رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

زندگی جنگ و دیگر هیچ

زندگی جنگ و دیگر هیچ
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 160 رای
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 160 رای
اوریانا فالاچی موفق به دریافت جایزه بانکارلا ۱۹۷۰ برای این کتاب شد.

- چاپ این کتاب بعد از جنگ ویتنام نه تنها برای فالاچی شهرتی جهانی به بار آورد که حتی باعث شد بسیاری از آنها که از جنگ ویتنام دفاع می‌کردند نیز از کرده خود پشیمان شوند. «زندگی، جنگ و دیگر هیچ» را شاید بتوان یکی از موثرترین کتابهای ضد جنگ تاریخ دانست. کتابی که از دید بعضی شاید بهترین کتاب ضد جنگ تاریخ هم لقب بگیرد!

- عکسی که بر روی جلد این کتاب است تصویری است واقعی از رییس پلیس ویتنام، تصویر اعدام مردی شورشی، تصویری که توانست دنیا را تکان دهد و بسیاری معتقدند انتشار این عکس شکست آمریکا در جنگ ویتنام را قطعی کرد. عکسی که بعدها موضوع کتاب فالاچی شد.

- اوریانا فالاچی روزنامه نگار جوایز بسیاری برای آثارش برده است. برای چاپ این اثر به خصوص نیز توانست جایزه بانکارلا را در ۱۹۷۰ به خود اختصاص دهد.

قسمتی از متن کتاب:

یک ویت کنگ میدوید، با تمام قوا میدوید و همه به او شلیک میکردند. درست مثل اینکه در غرفه تیراندازی پارک شهر، به هدفها تیر می اندازند. ولی تیرها به او نمی خورد. بعد من یک تیر شلیک کردم و او افتاد. درست مثل اینکه به درختی شلیک کرده باشم، حتی جلو رفتم و به او دست زدم؛ ولی باز هیچ احساسی نداشتم. احمقانه است، اما واقعیت دارد…
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی زندگی جنگ و دیگر هیچ

تعداد دیدگاه‌ها:
55
منم با نظر settareh موفقم . وقتي ترجمه ليلي گلستان هست ترجمه يغما گلروئي ديگه يعني چي؟
قبل از انقلاب دوستی داشتم بنام بهزاد . پسر خیلی نازنینی بود همه جیک پوکمون با هم بود . انقلاب شد و بعدش اون رفت تو سازمان مجاهدین . بهش گفتم بهزاد منو تو آدم سیاسی نیستیم اما گوش نکرد . بعد چند سال دیگه ازش خبری نداشتم تا اینکه تو عملیات مرصاد وقتی لای جنازه ها قدم میزدم یهو جنازه بهزاد و دیدم اولش باورم نمیشد رفتم جلو دیدم خودشه . خدا رو گواه میگیرم قلبم از جاش داشت کتده میشد همش به خودم میگفتم نه اسپارتا نه تو بهزاد و نکشتی . همش بهزاد و تکون میدادم شاید پاشه اما مرده بود گلنگدن رو کشیدم اسلحه رو گذاشتم رو سینه بهزاد .یقمو باز کردم داد میزدم بهزاددددددد شلیک کن منم میخوام پیشت بمیرم . اونجا به هر آنکس که جنگ و اختراع کرد لعنت فرستادم . فقط یادم میاد اینقدر گریه کرده بودم که از حال رفته بودم تو بهداری بهوش اومدم .
الان هم وقتی میبینم که مردمم چند تکه شدن و هر گروهی ساز خودشو میزنه همش اون صحنه میاد جلو چشام .
و اما کلام آخر
ای عزیزانی که ماهیگیری بلد نیستین بیجهت آب رو گل آلود نکنید چون ماهیگیران قدری کمین کردن که نه تنها ماهیارو صید میکنن بلکه خود تو هم صید خواهی شد .
از من گفتن بود اما هر کی صلاح خودشو خودش میدونه .
پاینده باشید
اسپارتا
دستت درد نکنه ، خسته شدم بس که کارهای فالاچی رو با ترجمه مزخرف یغما گلروئی خوندم .
کتابی زیبا از جنگ ویتنام که پس از دوبار خواندن در 15 سال پیش هنوز دوست دارم بخوانمش
زندگی جنگ و دیگر هیچ
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک