جمیله
نویسنده:
چنگیز آیتماتف
مترجم:
محمد مجلسی
امتیاز دهید
✔️ جمیله حکایتِ معصوم و روایت مغمومِ یک عشق ممنوع است. جمیله شعری ست که در ذهن چنگیز آیتماتُف اتفاق افتاده است.
عشقی ممنوع و دور از قراردادهای اجتماعی و روز مره که معصومانه در ورق ورق کتاب رخنه کرده است. اندیشه ات را به چالش می کشد. آنگونه که معنای پاکی و ناپاکی – خوبی و بدی- عشق ونفرت- آواز و سکوت- در هم می آمیزد. می بینی که ناپاکی آن روی سکه ی پاکی ست و سکوت را از آن سویش که بنگری، آواز است.
در کانون ماجرا جمیله، دختر جوان قرقیزی، قرار دارد که همسر دوستنداشتنیاش، صادق،در ارتش شوروی خدمت میکند. راوی مستقیم داستان، سعید، برادر ناتنی و پانزده ساله صادق، است که زن برادرش را میستاید و خود را حامی و مدافع او میشمرد. جمیله با دیگر زنان جوان روستا فرق دارد، خودآگاه،خودرأی و گاه نیز گستاخ است و به هیچوجه حاضر نیست خود را فقط یک مخلوق آماده به خدمت بداند لذا کارهای سخت را به شوهرش وامیگذارد. جمیله همیشه میداند چطور پسرکهای سمج را از سر خود باز کند تا اینکه دانیار خجالتی و رؤیایی، که از جنگ بازگشته و نقطه مقابل مردمانی است که زنها شیفته آنها میشوند، قلب او را میرباید. جمیله با او میگریزد و به این ترتیب، خود را نه فقط از پیوندهای سنتی مرسوم، بلکه از همه قید و بندها آزاد میکند. تنها کسی که او را به خاطر این عمل نکوهش نمیکند، سعید جوان است که نقاش میشود و این زوج نامشروع را از ذهن به تصویر میکشد: «جمیله برو، از هیچچیز پشیمان نشو، تو سعادت دشوار خود را یافتهای ... من هر دو شما را میبینم و صدای دانیار را میشنوم، او مرا به حرکت فرامیخواند. من از میان جلگهها به خیمه خود میروم، آنجا رنگهای تازه مییابم، در هریک از تابلوهایم، ترانه دانیار مترنم میشود و قلب جمیله میتپد.»
اینکه از یک موضوع ساده و داستانی میتوان اثری شاعرانه پدید آورد، پیش از هرچیز، به عناصر غنایی زبان مربوط میشود. در کنار وصف طبیعت، که از زیبایی کممانندی برخوردار است، تصویر دلکش وجود اشکال زندگی و اندیشههای سنتی شرقی و مدرن در کنار یکدیگر خواننده را مجذوب میسازد. کلیشههایی که در آثار نویسندگان سرزمینهای آسیایی شوروی جلب توجه میکنند، در اینجا به کلی کنار گذارده شدهاند. منتقدان داخلی و خارجی با شور و هیجان از این داستان استقبال کردند. (لوئی آراگون) در مقدمه ترجمه فرانسوی این اثر، که در 1959 منتشر شد، آن را «زیباترین داستان عشقی جهان» نامید. این داستان در شمار آن دسته از آثار ادبیات شوروی است که بیش از همه ترجمه شدهاند. آیتماتوف در 1963، به خاطر مجموعه دیگری از داستانهایش، جایزه دولتی لنین را دریافت کرد.
بیشتر
عشقی ممنوع و دور از قراردادهای اجتماعی و روز مره که معصومانه در ورق ورق کتاب رخنه کرده است. اندیشه ات را به چالش می کشد. آنگونه که معنای پاکی و ناپاکی – خوبی و بدی- عشق ونفرت- آواز و سکوت- در هم می آمیزد. می بینی که ناپاکی آن روی سکه ی پاکی ست و سکوت را از آن سویش که بنگری، آواز است.
در کانون ماجرا جمیله، دختر جوان قرقیزی، قرار دارد که همسر دوستنداشتنیاش، صادق،در ارتش شوروی خدمت میکند. راوی مستقیم داستان، سعید، برادر ناتنی و پانزده ساله صادق، است که زن برادرش را میستاید و خود را حامی و مدافع او میشمرد. جمیله با دیگر زنان جوان روستا فرق دارد، خودآگاه،خودرأی و گاه نیز گستاخ است و به هیچوجه حاضر نیست خود را فقط یک مخلوق آماده به خدمت بداند لذا کارهای سخت را به شوهرش وامیگذارد. جمیله همیشه میداند چطور پسرکهای سمج را از سر خود باز کند تا اینکه دانیار خجالتی و رؤیایی، که از جنگ بازگشته و نقطه مقابل مردمانی است که زنها شیفته آنها میشوند، قلب او را میرباید. جمیله با او میگریزد و به این ترتیب، خود را نه فقط از پیوندهای سنتی مرسوم، بلکه از همه قید و بندها آزاد میکند. تنها کسی که او را به خاطر این عمل نکوهش نمیکند، سعید جوان است که نقاش میشود و این زوج نامشروع را از ذهن به تصویر میکشد: «جمیله برو، از هیچچیز پشیمان نشو، تو سعادت دشوار خود را یافتهای ... من هر دو شما را میبینم و صدای دانیار را میشنوم، او مرا به حرکت فرامیخواند. من از میان جلگهها به خیمه خود میروم، آنجا رنگهای تازه مییابم، در هریک از تابلوهایم، ترانه دانیار مترنم میشود و قلب جمیله میتپد.»
اینکه از یک موضوع ساده و داستانی میتوان اثری شاعرانه پدید آورد، پیش از هرچیز، به عناصر غنایی زبان مربوط میشود. در کنار وصف طبیعت، که از زیبایی کممانندی برخوردار است، تصویر دلکش وجود اشکال زندگی و اندیشههای سنتی شرقی و مدرن در کنار یکدیگر خواننده را مجذوب میسازد. کلیشههایی که در آثار نویسندگان سرزمینهای آسیایی شوروی جلب توجه میکنند، در اینجا به کلی کنار گذارده شدهاند. منتقدان داخلی و خارجی با شور و هیجان از این داستان استقبال کردند. (لوئی آراگون) در مقدمه ترجمه فرانسوی این اثر، که در 1959 منتشر شد، آن را «زیباترین داستان عشقی جهان» نامید. این داستان در شمار آن دسته از آثار ادبیات شوروی است که بیش از همه ترجمه شدهاند. آیتماتوف در 1963، به خاطر مجموعه دیگری از داستانهایش، جایزه دولتی لنین را دریافت کرد.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی جمیله
این کتاب به نوعی توجیح شهوتهای زنان (مردان) متاهل است که عشق نامیده است. مگر در ساحت مقدس عشق ناپاکی خیانت جایی دارد؟؟؟
زیباترین داستان عاشقانه جهان...زیبا بود به دلم نشست....
--------------------------------------------------------------------------------
بدنیا و زندگی بسیار علاقه مند باش و آنرا دوست بدار، با باد به رقص در آیید! در زیر باران برقصید!
با درختان برقص در آیید تا دریابید که دین فقط آن نوشته های کتاب مقدس نیست، بلکه در سر تا سر هستی گسترده شده است.
دین چیزی مرده و بی روح نیست بلکه بسیار سر زنده است و تو برای تماس با آن باید سر زنده باشی.
آنگاه که شادی تو به اوج خود برسد، با هستی تماس می یابی.
سرزمین خوب و نازنین من
کوههای ابی و کبود
از شماست ذهن من
پر از ترانه و سرود
محیط زیبایی دارد ...اما خود داستان بی خیالش شویم بهتر است ( دومین کتاب پیشنهادی بود )
سپاس از جناب پیامبر بزرگ اندر بزرگ ( یادی کرده باشیم در عروجش )
خیلی ممنون:-)