ترجمه نهج البلاغه
مترجم:
محمد دشتی
امتیاز دهید
نهجالبلاغه، مجموعهای از خطبهها، نامهها و اندرزهای (حکمتها)ی علی ابن ابیطالب، امام اول شیعیان و خلیفه چهارم از خلفای راشدین است.
گردآورندهٔ نهجالبلاغه، ابوالحسن محمد بن حسین موسوی معروف به سید رضی و شریف رضی است. نهجالبلاغه عنوانی است که سید رضی برای منتخبی از خطبهها و مواعظ، نامهها و عهدنامهها، و کلمات کوتاه و قصار علی بن ابیطالب برگزیدهاست. مطالب این کتاب از جمله شیواترین متون عربی محسوب میشود.
سخنان علی ابن ابیطالب در این کتاب بر در سه باب آمده است:
باب اول: خطبهها و اوامر
باب دوم: نامهها و رسائل و وصایا
باب سوم: کلمات قصار، حکمت آمیز و مواعظ
بیشتر
گردآورندهٔ نهجالبلاغه، ابوالحسن محمد بن حسین موسوی معروف به سید رضی و شریف رضی است. نهجالبلاغه عنوانی است که سید رضی برای منتخبی از خطبهها و مواعظ، نامهها و عهدنامهها، و کلمات کوتاه و قصار علی بن ابیطالب برگزیدهاست. مطالب این کتاب از جمله شیواترین متون عربی محسوب میشود.
سخنان علی ابن ابیطالب در این کتاب بر در سه باب آمده است:
باب اول: خطبهها و اوامر
باب دوم: نامهها و رسائل و وصایا
باب سوم: کلمات قصار، حکمت آمیز و مواعظ
آپلود شده توسط:
hezarmasjed
1390/05/30
دیدگاههای کتاب الکترونیکی ترجمه نهج البلاغه
اینم روبوسی:-*:D8-)
باباسلام عزیزم شمابزرگ ماهستیدگذشته ازاندیشه ورهنمودهایتان که بااکثرانهاموافق بوده ام همیشه گفته ام که برایتان احترام زیادی قائلم
وامروزاگرچنین مسئله ای پیش امداقرارمیکنم که خیلی تندرفتم امیدوارم ازاین جهت هم شماودوستان عزیزبنده راببخشند
شادباشید
اگر در دیدگاههایم خدای ناکرده به کسی توهینی شده هرگز نیتم نبوده وقصدی نداشتم که به کسی بی احترامی کنم مخصوصا اقا سامان پارسا ..در بداهه نویسی شاید اشتباهاتی پیش بیاید که از ان خاطره تلخی هم دارم بنابر این عذر خواهی میکنم و شاید به قول معروف این رشته از وسط پوسیده بود وحالا با گره خوردن دوسر نزدیکتر شود یاعلی----------بابا
من هم بار ها گفته ام که نمی خواهم کسی را برنجانم . ایا نگفته ام ؟
بارها سو تفهام پیش امده . مثلا کلمه ای به کار بردم که سوتفاهم ایجاد کرد . بعدا هم خودم فهمیدم که گفته ام ناجور بنظر می اید . اما در نظر داشته باشید که قصدم توهین نبوده است
اما در کل با کامنت شما موافق ;-)
دوست عزیزبنده نگفتم دروغگوست(کجای متن؟) نمیدانم چراماایرانی هاعادت کرده ایم کسی رادرتضادومقابله باشخصیتی بزرگ(دراین نقل:مولوی)درنظردیگران(اتاق"عمومی"بحث) جلوه بدهیم که بلکه ان فردرادردرجه اول بی دفاع وسپس حرف خودرادرقالب حمایت ازان شخصیت والابه کرسی بنشانیم وموافقت دیگران رانیزبه این سبب جلب نماییم که حال دوست بسیارعزیزم(baharrr)نیزازاین موضوع گله مندشده است،پس بدانیداین طریقه ی بحث نتیجه ای جزدلخوری دیگران ازفردموردنظررانداردواین راه اشتباه ست!
هرچند"دروغ"درنزدمن ان مفهوم تابویی وهاله ی ناپسندی که مابه دور ان کشیده ایم رانداردبلکه عبارت وفرضیه ای ست که فقط مستندات ومدارک موجودبرای تطبیق ان با"حقیقت"وجودنداردهمین وبه همین دلیل به جای کلمه فرضیه نیزدروغ رابه کارمیبرم وبه کاربردن ان درهمه ی مواردبرای من امری سهل وساده
بنده فقط ازدریچه دیدشماکه ابرازکرده بودیدعلی رادراندیشه های مولوی شناخته ایدبه این موضوع نگاه کردم وکاملاواضح توضیح دادم که معیارشناختن یک شخصیت ویاحتی اندیشه اش نبایددریک اثرادبی خلاصه شودوحال که به اینکارمبادرت فرموده ایدلااقل ان اثررامعیارحقیقت ندانیدواگردانسته ایدلااقل بازنوع عقایدوشناخت دیگران ازشخصیت موردنظر(علی) راباان انکارنکنیدکه درادامه توضیح دادم اگربازازاین دیدشماکه مولوی رامنبع حقیقت درباب شخصیت هامیدانیدیعنی به عبارتی یک تاریخدان بااثری تحقیقی(ونه ادبی)همراه بامدارک ومستندات موجود،پس همان قصه"موسی وشبان"نیزبایددراین مجموعه ودایره حقیقت قرارگیردونه بصورت گزینشی ودلخواه(فقط درموردعلی) که ازاین لحاظ گفتم چیزی جزیک دروغ ادبی نیست(ازنوع دیدونگاه شماونه بنده)پس به این دلیل این منبع حقیقت شماکاملاازدرجه اعتبارساقط است مگرنه به قول شماهر"کودکی"میداندکه اینگونه نیست وشناخت متفاوتی ازدینگرایی درقالب یک اثرادبی همین
مگرنه بنده نه مولوی شناسم ونه مولوی پژوه ونه مرام وقصدکلامم بامولوی بود!!فقط نظرم رادرموردنوع دیدشمابه مسائل گفتم
ودراخرنیزتوضیح دادم که هرشخصیتی درجایگاه خویش برای من قابل احترام وحتی ستودنی ست ودرموردمولانانیزهمینگونه ست
واینکه شماطرف مقابل خودرایک کودک فرض میکنیدفقط نشان از...ترجیح میدم حرمت نگه دارم ومثل شمارفتارنکنم،این نوع دیدنیزاشتباه ست،وتعجب اینکه خودبیان کرده ای هرکه دردرون میتواندهرگونه ایده ای داشته باشدولی من خلاف این موضوع رادرگفتارشمادیدم
ودرباب اعلم بودن برای ایرادگرفتن به یک عالم بایدمتذکرشوم هیچگونه شخصیتی برای من مقدس نیست خواه خدای مولوی رابه بادانتقادگرفته ام دیگرچه رسدبه خودمولوی که نیک میدانم هرچه براین مرزوبوم دراین زمان امده است فقط وفقط نتیجه ی همین تقدیس وبت پرستی هاست ولی به این موضوع واقفم که این امرانتقادبایددردایره شناخت واگاهیم درموردهرمسئله ای قرارگیردولی نه اینکه اقدام به سکوت نمایم که مبادابه مزاج بت پرستان خوش نیایدبلکه دانشته هایم راابرازمیکنم که اگرانکارشدندچیزجدیدتری یادبگیرم وکسی نیزدراین جایگاه نیست که میزان وحدوداعلم بودن افرادرااندازه گیزی ومشخص نماییدکه خودنتیجه گیری کرده وطرف مقابل راکودک ویاتحقیق نکرده بنامداین نیزاشتباه ست
ودرموردشناخت بی مبالغه ازهمین مولوی مثال میزنم که وقتی میگویدازعلی اموزاخلاص عمل من بدانم که ان اخلاص درهنگام بریدن سریک انسان است ان اخلاص بریدن سرصدهانفردریک روزاست ان اخلاص درمحکومیت ازادی عقایدوبازبریدن سربیشمارادم های دیگردرنبردهای رده است ان اخلاص ان سخن گهربارایشان درموردحل کردن عقایدبرشمشیراست ووووو....بگذریم
ودقیقابه همین دلیل این مبالغه خرافه ست
وازدیگردلیل های به خاک سیاه نشستن وطنم بازهمین مبالغه درگفتن خوبی هاست ازشخصیت هایی که خوب نبودند...
وکلام اخراینکه شماواسپارتاکوس همیشه دوشخصیت مورداحترام فراوان برای من بوده ایدقصدم جدل باشمانبودکه اززبان خودجای پدرراداریدترجیحاسکوت میکنم
پیروزباشید
ازعادت حفظ حرمت بزرگان باید دست کشید،ازمردان بزرگ اشتباهات بزرگ سرمیزند
نزدیک شدن ما به حقیقت مهمتر از ان است که کدامیک برحق هستیم.فقط با یادآوری این هدف است که میتوانیم ازموضع خود در بحث دفاع کنیم
برای شعر از شما ممنونم
دوست عزیز ؛ من نه ادعای مولوی شناس بودن کردم و نه گفتم که نظرم عمیق ترین نظر ممکن است . در اصل کامنت من یک سوال بود که از یک فرد با تجربه پرسیدم .
اما من فکر نمی کنم حافظ صوفی باشد . من از هرکسی که پرسیده ام به من گفته است اشعار حافظ بر ضد صوفیان است . با توجه به مطالعاتی که خود هم داشته ام دلیلی برای رد این ادعا پیدا نکرده ام .
رشته ی ادبیات رشته ی بسیار جالبی است و من می دانم که در این رشته بی سوادم اما ایا رشته ی ادبیات سوالات ما را درباره ی وجود خدا و دین و ادعاهای صوفیان جواب گوست ؟
من به خدا معتقدم . این را بار ها گفته ام .
همانطور که (به احتمال زیاد) باباسلام عزیز تمهیدات عین القضات همدانی خوانده است ، من هم تمهیدات کانت را خواندم .
همانطور که بابا سلام عزیز عشق را راهگشا می داند من هم عقل را راهگشا می دانم .
حالا این سوال مطرح می شود که چرا کامنت می دهم . جواب این است : من به دنبال اشتباهات خود می گردم . می دانم باور های خطایی دارم پس به دنبال اصلاح هستم
با سپاس
دوست عزیز من یکی از دوست داران مولوی هستم و بسیاری از اوقاتم را با زمزمه ی اشعار او گذارنده ام .
اما وقتی در اثارش دقیق شدم عالم بودن (در زمان ما) زیر سوال رفت .
اول بد دهنی ایشان نظرم را جلب کرد . هیچ وقت یک عالم توهین نمی کنم . من نمی توانم این موضوع را هضم کنم . نظر شما چیست ؟
دوم اینکه اشتباهات زیادی در دیوان او وجود دارد . چرا ؟
به نظرم باید مولانا را به عنوان یک ادیب بزرگ گرامی بداریم . اما ان روزگاری که نسخه پیچی های او را قبول کنیم . امروزه ما روانشناس و مشاور داریم که بهتر از مولانا و شاعران دیگر می توانند روش درست زندگی را به ما اموزش دهند .
اما در مورد حافظ که شما او را با مولوی در یک گروه قرار می دهید . هرکسی می داند که حافظ با صوفیه (که مولانا هم از پیشرویان این جریان است) مخالف است
خدا را کم نشین با خرقه پوشان/ رخ از رندان بی سامان مپوشان
یا
خدا زان خرقه بیزار است صد بار /که صد بت باشدش در آستینی
یا
صوفی بیا که آینه صافی است جام را / تا بنگری صفای می لعل فام را
راز درون پرده ز رندان مست پرس / کاین حال نیست صوفی عالی مقام را
یا
حافظ این خرقه که تو داری تو بینی فردا / که چه زنار ز زیرش بدغا بگشایند
یا
برو ای زاهد خود بین که زچشممن و تو / راز این پرده نهانست و نهان خواهد ماند
[/quot
سلام بابا
الان نیمساعته نشستم که چی برات بنویسم که یک وقت دلت از بابا نگیره اما به این نتیجه رسیدم که وقتی شما نظرت درباره مولانا این است پس هر کس عقیده اش برایش محترم است حتی اگر به تحقیق نباشد بنا بر این هیچ نمیگویم وفقط حرفم را با غزلی لز حافظ تمام میکنم خدا یارت یاعلی---باباروضهی خُلد بَرین، خلوت درویشان است مایه محتشمی خدمت درویشان است
گنج عُزلت که طلسمات عجایب دارد فتحِ آن در نظر رحمت درویشان است
قصر فردوس که رضوانشْ به دربانی رفت منظری از چمن نُزهت درویشان است
آن چه زر میشود از پرتو آن قلب سیاه کیمیاییست که در صحبت درویشان است
آن که پیشش بنهد تاج تکبر خورشید کبریاییست که در حشمت درویشان است
دولتی را که نباشد غم از آسیب زوال بی تَکَلُّف بشنو، دولت درویشان است!
خسروان قبلهی حاجات جهانند؛ ولی سببش بندگی حضرت درویشان است
روی مقصود که شاهان به دعا میطلبند مظهرش آینهی طلعت درویشان است
از کران تا به کران لشکر ظلم است؛ ولی از ازل تا به ابد فرصت درویشان است
ای توانگر! مفروش این همه نِخوت که تو را سر و زر در کَنَف همت درویشان است
گنج قارون که فرو میشود از قهر هنوز خوانده باشی که هم از غیرت درویشان است
من غلام نظر آصف عهدم کو را صورت خواجگی و سیرت درویشان است
حافظ ار آب حیات ازلی میخواهی منبعش خاک در خلوت درویشان است
دوست عزیز من یکی از دوست داران مولوی هستم و بسیاری از اوقاتم را با زمزمه ی اشعار او گذارنده ام .
اما وقتی در اثارش دقیق شدم عالم بودن (در زمان ما) زیر سوال رفت .
اول بد دهنی ایشان نظرم را جلب کرد . هیچ وقت یک عالم توهین نمی کنم . من نمی توانم این موضوع را هضم کنم . نظر شما چیست ؟
دوم اینکه اشتباهات زیادی در دیوان او وجود دارد . چرا ؟
به نظرم باید مولانا را به عنوان یک ادیب بزرگ گرامی بداریم . اما ان روزگاری که نسخه پیچی های او را قبول کنیم . امروزه ما روانشناس و مشاور داریم که بهتر از مولانا و شاعران دیگر می توانند روش درست زندگی را به ما اموزش دهند .
اما در مورد حافظ که شما او را با مولوی در یک گروه قرار می دهید . هرکسی می داند که حافظ با صوفیه (که مولانا هم از پیشرویان این جریان است) مخالف است
خدا را کم نشین با خرقه پوشان/ رخ از رندان بی سامان مپوشان
یا
خدا زان خرقه بیزار است صد بار /که صد بت باشدش در آستینی
یا
صوفی بیا که آینه صافی است جام را / تا بنگری صفای می لعل فام را
راز درون پرده ز رندان مست پرس / کاین حال نیست صوفی عالی مقام را
یا
حافظ این خرقه که تو داری تو بینی فردا / که چه زنار ز زیرش بدغا بگشایند
یا
برو ای زاهد خود بین که زچشممن و تو / راز این پرده نهانست و نهان خواهد ماند
نقل قول::
اما انسان محققی نیستی چون همان که به چشم میبینی معیار قضاوت توست پس من هم جوانانی را دیده ام که بی بند وباری گوجکترین جیز انهاست پس قضاوت میکنم که همه جوانها بی بند وبارند اخر این که قیاس نمیشود اگر کسی میخواهد نظر دهد باید از همه جهت اگاهی داشته باش .شما در باره خرافه گفته اید ان علی که شما میشناسید با ان علی که مولانا در مثنوی بیان میکند هزاران کیلومتر تفاوت دارد
دوست بسیارعزیزمbabasalam
فکرنمیکنم رابطه ای بین یک عارف وتاریخ شناس وجودداشته باشه؟؟
کماکان که رابطه ای بین یک اثرادبی وتحقیق تاریخی نیست؟؟
که حال شماان اثررامعیارتمیزدادن "حقیقت"ازباطل قرارداده ایدوان رابازمعیارقضاوت درموردعقایدونوع دیددیگران دانسته اید
لطفادراین موردتجدیدنظربفرمایید
که ماعلی راباتحقیق درتاریخ شناخته ایم وشمابامولوی واغراق گویی هایش،خودقضاوت کنیدخرافه کدام است؟
وچه زیبافرمودی که"ان علی که شما میشناسید با ان علی که مولانا در مثنوی بیان میکند هزاران کیلومتر تفاوت دارد
به راستی که چنین است ومشکل ماهم چیزی جزاین تفاوت هاکه درتاریخ(حقیقت)یافته ایم نیست
که اگرمولوی معیارحقیقت بودکه همان قصه"موسی وشبانش"که چیزی جزیک دروغ ادبی نیست وازهیچ سندیتی درتاریخ برخوردارنیست برای انکاراین موضوع کافی
هرکه رابایددرجایگاهش سنجیدومولوی نیزدرجایگاه خودبرای من قابل احترام وستودنی ونه به عنوان یک معیارحقیقت درباب تاریخ
پیروزباشید[/q
سلام اقا سامان
با عرض معذرت شما انگار موضوع بحث را کلا در یک جاده دیگر انداختید بحث ما بر سر شخص واشخاص نبود که شما از دید تارخی وعرفانی انرا نگاه کرده اید صحبت بر سر اندیشه ها بود ایراد گرقتن خیلی سهل است انها که اندیشه هایشان والاست از هر جایی که باشند فرقی نمیکند چون انسان است اگر گفتم عرفا منظورا اندیشه انها بوده است که رسمازادگی را نه به ما که به همه دنیا اموختند وتا ابد هم میاموزند اما تحقیق که از روی تایخ باشد تاریخی که همیشه در دست صاحبان زر زور بوده وهر کس به میل خود وبنا بر مقتضیات زمان به هر صورتی نوشته میشده چنان که در زمان پهلوی رضا خان اسطوره ای شده بود ودر این زمان او را پست تر از هر چیز به زعم سردمداران میدانند واگر کسی غیر از این بنویسد حسابش با کرام الکاتبین است
اما این که شما در باره مولانا نظر داده اید که دروغگو است نمیدانم بگریم یا بخندم اخر او خود نیزگفته است .چون که با کودک سرو کارت فتاد ....پس زبان کودکی باید گشاد اخر کسی که از عالمی ایراد میگیرد الا ولابد باید اعلم باشد حال شما اگر چیزی دارید رو کنید تا ما هم تبعیت کنیم والا همان داستان موسی وشبان که از دید شما دروغ است از دید این بنده حقیر عین ازاده گی است او دین را انطور معرفی میکند وشما به جای اندیشیدن در این که چه میگوید رفته اید دنبال سند ان .که باز خودش میگوید .پس همان بهتر که سر دلبران ..گفته اید در حدیث دیگران کسی میتواند در این موارد توضیح دهد که درک معانی کرده باشد دوست عزیزمان که در نوشته قبلی توضیح داده ام از خرافه صحبت کرده بودند که شما هم اغراق گویی را خرافه وتاریخ را سند قرار داده بودید که شما علی را از دید تاریخی شناخته اید اما نفرمودید که ان شناخت بی مبالغه شما چیست ؟مدعیانی هم که امروز اینگونه علی را شناخته اند همیشه چماقشان بالاست والا انها که علی را به قول شما مبالغه کرده اند نظرشان این است که هر انسان به شرط ازار ندادن کسی از نظر ظاهری در درونش میتواند هر ایده ای داشته باشد ومبالغه در گفتن خوبیها فکر نکنم به کسی ازار برساند .طولانی شد حالا بابا جان اگر شما چیزی از این اندیشه ها بالاتر داری نشان بده ما با سر میاییم من بنده ان دمم که ساقی گوید............یک جام دگر بگیر و من نتوانم یاعلی----بابا