رسته‌ها
زندگی نامه کوروش بزرگ
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 359 رای
نویسنده:
درباره:
کوروش کبیر
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 359 رای
بخشی از پیشگفتار این نسک:
بایسته است که هر ایرانی میهندوست نَسکِ (کتابِ) زندگینامهِ کوروش بزرگ را بخواند تا در کنار یادگیریِ آموزش های فرخویی (اخلاقی) از این رادمرد بُزرگ، هُنر مُبارزه در زندگی را نیز در آموزشگاهِ این بُزرگترین نابغهِ رزمی جهان بیاموزد که چگونه از راه بکارگیری شگردهایِ هوشمندانه و وَدایش های (تصمیم هایِ) خَرَدمندانه و بجا با کمترین هزینه بر گرفتاریهای زندگی روزمره اش چیره گردد.
باهمهِ ویژگی هایِ فرخوییِ (اخلاقی) ستایش انگیزی که کوروش داشت، او یک پدیدهِ جُدابافته ( استثنایی) از مردم ایران نبود، او بازده و دست پروردهِ یک آیین و فرهنگِ آدمساز بود که به جان مردم، هاگ هایِ آدمی (حقوق بشر) و هاگِ (حق) آزادی شان ارج میگُذاشت، همان آیینی که امروز شوربختانه به فراموشی سپرده شده است. در درونِ هر ایرانی میهندوست یک کوروش با همهِ نیکی ها و آزادگیش نهفته است که میتواند از درون او برخیزد و نمایان شود.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
673
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
ghalam1356
ghalam1356
1390/06/01

کتاب‌های مرتبط

برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی زندگی نامه کوروش بزرگ

تعداد دیدگاه‌ها:
879
بر پایه این انگاره، دربار آشور پیک‌هایی به همه بخش‌های قلمرو خود فرستاد. او به پیک‌ها دستور داد که در همه جا شایعه‌هایی تهمت آمیز علیه ما پارسیان و همبستگانمان مادها بپراکنند. ماموریت آنها این بود که به جهان یادآوری کنند که دو پادشاهی بزرگ ما به وسیله زناشویی همبستگی خود را تضمین کرده‌اند و در نتیجه یک مدعی تازه ای را به تاج و تخت شاهنشاهی در شخص من (کورش) ایجاد کرده‌اند.
پیک‌های آشوری هشدار پشت هشدار دادند که اگر کسی جلوی برخاستن این قدرت را نگیرد، ما پارسیان و مادها به ترتیب بر روی همه همسایگانمان فرود خواهیم آمد و تک تک آنان را به بردگی خواهیم گرفت و آزادی آنان را نابود خواهیم نمود. ملت‌ها این تبلیغات مستمر را باور کردند و سرنوشت خود را به دست پادشاه آشور سپردند. آنها که بحث‌های پادشاه آشور را باور نمی کردند با هدیه‌های زر از گنجینه‌های ثروت بی‌کران آشوریان تطمیع و ترغیب شدند.
هنگامی که من این چیزها را شنیدم در اندیشه شدم. چرا آشوریان من را هدف گرفته‌اند و نه پدرم را که پادشاه است؟ آیا امکان دارد که آنها می‌توانند اندیشه های مرا بخوانند؟ شاید حمله آنها به شخصیت من به این معناست که زمان مناسب برای آغاز کار من فرارسیده است.
چندین سال از نوجوانی من در ماد، سرزمین مادرم ماندانا[1]، سپری شد. هنگامی که به پارس بازگشتم، یک سال دیگر را مانند پسران در میان پسران گذراندم. در آغاز، پسران آزادمرد دیگر سر به سر من می‌گذاشتند. آنها می‌پنداشتند که من بایستی که به زندگی تنبل و شکوه آمیز ماد ثروتمند عادت کرده بوده باشم. پس از مدتی متوجه شدند که من با زندگی ساده پارسیان همانند خودشان خرسند بودم. خویشتن داری من سبب شد که موج به سود من برگردد و جوانان پارسی به ستایش من بپردازند. وقتی زمان آن رسید که که به جرگه مردان جوان بپیوندم، من در تحمل سختی‌ها، گرامیداشت قانون و بزرگداشت پیران از همه دوستانم پیشی گرفته بودم. اینها چیزهایی بود که پدر پادشاه من از من انتظار داشت.
بر خلاف انتظارم، سالهای جوانی من با سرعت و بدون هیچ ماجرایی گذشت. من همیشه با دوستانم تمرین می‌کردم و به شکار می‌رفتم، ولی همه فعالیت نظامی من منحصر به زدوخوردهایی در مرزها با جنگجویان قبیله‌های بی‌نام و نشان بود. از آنجا که من برای مطالعه وقت زیادی داشتم، همیشه از هر فرصت برای گفتگو با بازرگانان سرزمین‌های دور دست استفاده می‌کردم و از آنان درباره تمدن‌هایی که در فراسوی افق ایران قرار داشتند می‌پرسیدم.
تا می‌توانی بر دانش خود بیافزا
همه دانشمندان دربار پدرم به مراجعات من به آنها برای کسب دانش عادت کرده بودند. آنان بهترین کتابهای خود را به من وام می‌دادند و مرا "چاه دانش" می‌خواندند، زیرا من تلاش می‌کردم همه تاریخ را بدانم و درک کنم و هر چیزی را درباره جهان بدانم. بر پایه آموخته‌های خود، من به رویا پردازی برای ایجاد یک شاهنشاهی جهانی پرداختم، زیرا چیزی در درون من آرام نمی گرفت تا من چنین سرنوشت با عظمتی را به واقعییت برسانم. پس، من در اندیشه‌های خود، پیش از اینکه آغاز به کار ایجاد یک شاهنشاهی راستین را بکنم، امپراتوری خود را آفریده بودم.
وقتی به سی و چهارمین زادروز خود نزدیک می‌شدم، اژدهاگ شاه در ماد درگذشت و پسرش آستیاگ که دایی من بود وارث تاج و تخت شد. در این زمان، پادشاه آشور که بزرگترین دشمن آستیاگ بود، همه قبیله‌های سوریه، بابل، عربستان و هیرکانیا را شکست داده و وادار به تسلیم کرده بود. پادشاه آشور که از پیروزیهایش خودستا شده بود، حساب کرد که اگر بتواند ماد را ناتوان کند، به آسانی خواهد توانست امپراتوری خود را به همه کشورهای پیرامون ـ حتا پارس ـ بگستراند.
بخش های از کتاب
کورش بزرگ گزنفون
نگارش: لاری هدریک
ترجمه و ویرایش: کورش زعیم

کورش: آنچه به راستی من را برجسته کرد، ذهنی روشن و حسابگر ـ ولی همیشه نیکوکار ـ بود
می‌پندارم که شما مرا به عنوان یک رهبر حماسه ای از گذشته‌های دور می‌شناسید، زیرا من کورش بزرگ شاهنشاه ایران هستم. در زمان باستان، من در سراسر جهان به نام مردی که فرمانروایی سرزمینی گسترده و شمار زیادی شهرهای بزرگ را به دست آورد، نامدار شده بودم. پیروزی‌های من آن چنان غیرقابل انتظار بود که بسیاری از مردم من را از خدایان انگاشتند. من اکنون می‌خواهم برای شما بگویم که چگونه امپراتوری خود را آفریدم، تا شما از اندیشه‌های من و از کردار من بیاموزید.
آنچه به راستی من را برجسته کرد، ذهنی روشن و حسابگر ـ ولی همیشه نیکوکار ـ بود. من فرآورده یک فرهنگ جنگجو پرور بودم، و خیلی زود آموختم که احساسات خود را پنهان کنم و با متانت با خطر روبرو شوم. من هرگز دستخوش ترس یا زیاده خواهی نشدم. هر چند که من از امتیاز شاهزادگی برخوردار بودم، فقط بوسیله تلاش خودم بود که جهان را آنگونه که می‌خواستم باشد سفارش دادم. من بیشتر با نیروی روانم سرزمین‌ها را گشودم تا با نیروی تار و پود تنم.
در کردار نیک نمونه باش
شما نمی‌توانید انتظار داشته باشید که ثروتتان برای تمام طول زندگیتان دوام بیاورد، مگر اینکه با اصول اخلاقی نگهداری شود. چه در صنعت و چه در سیاست، رهبران باید نظم نوین و انعطاف پذیری را برای نسل‌های تحت خطر آینده بسازند.
شناخت این شرایط به این معنا نیست که مسئولیت رهبری حسابگری ویژه خود را نداشته باشد: همیشه او که زیرک است، نه او که ساده لوح است، به موقعیت قدرت می‌رسد؛ و رهبران باید برای اینکه سازمانشان، هر نوع که سازمانی که باشد، خوب کار کند، باید از مهارتهای خود بهره بگیرند. اما، منفی گرایی و خودگرایی هرگز نباید راهنمایشان باشد. اگر آنها از وجود والاترخویشتن بهره نبرند، بیشتر و بیشتر به ژرفای خودبزرگ بینی و رفتار خودکامه سقوط خواهند کرد.
همانگونه که من روشهایی را که خود نوآوری کرده‌ام تا انسانها بتوانند وظیفه اَبَرانسانها را انجام دهند به شما می‌آموزانم، هرگز نباید فراموش کنید که سفر دراز من برای تغییر شکل جهان، به همان اندازه که برونگرا بود درونگرا هم بود. این داستان، بیش از اینکه شرح پیروزی‌های دنیایی من باشد، داستان ماجراهای روحانی من است.
من چگونه آموزش داده شده بودم که به این درجه کمال در هنر رهبری برسم؟ پدر من کمبوجیه، که همیشه در میان آموزگاران من بهترین بود، پیش از من پادشاه پارسیان بود. همانا الهام از او بود که من نوع بشر را، خِرَد را، و دلاوری را دوست داشته باشم. او به من آموخت که هر گونه رنج را تحمل کنم و با هر گونه خطر رویاروی شوم تا به پیروزی قهرمانانه دست یابم. همچنان که بزرگ شدم، از رفتار شرم آور پرهیز کردم. حتا در نوجوانی، هرگز سبب اندوه کسی نشدم، زیرا همه تلاش من برای تامین رفاه کسانم و پیرامونیانم بود.
همواره پیرو کیش یکتایی و یزدان‌پرستی باش اما هیچ قومی را مجبور مکن که پیروکیش تو باشند، پیوسته به خاطر داشته باش تا هر کس آزاد است از هر کیش و آیینی که میل دارد پیروی کند.
پس از مرگ بدنم را بشوی و آنگاه در کفن بپیچان و در تابوت سنگی قرار بده و در مزار بگذار اما آرامگاهم را مسدود نکن تا هر زمانی که تابوت مرا دیدی، دریابی که پدرت زمانی پادشاهی توانمند بوده و تو نیز همچون من روزی خواهی مرد و با دیدن تابوت من غرور بر تو غلبه نخواهد کرد اما وقتی مرگ خود را نزدیک دیدی بگو که قبر مرا بپوشانند و سفارش کن تا پسرت نیز دربارة تو چنین کند.
زنهار هرگز هم مدعی و هم قاضی مشو ، هرگاه نسبت به کسی ادعایی داری درخواست کن تا یک قاضی بی‌طرف آن را بررسی و حکم دهد زیرا مدعی اگر قاضی شود بیداد خواهد کرد. هرگز آبادسازی را فراموش نکن زیرا قانون هستی این است که وقتی کشوری بازسازی و آباد نشود، رو به ویرانی خواهد رفت، آباد کردن، ایجاد کاریز و احداث جاده و شهرسازی را از کارهای بنیادی خود بدان، بخشودگی و بخشندگی را از یاد مبر و آگاه باش که بعد از دادگستری، برجسته‌ترین ویژگی پادشاهان این دو کار نیک است ولی هرگاه نسبت به تو یا به دیگری ناهنجاری و ستم کرده باشند و تو آن‌را نادیده بگیری، بیگمان بیداد کرده‌ای.
دیگر سخنی ندارم و این سفارش‌ها را در حضور کسانی غیر از تو که گرد من آمده‌اند، می‌گویم تا اینکه بدانند من پیش از مرگ این‌سفارش‌ها را داشته‌ام .
اینک بروید و مرا تنها بگذارید زیرا احساس می‌کنم مرگ من نزدیک شده است.
کانالی را که می خواستم بین رودخانه نیل و دریای سرخ ایجاد کنم ، به پایان نرسیده است ، بیگمان تمام شدن آن از نظر بازرگانی و جنگی بسیار اهمیت دارد و تو باید آن کانال را به پایان برسانی. همچنین نباید عوارض تردد کشتی‌ها از آن خیلی زیاد باشد که ناخدایان ترجیح دهند که از آن نگذرند.
اکنون سپاهی به مصر فرستاده‌ام تا در قلمرو ایران نظم برقرار سازد ولی فرصت نکرده‌ام سربازانی به یونان گسیل کنم، تو با ارتشی قوی و نیرومند به سوی یونان حرکت کن تا به آنان بفهمانی که پادشاه ایران توانمند است تا بدکاران را نابود کند.
سفارش دیگر من به تو این است که هیچگاه کارگزاران کشوری را به خود راه نده چون هردوی آنها ویرانگرکیان با ارزش ایران هستند و هرگز دروغکار و چاپلوس را بر مردم چیره نگردان زیرا آنها ممکن است به هنگام اخذ مالیات بر مردم بیداد کنند، قانونی بنیان کن که تماس آنها با مردم کمتر شود، افسران و سربازان را خشنود نگهدار چرا که اگر با آنها بدرفتاری کنی، چون نمی‌توانند بر تو زورگویی کنند پس در میدان نبرد تلافی خواهند کرد هرچند به قیمت کشته شدنشان تمام شود.
روند آموزش مردم را ادامه بده و بگذار آنان توانایی خواندن و نوشتن داشته باشند تا درک و اندیشه آنها فزونی یابد در این صورت با اطمینان بالاتری می‌توانی پادشاهی کنی.
آخرین گفتار داریوش بزرگ
اینک که من از دنیا می‌روم 25 کشور جزو امپراتوری ایران است. در تمام این کشورها پول رسمی ایران رواج دارد ، ایرانیان در آن کشورها از جایگاه ویژه‌ای برخوردارند چنانکه مردم آن کشورها نیز در ایران محترم شمرده می‌شوند. جانشین من خشایار باید بداند همانند من در حفظ این کشور بکوشد و راه نگهداری این سرزمین‌ها این است که در امور داخلی آنها دخالت نکند ، دین و باورهای آنها را گرامی‌ بدارد.
اکنون که من از دنیا می‌روم تو 12 کرور زر در خزانه پادشاهی داری و این زرها یکی ازپایه‌های قدرت توست زیرا قدرت پادشاه فقط به شمشیر نیست، بلکه به دارایی نیز هست، البته به خاطر داشته باش که تو باید به زرها بیفزایی نه اینکه از آن بکاهی. من نمی گویم که در موقع ضروری از آن برداشت نکنی زیرا وجود زر در زرخانه این است که به هنگام نیاز از آن برداشت کنی اما در نخستین فرصت آنچه را که برداشتی به خزانه کشور بازگردان.
مادرت آتوسا بر من حق فراوان دارد بنابراین پیوسته خشنودی‌اش را فراهم ساز.
10 سال است که مشغول ساختن انبارهای غله در کشور هستم، من روش ساختن این انبارها را که به شکل استوانه با سنگ بنا می‌شود از کشور مصر آموختم و چون انبارها پیوسته تخلیه می‌شوند حشرات در آن بوجود نمی‌آید و غله بدون اینکه فاسد شود چند سال می‌ماند، تو باید پس از من همچنان ساختن انبارهای غله را ادامه دهی تا اینکه پیوسته آذوقه برای 2 یا 3 سال نیاز کشور ذخیره باشد.
هرگز و هیچگاه کارهای مهم کشوری را به دوستان و نزدیکان خود مُسپار ،برای آنان همان مزیت دوست بودن با تو کافی است، چون اگر دوستان و نزدیکان خود را به کارهای مملکتی بگماری و آنها بر مردم بیداد کرده و استفاده نادرست ببرند تو نخواهی توانست آنها را به کیفر برسانی چون با تو دوست هستند و تو ناچاری که رعایت دوستی را بکنی.
((مایة تأسف آن است که از نوشته‌های هرودوت و گزنوفون نمی‌توانیم اوصاف و شمایل وی(کوروش) را طوری ترسیم کنیم که قابل اعتقاد باشد. مورخ اول، تاریخ وی را با بسیاری داستانهای خرافی درهم‌آمیخته، و دومی کتاب خود کوروپایدیا (=تربیت کوروش) را همچون رساله‌ای در فنون جنگ نوشته، و در ضمن آن خطابه‌ای در تربیت و فلسفه آورده است؛ گزنوفون چندین بار در نوشتة خود کوروش را با سقراط اشتباه کرده و احوال آن دو را با هم آمیخته است. چون این داستانها را کنار بگذاریم، از کوروش جز شبح فریبنده‌ای باقی نمی‌ماند. آنچه به یقین می‌توان گفت این است که کوروش زیبا و خوش‌اندام بوده، و ...))تاریخ تمدن ویل دورانت ج اول فصل سیزدهم ص 408
ودر ادامه در همان صفحه منویسد ((....دیگر آنکه کوروش سربازان مادی و پارسی را چنان منظم ساخت که به صورت قشون شکست‌ناپذیری درآمد؛ن بر ساردیس و بابل مسلط شد؛ و فرمانروایی اقوام سامی را بر باختر آسیا چنان پایان داد که، تا هزار سال پس از آن، دیگر نتوانستند دولت و حکومتی بسازند؛)) تاریخ تمدن ویل دورانت ج اول فصل سیزدهم ص 408ویل

دورانت – تاریخ تمدن ویل دورانت – مشرق زمین :
کورش از افرادی بوده که برای فرمانروایی آفریده شده بود . به گفته اوهمه از وجود او شاد
بودند . روش او در کشور گشایی حیرت انگیز بود . او با شکست خوردگان با جوانمردی و بزرگواری
برخورد می نمود . بهمین دلیل یونانیان که دشمن ایران بودند نتوانستد از آن بگذرند و درباره او
داستهای بیشماری نوشته اند و او را بزرگترین جهان قهرمان پیش از اسکندر مینامند . او کروسوس را پس
از شکست از سوختن در میان هیزمهای آتش نجات داد و بزرگش داشت و او را مشاور خود ساخت و
یهودیان در بند را آزاد نمود . کورش سرداری بود که بیش از هر پادشاه دیگری در آن زمان محبوبیت
داشت و پایه های شاهنشاهی اش را بر سخاوت و جوانمردی بنیان گذاشت
کورش در میان مردان روزگار خود در دلیری و هوشمندی و فضائل دیگر، ممتاز و سرآمد بود. کورش نه تنها مردی دلیر در نبرد بود، بل که در رفتار با اتباع‌اش با ملاحظه و مهربان بود، و از این رو پارس‌ها او را پدر می‌خواندند دیودروس سیکولوس، کتابخانه‌ی تاریخی
حتا تا به امروز نبز خارجیان در داستان‌‌ها و نغمه‌های خود نقل می‌کنند که کورش نفساً بسیار سخاوتمند و خیرخواه و معرفت‌دوست و نام‌جوی بود، به طوری که در برابر هر گونه سختی و رنجی بردباری می‌کرد و با هر گونه خطری رویارو می‌شد گزنفون، پرورش کوروش
ادامه کامنت بالا
ناآرامی‌هایی که داریوش نخستین سال پادشاهی خود را صرف فرونشاندن آن‌ها نمود (.Cuyler Young, pp. 58ff)، از اواخر دوران پادشاهی کمبوجیه رخ نموده (DB I.33-34) و حتا شورش فراده (Frada)، نیدینتو- بل (Nidintu-Bel)، و آسینه (Acina)، در زمان پادشاهی بردیا آغاز گردیده بود (Vogelsang, pp. 199-202). بنابراین انگیزه و خاستگاه بسیاری از این شورش‌ها ارتباطی با داریوش یکم و چند و چون پادشاهی وی نداشته است.
شورش‌های یاد شده در سنگ‌نبشته‌ی بیستون، غالباً حرکت‌هایی محدود، خُرد و غیرفراگیر بودند. از بیست و سه ایالت امپراتوری پارس در زمان آغاز پادشاهی داریوش (DB I.14-17)، تنها 9 ایالت دچار شورش گردیده بود (DB IV.31-34). این شورش‌ها گاه حتا بی‌بهره از هر نوع پشتیبانی و پشتوانه‌ی مردمی بودند؛ چنان که ایلامیان خود، "آسینه" و "مرتیه"، رهبران شورش در ایلام را بازداشت و تحویل داریوش نمودند (DB I.81-83; II.12-13). این شورش‌ها آن چنان بی‌اهمیت و ناچیز بودند که در هیچ یک از منابع تاریخی انیرانی (یونانی، لاتینی و…) روایت و گزارشی در این باره نقل نشده است. هردوت تنها از شورش بابلی‌ها سخن می‌گوید (3/159-150)
به مطالب زیر نیز دقت فرمایید .
داریوش(486 – 522 قبل از میلاد)پسر ویشتاسب یکی از شاهان هخامنشی سلطنت خود را با خونریزی آغاز نمود. بابلیان علیه داریوش قیام کردند. داریوش پس از محاصره طولانی بابل را تصرف کردو فرمان داد تا سه هزار نفر از بزرگان بابلی را بدار آویزند تا مایه عبرت دیگران شود.ویل دورانت ج 1 ص 521
داریوش در کتیبه بیستون چنین می گوید:فرَوَرتیش دستگیر شد واو را نزد من آوردند. گوشها بینی و زبان اورا بریدم وچشمهای اورا در آوردم. و اورا در دربار من غل و زنجیر کردند تا همه مردم اورا ببینند، بعدا ً اورا به همدان بردم به دار آویختم. تاریخ تمدن ویل دورانت ج 1 ص549
خشایار شاه(466 – 486 قبل از میلاد) پی سی یوس فردی از اهالی لیدیه( غرب ترکیه امروزی) به خشایارشاه در لشکر کشی به یونان کمک فراوان کرد. از شاه تقاضا کرد ، چهار فرزند من در سپاه تو هستند پسر بزرگ را نبر تا من کسی را داشته باشم. شاه گفت مهمان نوازیت و کمکت به سپاه جان ترا نجات می دهد اما به خاطر این جسارتت یکی از فرزندانت اعدام می شود
شاه دستور داد یکی از پسرهایش را شقه کردند و دو شقه را روی زمین انداختند به دستورشاه از بین دو بدن شقه شده رد شدند. .....
ایران باستان، حسن پیرنیا ج3 ص721
ملکه – همسر خشایار شاه – به قراولان دستور داد تا پستانهاو گوشها وبینی همسر برادر شاه را ببرند . برادر شاه و پسرانش به قصد انتقام به سمت کاخ رفتند. توسط قراولان شاه کشته شدند .
ده روز تمام سرباز را بر چهار میخ کشیدند و چشمانش را بیرون آوردند. آن اندازه سرب گداخته در گوشهای او ریختند تا مرد......... تاریخ تمدن ویل دورانت ج 1 ص552
کمبوجیه پسر کوروش مصر را فتح کرد. معابد را از بین برد، بتها را سوزاند. فرمان داد جسد آخرین فرعون را از تابوت خارج کرده شلاق زدند سپس با سیخ سوراخ کردند. جسد از بین نرفت دستور داد مومیایی را آتش زدند.
کمبوجیه دستور داد 12000 نفر از بزرگان ایران را زنده بگور کنند. وی برادر و همسرش را بقتل رساند .تاریخ تمدن ویل دورانت ج 1 ص

نبردهای داریوش، که از آن‌ها تنها در سنگ‌نبشته‌ی بیستون یاد شده است، اقداماتی تهاجمی و تُرک‌تازانه برای کشتار مردم غیرنظامی شهرها و روستاهای امپراتوری نبودند تا آن‌ها را بتوان - به شیوه‌ی پورپیرار - طرح‌های از پیش اندیشیده شده و توطئه آمیز یهودیان برای جمعیت‌زدایی آسیای غربی (امپراتوری هخامنشی) دانست. بل که این نبردها صرفاً پدافندهایی برای مقابله با شورش‌های پراکنده و جدایی‌خواهانه‌ای بود که علیه دولت مرکزی رخ داده بود. بدیهی است که هیچ حکومتی در هیچ زمان و مکانی، هیچ شورشی را برضد حاکمیت خود بر نمی‌تابد و حکومت داریوش نیز از این قاعده مستثنا نبوده است. افزون بر این، در هیچ کجای سنگ‌نبشته‌ی بیستون از سرکوبی و کشتار مردم عادی شهرها و روستاها و غیرنظامیان سخنی نرفته بل که به صراحت، از نبرد نیروهای پادشاهی با جنگ‌جویان شورشی یاد شده است؛ مانند: "سپاه نیدینتو- بل را به سختی شکست دادم" (DB I.89)؛ "سپاهم، لشکر شورشی (فرورتیش) را به سختی شکست داد" (DB II.25-26)؛ "سپاه‌ام لشکر شورشی (چیسن تخمه) را شکست داد" (DB II.87) و …
زندگی نامه کوروش بزرگ
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک