ملا نصرالدین
نویسنده:
جلیل محمد قلی زاده
امتیاز دهید
نقاشی از: ف. تالبرک
ملا نصرالدین شخصیتی داستانی و بذلهگو در فرهنگهای عامیانه ایرانی، افغانی، ترکیهای، عربی، قفقازی، هندی، پاکستانی و بوسنی است که در یونان هم محبوبیت زیادی دارد و در بلغارستان هم شناختهشده است. ملا نصرالدین در ایران و افغانستان بیش از هر جای دیگر بعنوان یک شحصیت بذله گو، اما نمادین محبوبیت دارد.
درباره وی داستانهای لطیفهآمیز فراوانی نقل میشود. اینکه وی شخصی واقعی بوده یا افسانهای مشخص نیست. برخی منابع او را واقعی دانسته و همروزگار با تیمور لنگ (درگذشته ۸۰۷ ق.) یا حاج بکتاش (درگذشته ۷۳۸ ق.) دانستهاند.در نزدیک آقشهر از توابع قونیه در ترکیه محلی است که با قفلی بزرگ بسته شده و میگویند که قبر ملا نصرالدین است.
او را در افغانستان، ایران و جمهوری آذربایجان ملا نصرالدین، در ترکیه هوجا نصرتین (خواجه نصرالدین) و در عربستان جوحا (خواجه) مینامند. مردم عملیات و حرکات عجیب و مضحکی را به او نسبت میدهند و به داستانهای او میخندند. قصههای او از قدیم در شرق رواج داشته و دانسته نیست ریشه آنها از کدام زبان آغاز شده است.
بیشتر
ملا نصرالدین شخصیتی داستانی و بذلهگو در فرهنگهای عامیانه ایرانی، افغانی، ترکیهای، عربی، قفقازی، هندی، پاکستانی و بوسنی است که در یونان هم محبوبیت زیادی دارد و در بلغارستان هم شناختهشده است. ملا نصرالدین در ایران و افغانستان بیش از هر جای دیگر بعنوان یک شحصیت بذله گو، اما نمادین محبوبیت دارد.
درباره وی داستانهای لطیفهآمیز فراوانی نقل میشود. اینکه وی شخصی واقعی بوده یا افسانهای مشخص نیست. برخی منابع او را واقعی دانسته و همروزگار با تیمور لنگ (درگذشته ۸۰۷ ق.) یا حاج بکتاش (درگذشته ۷۳۸ ق.) دانستهاند.در نزدیک آقشهر از توابع قونیه در ترکیه محلی است که با قفلی بزرگ بسته شده و میگویند که قبر ملا نصرالدین است.
او را در افغانستان، ایران و جمهوری آذربایجان ملا نصرالدین، در ترکیه هوجا نصرتین (خواجه نصرالدین) و در عربستان جوحا (خواجه) مینامند. مردم عملیات و حرکات عجیب و مضحکی را به او نسبت میدهند و به داستانهای او میخندند. قصههای او از قدیم در شرق رواج داشته و دانسته نیست ریشه آنها از کدام زبان آغاز شده است.
آپلود شده توسط:
zapas
1390/07/15
دیدگاههای کتاب الکترونیکی ملا نصرالدین
ندانستم که خر از پله بالا می رود و به هیچ روی پایین نمی آید. هر کاری کردم الاغ از پله پایین نیآمد.الاغ را رها کرد مو به خانه شدم از برای استراحت. الاغ روی پشت بام گویی آفتاب بالانس می زد. دوباره به پشت بام شدم، خواستم آرامش کنم دیدم به هیچ روی آرام نمی شود؛ برگشتم.
بعد از مدتی سقف اتاق خراب شده و پاهای الاغ از سقف چوبی آویزان ، و سرانجام الاغ از سقف به زمین افتاد و مرد!
با خود گفتم لعنت بر من که نمی دانستم اگر خر به جایگاه رفیع و بالایی برسد هم آنجا را خراب می کند و هم خودش را از بین می برد.
مدتی برای موعظه کردن به دهی رفته بودم روزی بالای منبر وصف حضرت عیسی را مینمودم که به طبقه چهارم اسمان صعود کرد چون از منبر پایین امدم زنی جلوی مرا گرفت پرسید حضرت عیسی در اسمان چهارم از کجا می خورد ومی نوشید
گفتم عحب یک نفر از من نپرسیده که تو دوماه است در این ولایت غریب تنها از کجا می خوری ومی نوشی ولی فورا فکر حضرت عیسی افتاده اند که در اسمان چه می خورد...
امیدوارم کتابشم مثل خود داستانها شیرین باشه
ایولابه توووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو
ایولااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
عجب ملّای خوبی بود :baaa: