رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.
سیدارتها
امتیاز دهید
5 / 4.1
با 40 رای
نویسنده:
مترجم:
سروش حبیبی
امتیاز دهید
5 / 4.1
با 40 رای
✔️ *دو نسخه ی دیگر از این کتاب با ترجمه های پرویز داریوش و امیر فریدون گرگانی نیز در سایت موجود میباشد.
**ترجمه پرویز داریوش
http://ketabnak.com/comment.php?dlid=25805
**ترجمه امیر فریدون گرگانی
http://ketabnak.com/comment.php?dlid=4782

«سیدارتها»، تلاشی‌ست در راه خردمندی. سرکشی هسه علیه پارسایی خانوادگی در صحنه‌ای هندی، آن هم افسانه‌ای، نگاشته شده است. این داستان، توضیح عقیده‌ای فردباور است و رد هر گونه مکتب و طرد جهان قدرت و ثروت و ستایش زندگی تأمل‌مدار. هسه این داستان را با نثری ساده انشا کرده است. سادگی فرزانه‌وارش یادآور زبانی کهن است. جوانان، آن را همچون اثری راه‌انداز در عرصه‌ی ادب، همچون متنی مقدس خوانده‌اند.

باید توجه داشت که در پایان داستان، فرزند سیدارتها از کلبه‌ی پدرش می‌گریزد؛ همان‌طور که سیدارتها خود در نوجوانی خانه ی پدرش را وامی‌گذارد. هسه پیوسته تکرار می‌کند که هر کس راه زندگی خود را به‌تنهایی می‌یابد. این اعتقاد هسه، با علاقه‌اش به انجمن‌های سری و حلقه‌های رمزمدار، ناسازگار به نظر می‌آید. این مرد تک‌رو، از اندیشه‌ی تعلق به خانواده‌ای روحانی با اعضایی در سراسر جهان پراکنده که نشانی خاص بر پیشانی دارند، لذت می‌برد.

به نظر می‌رسد که هسه از انگی که «سیدارتها» بر او زده است، حیرت کرده است: «از آن‌جا که در مطالعه‌ی اندیشه‌های هندی و چینی وقت زیادی صرف کرده‌ام (و این، میراث پدر و مادر و اجداد من است)، و نیز از آن‌جا که حاصل تجربه‌آزمایی‌های جدیدم را به یاری تصاویر شرقی بیان کرده‌ام، اغلب گمان می‌کردند به آیین بودا درآمده‌ام و این اسباب تفریح بسیار من می‌بود. زیرا در حقیقت، طبع خود را به این کشی، دورتر از دیگر ادیان حس می‌کردم. بعدها بود که دیدم این اِسناد چندان دور از حقیقت نبوده است. اگر گمان می‌کردم که انسان بتواند به آزادی و به طیب خاطر مذهب خود را انتخاب کند، علاقه‌ی شدیدی به یکی از مذاهب محافظه‌کار می‌داشتم و از پیروان کنفسیوس یا برهما یا مذهب کاتولیک می‌شدم. امّا با این انتخاب، از میل به قطبی‌گرایی پیروی کرده بودم و کارم تبعیت از طبعی مذهب‌دوست نمی‌بود. من بر حس اتفاق، فرزند پروتستان‌هایی پارسا نبودم. بلکه در ژرفای روحم پروتستان‌ و معترض بودم (و این با بیزاری‌ام از مسلک‌های پروتستان‌ امروزی در تناقض نیست). یک پروتستان‌ حقیقی، همان‌قدر از گردن‌گذاری بی‌قیدوشرط به مسلک خود بیزار است که به دیگر مسلک‌ها. زیرا طبع معترضش تحول را بر رکود می‌گزیند. گمان می‌کنم که از این نظر، بودا، خود پروتستان‌ بود.»

هرمان هسه تمام عمر پروتستان‌ باقی ماند. امّا حکمت شرق، و نیز شوق بازی، پیوسته بر روحش جاذبه‌ای شدید اعمال می‌کرد و این شوقِ بازی که در نظر او یکی از وظایف اصلی انسان بیدار شمرده می‌شد، موجب پدید آمدن اثر بزرگی بازی «گویچه‌های بلورین» گردید.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
قاصدك
قاصدك
1390/03/12

کتاب‌های مرتبط

کجا بجویم تو را ؟
کجا بجویم تو را ؟
5 امتیاز
از 1 رای
The Winter's Tale
The Winter's Tale
5 امتیاز
از 2 رای
دختر فقیر ، قلب پاک - جلد 1
دختر فقیر ، قلب پاک - جلد 1
4.4 امتیاز
از 30 رای
بچه های زورآباد
بچه های زورآباد
4.6 امتیاز
از 9 رای
لبه تیغ
لبه تیغ
4.3 امتیاز
از 9 رای
با من بمان
با من بمان
3.5 امتیاز
از 4 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی سیدارتها

تعداد دیدگاه‌ها:
3
واقعیت شامل مجموعه حقایق و ضد حقایق است . در مقابل هر حقیقتی یک ضد حقیقت وجود دارد که آن نیز به نوبه خود یک حقیقت است، وقتی تنها حقیقت یا ضد خقیقت رو در نظر می گیریم فقط نیمی از واقعیت دربرگرفته می شود، که از کمال و وحدانیت بی بهره است .
(هرمان هسه)
این کتاب قسمتای زیادی داره که واقعا تأمل برانگیزن ، از خوندنش خیلی لذت بردم ، البته، ترجمه آقای پرویز داریوش رو خوندم ، در ابتدا نثرش کمی عجیب به نظر می رسید ولی عادت کردم
یک قسمت بسیار بسیار فکر برانگیز از کتاب : یک رود در آنِ واحد در همه جا هست : در سرچشمه ، در دهانه ی دریا ، درحال جریان ، در آبشار ، در اقیانوس و در کوهستان . برای رود فقط زمان حال وجود دارد، نه سایه ای از گذشته بر آن هست و نه از آینده .
این کتاب واقعا به من کمک کرد، بسیار با شخصیتم سازگار بود و واقعا ازش لذت بردم ، خارق العاده بود .
نمی دونم چرا دست رو هر کتابی میذارم وضعیتش نامشخصه و نمی شه دانلود کرد. :stupid:
مثل سه ترجمه این کتاب
به هر حال از زحماتتون ممنون
از میان سه ترجمه ای که از این کتاب در سایت موجود است به نظرم ترجمه جناب آقای سروش حبیبی، روانتر و نزدیکتر به روح این اثر ممتاز است.
قسمتی از کتاب:
سیدارتا:تو هم این راز را از رود آموخته ای که زمان وجود ندارد؟
چهره واسوده وا به لبخندی گشوده شد.
گفت:آری سیدارتها،لابد منظورت این است که رود در عین حال همه جا هست،از سرچشمه اش تا دریا.
هم آنجا که آبشاری میشود و هم جایی که کلک را بر پش میگیرد.
جایی که شتابان و خروشان است و نیز در دریا و کوهستان.
همه جا در آن واحد جاری است،فقط روشنی حال را می شناسد نه سایه آینده را.
آیا همه دردها و تلخ کامیها از زمان نبود؟
سیدارتها
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک