قتل عام مسلمانان در دو سوی ارس
نویسنده:
صمد سرداری نیا
امتیاز دهید
این کتاب به وقایعی از تاریخ معاصر می پردازد که یکی از خونین ترین اتفاقات می باشد
که در تاریخنگاری ایرانی فراموش شده است
همچون اکثر اتفاقات تاریخی دوران معاصر یک طرف روس و انگلیس روسیه و انگلستان قرار دارند
اما در این وقایع عناصر دست نشانده ارمنی با حمایت این دو قدرت استعمارگر قدیمی و الت دست ایشان قرار کرفتند
و یکی از منفورترین جنایات تاریخ را رقم زدند
بیشتر
که در تاریخنگاری ایرانی فراموش شده است
همچون اکثر اتفاقات تاریخی دوران معاصر یک طرف روس و انگلیس روسیه و انگلستان قرار دارند
اما در این وقایع عناصر دست نشانده ارمنی با حمایت این دو قدرت استعمارگر قدیمی و الت دست ایشان قرار کرفتند
و یکی از منفورترین جنایات تاریخ را رقم زدند
آپلود شده توسط:
atilla351
1390/04/19
دیدگاههای کتاب الکترونیکی قتل عام مسلمانان در دو سوی ارس
از آن گذشته فرضیهتان توجیه نمیکند که چرا مثلاً سالها بعد از مرگ تموچین و انقراض خوارزمشاهیان و بعد از حملهی اول و دوم مغول که فقط نیمهی شمالی ایران امروزی و بخش عمدتاً ترکنشین آن را درنوردید، در شهری مثل اصفهان که جمعیتش طبق عقاید شما بومی و اصیل بودهاند صرفاً به خاطر یک اختلاف مذهبیِ شافعی- حنفی دروازههای شهر توسط بخشی از مردم شهر به روی مغولها گشوده شد و پیروان هر دو مذهب قتلعام و شهر ویران شد یا این که چرا نیمهی جنوبی و عمدتاً «فارسنشین» ایرانِ امروزی که مغولها تا سی سال بعد از مرگ تموچین و انقراض خوارزمشاهیان کاری با آن نداشتند نخواست یا نتوانست در برابر هولاکو مقاومت کند.
به هر حال باز هم میگویم؛ توهین به هر قوم و هویتی هم از جنبهی اخلاقی زشت است و هم در کشوری که روی گسلهای قومیتی قرار گرفته و در هر دو سو نیروهایی برای تسریع فاجعهی بالقوه و افزودن بر عمق و شدت آن در تلاشند، عاقلانه نیست.
اگر از دیدن فیلمهایی مثل سیصد آزرده میشوید. اگر طعنهی مورخین غربی را، که مهمترین شاخص تمدنیِ این سرزمین در آن دوره را «نیزهی سرباز پارسی» میدانند و معتقدند که بر خلاف سایر تمدنهای معاصر آن، تمدن مذکور در عالم دانش و فرهنگ چیزی به دنیا ارایه نکرده است، غیر منصفانه میدانید خود نیز اقوام دیگر را آزرده نکنید.
و در نهایت، میشل استروگفِ ژول ورن بسیار جذاب است و فیلمها و سریالهای جذابی نیز از روی آن ساخته شده است که یکیاش را، با آن موسیقی متنِ احساسبرانگیز و حماسیاش، ما ایرانیها هم میشناسیم. حتی قبل از چاپ، ایوان تورگنیف آن را از نظر صحت توصیف جغرافیایی منطقهی سیبری بررسی و ویرایش هم کرده است، ولی در هر حال این یک داستان است. حتی رمان تاریخی هم نیست. در عالم واقعیت نه میشل استروگفی وجود داشته است نه اوگارفی و نه حتی آن شورش تاتارهای سیبری. همه خیالی هستند. از خواندن داستان و دیدن فیلمش لذت ببرید ولی از آن به عنوان سندی در یک بحث تاریخی استفاده نکنید.
موفق باشید.
جدا از این موضوع، دعوت دیگران به مطالعهی یک موضوع یا کتاب که در حالت عادی پیشنهادی پسندیده است در وسط یک بحث میتواند نوعی جنبهی تبختر و به رخ کشیدن باسوادیِ توصیهکننده و بیسوادی توصیهشونده را داشته باشد. به هر حال هر کسی میتواند چیزهایی را خوانده و چیزهایی را هم نخوانده باشد و حتی علاقهای هم به خواندنش نداشته باشد. از آن گذشته قرار نیست هیچ کتابی «برهان قاطع» باشد و نتوان رویش حرف زد. به هر حال من هم پیشنهادی، از نوع پسندیدهی آن، دارم؛ واقعاً و از ته دل توصیه می کنم، نه کل کتاب، بلکه فقط بخشهایِ عمومی و غیرتخصصی کتاب مشهور مرحوم دکتر هیئت را در بارهی تاریخ زبان ترکی بخوانید. یکی از دو فایده را برایتان خواهد داشت؛ یا واقعاً بعضی سوء تفاهمها را برطرف میکند و بعد از این با چشمانی مهربانتر به هموطنان ترکزبانتان مینگرید و اصرار کمتری بر ناتنی بودن آنها خواهید داشت یا اگر تمایل داشتید به مخالفت خود با تُرکجماعت و دشمنی، و نه روشنگری، در مباحثی اینگونه در کتابناک و یا جاهایی دیگر، ادامه دهید مطالعهی کتاب مذکور میتواند، با دادن شناخت بیشتری از دشمن، توانایی بیشتری هم به شما در این مبارزه بدهد تا اگر روزی مجدداً گذر تُرک بختبرگشته و بیفرهنگ دیگری همچون حقیر از روی تصادف به محافل و مباحث فرهنگی افتاد بتوانید سریعتر «ناکاوت»ش کنید.
اما این که از «یورش وحشیانهی مغول به آمدن تعبیر کردهام» با توجه به اینکه در آنجا بحث بر سر ترتیب زمانیِ مهاجرت اقوام ترکزبان و حملهی مغول بوده، یک نکتهی سادهی نگارشی است که چندان هم غیر معمول نیست و دلیلی ندارد که در آن به دنبال مستمسکی برای زدن برچسب طرفداری از مغول به من باشید. در بارهی تموچین و تیمور هم نظرم را به طور صریح در یادداشتهای قبلی نوشتهام و اصلاً علت این بحث پاسخ به مطلبی بود که شما در یادداشتتان در بارهی آنها نوشته بودید و تلاش کرده بودید از آنها مثالی برای این ادعایتان بسازید که بزرگترین جنایتهای بشری به دست تُرکزبانها صورت گرفته است. حالا این که بخواهید به این دو تا هم اجازهی ورود به باشگاه «فاتحان آرمانخواه»تان را، که دست بر قضا هیتلر را هم جزء آنها برشمردهاید، بدهید یا ندهید ربطی به من ندارد.
در باب طوایف ترکزبان و حکومتهایی که در سدههای بعد از حملهی اعراب تشکیل دادند در اینجا قصد ارزشگذاری ندارم. لابد این از بزرگی شماست که حکومت سلجوقیان را که شامل تقریباً تمام ایران و ترکیه و عراق و سوریهی امروزی به انضمام بخشهایی وسیع از مناطقی دیگر بوده «منطقهای و خرد» میبینید ولی این که شکست خوارزمشاهیان را در برابر مغول به این نسبت میدهید که آنها همانند همنژادانشان (که مثل همیشه منظورتان همهی ترکزبانها است) با تأثیرپذیری از آداب و فرهنگ بومی (که منظور غیر ترکزبانها هستند) فقط رنگوبویی متمدنانه آن هم فقط در رفتار و نه در اصالت یافته بودند (یعنی این که هیچ ترکزبانی از خود اصالتی ندارد و اگر جایی هم یک ترکزبان رگهی کمرنگی از رفتار متمدنانه از خود نشان دهد حتماً آن را از یک غیر تُرک کسب کرده است) شاید فرضیهتان به ضررتان باشد. بحثی نیست که حکومت خوارزمشاهیان هنگام حملهی مغول به شدت ستمگر و فاسد و پوسیده بود. از دید ما این پوسیدگی و سقوط متعاقب آن، با حملهی خارجی یا بدون آن، سرنوشت محتوم همهی اینگونه سلسلهها و حکومتهای فردی است و ربطی به ترک و فارس بودن آنها ندارد ولی اگر شما معتقدید که خوارزمشاهیان آنوقتها که هنوز رنگوبوی متمدنانه (یعنی غیر تُرکی) نگرفته بودند توانستند حکومتی به آن بزرگی تشکیل دهند و اداره کنند که ایران امروزی فقط بخشی از آن بود، و آن وقت که کمی «متمدن» شدند چنان فضاحتی به بار آوردند، این رنگ و بوی متمدنانه چیزچندان جالبی نخواهد بود.
...ادامه در بخش بعدی
بحث در بارهی موارد قومی اگر در جهت رفع اختلافات و سوء تفاهمها و تقویت نوعی همدلی و جلوگیری از تنشهای احتمالی در آینده باشد، بسیار پسندیده و مفید است و اگر در جهت اختلافافکنی و نفرتپراکنی باشد به شدت مذموم میباشد. در هر سه یادداشتتان به ترکزبانها توهین کردهاید و من به هیچ قومی توهین نکردهام و نخواهم کرد. به هر حال این آخرین یادداشت من در این بحث خواهد بود و از حالا سپر انداختن خودم را در برابر حملهی احتمالی بعدی شما، چه از جنس منطق و استدلال باشد و چه ناسزا و توهین، اعلام میکنم. گریز مرا، از میدان این مباحثه، بگذارید پای ضعف بنیادی ما ترکزبانها در مباحث فرهنگی.
نوشتهاید که «خودتان پاسخ خودتان را دادید که مغول و ترک، از یک تبارند.» جدا از این که باز هم تأکید میکنم که هیچکس حق هیچ توهینی به هیچ قومیتی، از جمله مغول، را به استناد وقایع تاریخی ندارد و اگر قرار است جنایتی محکوم شود باید مرتکبین جنایت و حامیان آن را محکوم کرد نه هویت قومی یا زبانی یا مذهبی آنها را، و علاوه بر آن این کار را هم نباید به صورت گزینشی انجام داد، ماندهام که در کجای یادداشت من که هنوز هم جلوی چشم همه است چنین چیزی گفته شده است. به هر صورت در یادداشت قبلیتان ترکها را «نژاد قوم منشعب از مغول» خواندهاید، بدون توجه به این که این تعبیر، نه حتی غلط که بیمعنی است. اینبار یک پله تخفیف دادهاید و مغول و ترک را از یک تبار دانستهاید بدون این که معنی واژهای به نام «تبار» و جایگاه آن را در سلسله مراتب قومشناسی مشخص کنید. میتوانستم باز هم یک «ایراد فنی» بگیرم تا مجبور شوید یک یا چند پلهی دیگر هم عقبنشینی کنید ولی نمیارزد. قرار نیست این بحث را تا انسان نئاندرتال و هوموساپینس پیش ببریم.
در بارهی استپهای کذایی و اقوام ساکن آنها، به جای پاسخ مطلب من، مرا به مطالعهی جدی «اصل انواع» دعوت کردهاید و اشارهای به «محیط و انتخاب طبیعی» داشتهاید. فرض را بر این میگذارم که پاسخی نداشتهاید وگرنه کسی که مطلبی را مطالعه کرده و بر آن مسلط است قاعدتاً باید به راحتی بتواند به کمک دانش خود در مبحث مورد نظر، چند جمله از خودش در جواب چند جملهای که مخاطبِ کممطالعهتر نوشته ارایه کند. به هر صورت، باشد، در زمین شما بازی میکنم: اگر اصول تکاملی را بتوان کموبیش همانگونه که در زیستشناسی برای توجیه تکامل جانداران مرسوم است، در تاریخ و جامعهشناسی هم برای توجیه عملکرد اقوام و جوامع به کار برد و نیز اگر از دید شما فرقی بین «قوم» و «زبان» و «نژاد» و اینبار هم «تبار» نیست و با یک کلمهی «تُرک» حق همهی این مفاهیم ادا میشود ، باید سری به احترام قومی فرود آورید که به تعبیر شما از استپهای خشک و خشن و سرد برخاستند و با وجود لطماتی که این محیط، طبق ادعای شما، به تکامل رفتاری و اجتماعی آنها وارد آورده بود، امروزه در محدودهای وسیع از شرق آسیا تا بخشهایی از اروپا مستقر هستند. در چند کشور در اکثریت مطلق هستند و زبان رسمی کشورشان ترکی است و در چند کشور دیگر هم اقلیتهای بزرگ و فعالی به حساب میآیند. بله، اگر طبق استدلال خودتان، به «انتخاب طبیعی» و «بقای اصلح» در میان جوامع بشری هم معتقدید، راهی جز این ندارید که بپذیرید «تُرک»ها یکی از «اصلحترین» قومها در جهان بودهاند و هستند. (میدانم «اصلحترین» از نظر دستوری درست نیست ولی در اینجا مناسبت داشت.)
...ادامه در بخش بعدی
امروزه در باره تاریخ و مباحث آن با حب و بغض و قضاوت های ارزشی صحبت کردن کار چندان پسندیده ای نیست و تاریخ با بی پروایی از کنار هیجاناتی ما می گذرد.!!
ضمن احترام به دوستان عزیز باید عرض کنم که در مورد خاستگاه نژاد و اقوام ترک تحقیقات بسیار ارزندهای در ایران و خارج از ایران انجام شده که راه را بر هر نوع تعصب می بندد.
کتاب خاستگاه ترکان باستان از آن جمله است .
در مورد ترکان ماوراالنهر باید به عرض برسانم که از نژاد ترکان مغولی نیستند و تحقیقات تاریخی تفاوت های قومی و زبانی آنها را اثبات کرده است .
خودتان پاسخ خودتان را دادید که مغول و ترک، از یک تبارند. همچنین از یورش وحشیانه ی مغول، به آمدن تعبیر نموده اید. این خیلی جالبه. امپراتوری های قدرتمند در ایران باستان از نفوذ قبایل وحشی آسیای میانه به فلات ایران و در نتیجه اروپا ممانعت به عمل می آوردند. با اضمحلال ساسانیان توسط اعراب، راه برای قبایل ترک تبار غز، سلجوق و ... از استپ های خشک و خشن به این کشور باز شد که در سده های پس از آن حکومت هایی از نوع منطقه ای و خرد هم تشکیل دادند. لذا خوارزمشاهیانی که تا حدودی چون هم نژادی هایشان در گذر زمان و تاثیرپذیری از آداب و فرهنگ بومی، رنگ و بویی متمدنانه در رفتار و نه اصالت یافته بودند، در تقابل با بلای مغول تاب ایستادگی نیافتند.
*پاسخ به بخش دوم یادداشت جناب م_میرحسینی;
دعوت می کنم مبحث "اصل انواع" را به صورت جدی مطالعه کنید. محیط و انتخاب طبیعی...
*پاسخ به بخش سوم یادداشت جناب م_میرحسینی;
در اینکه انسان خواه از هر نژادی، ذاتا موجودی خونریز و جاه طلب به منظور بهره کشی از هم نوع خود و ایجاد طبقات اجتماعی برای ارضای امیال حیوانی خود است، شکی نیست. اسکندر، خشایارشا، ناپلئون، هیتلر و امثال این افراد، از اجتماعی با پشتوانه ی فرهنگی و اقتصادی غنی برخاسته اند که جنگ برای کشتار در پشت آرمان هایشان ناپدید و محو است ولی به هر حال فاجعه آفریدند. ولی تموچین و تیمور چه آرمانی داشتند؟!!!
*به هر حال دوباره شما و همه ی دوستان را به مطالعه ی کتاب وزین و ارزشمند "امپراتوری استپ ها" به قلم مورخ و پژوهشگر نامی فرانسوی "رنه گروسه" دعوت می کنم. توصیف خوی و خصلت قبایل پرورده ی استپ را نویسنده ی شهیر، "ژول ورن" در گوشه ای از رمان "میشل استرگف" به خوبی بیان می نماید.
مغازی: تاریخ جنگهای پیامبر (ص) لطفا برید دانلود کنید مطالعه کنید
در بارهی قتل عام زنان و کودکان نظرم را در یادداشت قبلی گفتم. تموچین و تیمور هم در عین حال که فاتحان بزرگی بودهاند جنایتکاران پلیدی هم بودهاند. من این تعبیر را حتی برای موجوداتی مثل اسکندر و ناپلئون هم به کار می برم ولی بیاییم و جنایت را به خوب و بد تقسیم نکنیم. اگر مثلاً دوست داریم «آتش زدن تخت جمشید» توسط اسکندر را، جدا از صحت و سقم جنبهی تاریخی آن، جنایت به حساب آوریم همان قضاوت را هم باید برای آتش زدن آتن توسط خشایارشا داشته باشیم ویا اگر قرار است این یکی را با توجه به شرایط تاریخی توجیه کنیم برای آن یکی هم میتوانیم دلایلی بیابیم یا بتراشیم. به هر حال در زمانی که تموچین و تیمور جنایت میکردند، فاتحان جنگها در «متمدن»ترین سرزمینها هم همینکار را میکردند، همین اروپائیان را میگویم، و کیفیت جنایاتشان هم دستکمی از نمونههای شرقی نداشت.
به هر صورت جنایت جنایت است، من آن را با ارقام نمیسنجم ولی اگر شما تمایل دارید آن را به صورت کمّی بنگرید باید بدانید که «خونینترین صفحات تاریخ» را تموچین و تیمور رقم نزدهاند، حتی با در نظر گرفتن نسبتهای جمعیتی. علاوه بر قرنها تاریخِ مملو از کشتار و جنایت در سراسر جهان، ما در همین یک قرن اخیر هیتلر را داشتهایم که از «نژاد» آریایی بود، استالین را داشتهایم که گرجی بود، مائو را در چین داشتهایم که آمار قربانیانش حتی از استالین هم بیشتر بود. خمرهای سرخ را داشتیم که از جمعیت هشت میلیونی کشورشان ظرف سه سال و اندی، آنهم بدون آنکه جنگی در کار باشد، دو میلیون نفر را کشتار کردند. همین اواخر نمونهای از نسلکشیِ حداقل هشتصد هزار نفری در رواندا را داشتیم که معنایی تازه برای اصطلاح «قتل عام زنان و کودکان» تعریف کرد. این روزها هم داعش را داریم و میانمار را و دهها نمونهی «خرد و ریز» دیگر را در رشتهای که متأسفانه همیشه سر درازی داشته است.
نمیدانم نسبت دادن جنایاتِ افراد یا حکومتها به «قومیت» آنها، آن هم به صورتی گزینشی و در مورد قومی خاص و علاوه بر آن با توجیه «خاستگاه و مهد پرورش» جغرافیایی آنها، اگر توهین نیست پس چیست؟