روزافزون است.
البته بعضی ها هر روز در جهل خود کاملتر میشوند و بعضی ها در علم خود و بعضی ها...
بعضی ها در کوری خود, و بعضی ها در بینایی خود...
کمال, برتر از آنست که من میاندیشم
(نکته: اگر تناقضی در این کامنت دیدید, به جای خوشحال شدن و ناراحت شدن و دست به کیبورد شدن, به "تفکر" بپردازید.)
تا وقتی که فکر میکنی که "قطره" هستی, کامل نیستی!
بشر امروز از خودش فرار میکند, نه این که وقتش را نداشته باشد, بلکه به هر طریقی وقت خود را میکُشد و خود را به کارهای بیهوده سرگرم میکند.
مطمئن باشید که هیچ کسی فقط برای یک لقمه نان, سگدو نمیزند, بلکه برای عیاشی و خرید وسایل غیر ضروری و یا از روی چشم و هم چشمی و... و یا از روی ترس از "بی نانی" تن به زیاده کاری و سگدویی میدهد.
اینها همه اش بهانه است (کمبود وقت و...), و این بندگان خدا خیال میکنند که سر خدا را هم میتوانند کلاه بگذارند غافل از این که سر کسی جز "انسانیت" خودشان,را کلاه نمیگذارند.
خود بنده "همین الان" در حال عرق ریختن و کار کردن در خیابان های جمهوری و منوچهری و... هستم و تا اندکی سرم خلوت شود به تفکر یا مطالعه و "خلوت با خود" میپردازم و در این سایت هم فعالیت دارم و...
پس شما اصلا جلوی من و امثال من از این بهانه تراشی ها نکن که اصلا و ابدا باور نمیکنم!!
همان طور که در پاسخ های قبلی عرض کردم، خداوند دارای رحمت عام و بیکران است و این رحمت نه تنها شامل مومنان حقیقی بلکه شامل دیگران نیز می شود از این رو اساسا جای تعجب نیست که افراد غیر مومن هم رحمت الهی را دریافته باشند و خداوند به آنها نیز لطف کرده باشد.
نکته اینجاست که اگر خداوند به ما لطف کرده است، ما وظیفه داریم که در مورد او بیشتر تحقیق کنیم و عقائد صحیح در مورد او و نیز دین حق او را بیابیم. باید جستجو کنیم که اگر خداوند از ما خواسته است که به نحو خاصی زندگی کنیم، آن مدل زندگی کردن چگونه است؟ چه باید و نبایدهایی دارد؟ و ..
این راه پاسخ دادن به لطف خداوند است نه اینکه گمان کنیم که اگر خداوندی در زمانی، خواسته ی ما را برآورده کرده است، پس ما دیگر به راه خداوند و آموزه های دینی نیاز نداریم. اساسا لطف الهی باید مقدمه ای برای نزدیکی هرچه بیشتر ما به خدا باشد، نه اینکه خدایی نکرده خود را بی نیاز از راه الهی بدانیم.
درباره مقدمه نخست شما گفتم که از آن نتیجه میتوان گرفت که خدا انسان را کامل نیافریده بوده است پس این نقص نهادی در آفرینش، تقصیر انسان نیست.
درباره مقدمه دوم شما : گزینش(اختیار) انسان در صورتی درست است که:
-قانون منطقی زنجیره وار علت و معلول law of Causality که چون تار و پودی همه هستی را در برمیگیرد را بیهوده بیانگارم
-همه انسانها در کمال هوشی و بدنی و زیستی زاده بشوند(در حالیکه انبوه مردمان در فقر و زشتی و بیماری و نقص و نادانی ) زاده میشوند و این زایش گزینش آنها نبوده است
- عامل گزینش بدی در بیرون از آنها باشد
-عامل گزینش بدی از آفریدگار نباشد
- آنهایی که نیکی اختیار کنند بیدرنگ بهتر و نیرومندترشوند
- نیکی(عدل و شادی و دانش ..) بنیاد اصلی جهان باشد و گزینش بد نقض آن باشد (که براستی واژگون آن درست است زیرا که در جهان قانون جنگل حکم میکند )
و اما نتیجه گیری شما : شما خود اعتراف میکنید که آفریدگار نمیتواند این تصمیم را بجای انسان بگیرید (ناتوانی)
اما او توانایی عذاب دادن مردم را از آغاز زندگی حتی بی انکه فرصتی برای تصمیم گیری باشد را دارد(بی عدالتی)
سلام علیکم ،
اگر سخن شما را در نظر بگیریم که:
" خداوند انسانها را خلق کرده تا زمینه ساز کمال آنها شود "
پس از این سخن برمیآید که:
خداوند انسانها را ناکامل (ناقص) خلق کرده بوده است ، پس آفریدگار انسانها توانایی خلق آفریده کامل را نداشته یا نخواسته است
پس حتی با این برهان شما حتی هیچ تقصیری بگردن انسانها نمیماند زیرا که
اگر او انسانها را از آغاز کامل آفریده بود هیچ بزهکاری و نادانی وگناهی از انسان بر نمیآمد.
اگر شما کالای معیوبی بخرید حتما به سازنده(آفریدگار) آن شکایت خواهید کرد و اورا مقصر خواهید دانست، اما نکوهش آن کالا(آفریده) بخودی خود بیهوده و دور از عقل است.
ظاهرا دقت کافی را در مطالعه نوشته های بنده به کار نبرده اید ..
باید تصویر جامع را مد نظر داشت تا این جزئیات معنای بهتری داشته باشد.
مقدمه اول: خداوند انسان ها را خلق کرده است تا زمینه ساز کمال آنها شود.
مقدمه دوم: کمال هنگامی قابل دسترس است که انسان با اختیار خود بدان دست یابد. به عبارت دیگر، کمال با اجبار به دست نمی آید و فرد باید با اختیار خود برای رسیدن به آن تلاش کند.
مقدمه سوم: داشتن اختیار به معنای آن است که فرد هم قادر به انجام کار خیر و هم قادر به انجام کار بد (که دارای عواقب بد می باشد) باشد.
نتیجه: ممکن است انسان ها بر اثر رفتار سوء خود، آن هم در حالتی که علم به عواقب آن دارند، دچار عذاب شوند.
با این حال باید توجه کرد که اساس خلقت انسان، ارسال رسل، قرار دادن راهنمایان و نشانه های آفاقی و انفسی، همگی نشانگر رحمت الهی است برای اینکه انسان ها به کمال و رستگاری برسند. اما از آنجایی که کمال، راهی است که انسان ها باید با اختیار خود وارد آن بشوند، خداوند نمی توان این تصمیم را به جای انسان ها بگیرد، بلکه این خود ما هستیم که باید چنین کنیم.
معنویت و مذهب دو مفهوم جدای از یکدیگرند ، بگمانم شاید شما میپندارید که هر کسی که با مذهب مخالف است بایستی که مخالف اعتقاد به معنویت باشد(که اینطور نیست) ،
زیرا که معنویت به پاسخ پرسشهایی از هستی و فرا هستی میپردازد بی آنکه پیشداوریها و احکام تقلیدی و اجباری را در این بررسی دخالت دهد
در حالیکه پیروی از مذهب حتما برابر با معنوی بودن نیست چون مذهب بیشتر تنها به احکام فیزیکی میپردازد واز ابزار اجبار و تنبیه چه در این جهان چه در آن جهان (عذاب)سخن میگوید
در همان آیه ایی که شما بازگو کردید"خدا میخواهدآنها را در زندگی دنیا به عذاب افکند " آیا این عدل الهی است که او بخواهد مردم را به عذاب بیافکند؟
آیا در همین جهان روزمره اگر کسی بخواهد مردم و فرزندانشان را به عذاب بیافکند آیا شما او را شایسته پرستش و ستایش میدانید و او را عادل میخوانید؟
اثبات خدا را باید از تدبیر هستی اموخت . ان تدبیری که از خود هستی نیست چون هستی ماده و فاقد عقل و فهم است . پس تدبیر هستی از چیست ؟؟؟؟
اثبات خدا را باید از وجود داشتن وجود فهمید . در حالی که خود وجود به نفسه فاقد قدرت وجود داشتن است (حالا هی به دنبال انفجار بزرگ باشند تا ببیندد خود انجار بزرگ از چیست حالا هی دنبال قبل از ان باشند تا هزار سال بعد هم نمی توانند به نقطه ی صفر برسند چون علم ادامه دارد و زنجیر هستی با علم این بشر پایان ناپذیر است )
ویژگی مهم این جامعه شناسان و روان شناسان، که دین را پدیده ای اجتماعی می دانند، یکی این استکه تکامل گرا هستند؛ یعنی برای دین حالت ساده ای هم چون توتمیسم در نظر می گیرند، که به تدریج پیچیده شده، تا به ادیانی نظیر یهودیت، مسیحیت و اسلام رسیده است. ویژگی دیگر این جامعه شناسان و روان شناسان این است که خود ملحد و غیر مومن به خدا و ماوراء الطبیعه هستند، آن گاه به حکم « کافر همه را به کیش خود پندارد » کوشیده اند تا برای گرایش بشر به دین و خدا عواملی چون ترس، جهل و غیره پیدا کنند، تازه در این زمینه نتوانسته اند نظر قاطعی در این مورد ابراز دارند.
نظریات الحادی راجع به منشاء پیدایش دین در میان بشر بسیار است؛ ولی با توجه به آن که بعضی از آن ها آن قدر ضعیف هستند، که قابل طرح و بررسی نیستند، و بعضی دیگر چندان تفاوت فاحشی با نظریات دیگر ندارند؛ از این رو، بحث و بررسی درباره همه آن ها چندان فایده ای ندارد، و ما در این کتاب تنها به بررسی نظریات عمده ای، که در این زمینه اظهار شده است، می پردازیم.