قتل در آسمان
نویسنده:
آگاتا کریستی
مترجم:
ویدا اسلامیه
امتیاز دهید
✔️ سرآغاز داستان:
آفتاب گرم پاییزی روی باند فرودگاه بورژه پهن شده بود و مسافران یکی پس از دیگری از پله های هواپیمای مسافربری پرومتئوس بالا می رفتند. قرار بود هواپیما تا دقایقی بعد به مقصد کرویدن پرواز کند. "جین گری" از آخرین کسانی بود که سوار هواپیما شد و سرجایش روی صندلی شماره 16 قرار گرفت. بعضی از مسافران از در میانی که در مجاورت آشپزخانه کوچک هواپیما واقع شده بود، گذشته و پس از عبور از مقابل دستشویی ها به بخش جلویی هواپیما رفته بودند. اکثر آنان سر جایشان نشسته بودند. همهمه ای از آنسوی راهرو به گوش می رسید. در میان صداهای مختلف، صدای نسبتا بلند و نازک زنی شنیده میشد. صورت جین کمی درهم رفت. زیرا به خوبی می دانست صاحب صدا از چه نوع آدمهاییست.
- آه عزیزم... خارق العاده است... نمیدانم... کجا را می گویی؟... ژان لپن؟ آه، بله، نه... لپینه... بله، همان جمعیت همیشگی... بله، بهتر است کنار هم بنشینیم... آه، ممکنه؟ کی...؟ آهان، فهمیدم...
و سپس صدای مرد خارجی به گوش رسید که مودبانه گفت:
- با کمال میل مادام
جین از گوشه چشم نگاهی انداخت.
مرد میان سال کوچک اندامی با سبیل پرپشت و کله تخم مرغی با وقار و متانت وسایلش را برداشته و صندلی قرینه جین را ترک می کرد...
بیشتر
آفتاب گرم پاییزی روی باند فرودگاه بورژه پهن شده بود و مسافران یکی پس از دیگری از پله های هواپیمای مسافربری پرومتئوس بالا می رفتند. قرار بود هواپیما تا دقایقی بعد به مقصد کرویدن پرواز کند. "جین گری" از آخرین کسانی بود که سوار هواپیما شد و سرجایش روی صندلی شماره 16 قرار گرفت. بعضی از مسافران از در میانی که در مجاورت آشپزخانه کوچک هواپیما واقع شده بود، گذشته و پس از عبور از مقابل دستشویی ها به بخش جلویی هواپیما رفته بودند. اکثر آنان سر جایشان نشسته بودند. همهمه ای از آنسوی راهرو به گوش می رسید. در میان صداهای مختلف، صدای نسبتا بلند و نازک زنی شنیده میشد. صورت جین کمی درهم رفت. زیرا به خوبی می دانست صاحب صدا از چه نوع آدمهاییست.
- آه عزیزم... خارق العاده است... نمیدانم... کجا را می گویی؟... ژان لپن؟ آه، بله، نه... لپینه... بله، همان جمعیت همیشگی... بله، بهتر است کنار هم بنشینیم... آه، ممکنه؟ کی...؟ آهان، فهمیدم...
و سپس صدای مرد خارجی به گوش رسید که مودبانه گفت:
- با کمال میل مادام
جین از گوشه چشم نگاهی انداخت.
مرد میان سال کوچک اندامی با سبیل پرپشت و کله تخم مرغی با وقار و متانت وسایلش را برداشته و صندلی قرینه جین را ترک می کرد...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی قتل در آسمان
امیدوارم موفق باشید.:-)