کارل مارکس؛ زندگی و دیدگاه های او - جلد 1
نویسنده:
مرتضی محیط
درباره:
کارل مارکس
امتیاز دهید
به قول اریش فروم از طنزهای عجیب روزگار یکی آنکه هیچ حد و مرزی بر سو تفاهم نسبت به تئوری های و تحریف آنها وجود ندارد، آن هم در دورانی که امکان دسترسی به منابع نامحدود است. در این پدیده نمونه ای جدی تر از آنچه در چند دهه ی احیر بر سر تئوریهای مارل مارکس رفته است وجود ندارد.
در مطبوعات، درسخنرانی های سیاستمداران، در کتاب ها در مقالات دانشمندان علوم اجتماعی و فیلسوفان سرشناس دائم به مارکس و مارکسیسم اشاره می شود، اما جز مواردی استثنایی به نظر می رسد که این سیاستمداران و این مطبوعات چیان هرگز حتی به یک سطر از نوشته های مارکس هم نگاه نکرده اند.
کتاب حاضر زندگی و آثار مارکس را از 1818 تا اوایل سال 1848 در بر می گیرد. هدف این کتاب آن بوده است که ضمن دنبال کردن دیدگاه مارکس و تکامل آن در مراحل مختلف فعالیت سیاسیاش از طریق نقل وسیع بخش های اصلی نوشته های او، به زندگی خصوصی و شخصی او هم اشاره کند. به قول مک للن «تظاهر به انعکاس تصویری بیطرفانه از زندگی هرکسی کاری ناممکن است - چه رسد به زندگی مارکس» با این همه کوشش این بوده است که این نقص با نقل بخش های هرچه وسیع تری از آثار او تا جای ممکن جبران شود.
بیشتر
در مطبوعات، درسخنرانی های سیاستمداران، در کتاب ها در مقالات دانشمندان علوم اجتماعی و فیلسوفان سرشناس دائم به مارکس و مارکسیسم اشاره می شود، اما جز مواردی استثنایی به نظر می رسد که این سیاستمداران و این مطبوعات چیان هرگز حتی به یک سطر از نوشته های مارکس هم نگاه نکرده اند.
کتاب حاضر زندگی و آثار مارکس را از 1818 تا اوایل سال 1848 در بر می گیرد. هدف این کتاب آن بوده است که ضمن دنبال کردن دیدگاه مارکس و تکامل آن در مراحل مختلف فعالیت سیاسیاش از طریق نقل وسیع بخش های اصلی نوشته های او، به زندگی خصوصی و شخصی او هم اشاره کند. به قول مک للن «تظاهر به انعکاس تصویری بیطرفانه از زندگی هرکسی کاری ناممکن است - چه رسد به زندگی مارکس» با این همه کوشش این بوده است که این نقص با نقل بخش های هرچه وسیع تری از آثار او تا جای ممکن جبران شود.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی کارل مارکس؛ زندگی و دیدگاه های او - جلد 1
بیشتر ادمها را که می دید به نظرش کودن بودند یا چابلوس ، و رفتارش نشان میداد که یا به انها بدگمان هست یا آنها را حقیر میدانست.
بزرگترین ستایشگران هم نمیتوانند بگویند که ام رقیق القلبی بوده..
به رقم رفتار تحقیر امیزی که در جمع داشت در مقابل صمیمی خانواده و دوستان کاملا احساس امنیت میکرد، و ادم با ملاحضه و مهربانی بود.
مارکس جذابیت شخصی چندانی نداشت ، خیلی وقتها کسالت بار بود و دستخوش نفرت های کورکورانه هم میشد، اما مخالفانش هم مجذوب استحکام شخصیت و توش توان او می شدند، همینطور جسارت ووسعت نظرش و جامعیت و درخشش تحلیلهایش از موقعیت زمانه
....:-)
بیشتر سالهای کارش به گمنامی نسبی در لندن گذشت، پشت میز تحریرش و در سالن مطالعه ی بریتیش میوزیم. ادمهای معمولیب زیاد او را نمیشناختند. در اواخر عمر رهبر شناخته شده بودش . در انظار زیاد حضور پیدا نمیکرد. بنا به طبعش اهل نظر بود و روشنفکر ،و خیلی غریزی از تماس مستقیم با توده ها اجتناب میکرد.
در نوشتن مطالب دستش به زحمت مینوشت، و واقعا هم بعضی از متفکران تیز هوش و خلاق همین طورند، یعنی برای شان مشکل است که بتوانند پابه پای ایده های سریع خود پیش بروند، و صبر و شکیبایی ندارند که اموزهای جدیدی را بیان بکنند و هم بر تک تک اشکال های احتمالی پیشدستی بکنند..
ادامه دارد...:-)
او به هیچ وجه نویسنده عامه پسند نبود. زیاد نوشت اما نوشته هایش در زمان حیاتش خوانده نشد. در اواخر دهه 1870 میلادی آثارش رفته رفته در دسترس عموم قرار گرفت..
در پی او که جانم را برده،
هرگز آسوده نیست جانم
پیوسته من طوفانی ام.*(کارل مارکس، احساسات)
از دفتر شعرهایی تقدیم به ینی فون وستفالن..
پدر مارکس و ینی وستفالن یکی از کسانی هستند تاثیر به سزایی در دوران کودکی و نوجوانی مارکس گذاشت بودند.
در دوران کودکی ونوجوانی نیز با وستفالن در جنگل قدم میزدند و با یکدیگر به طبیعت میرفتند و مارکس هم به شدت به ادبیات وهنر نیز علاقه داشته . از همان دوران کودکی وستفالن متوجه هوش و ذکاوت مارکس شده بود... کارل که ذود به بلوغ رسیده بود خواننده ی پرو پاقرص ادبیات جدید رمانتیک شد: ذوق و سلیقه اش که در این سالهای شکل گیری پیدا کرد تا پایان عمر خود باقی ماند. هرگاه از وستفالن صحبت میکرد احساساتی میشد..
ادامه دارد....
در جواب شما متنی رو مینویسم که قبلا توی وبلاگم نوشته بودم:
مارکس خواهش میکنم از خواب بیدار شو و صورتت را بشوی! حتی بهشت هم بی طبقه نیست![/quote]
شما درست فرمایید که مارکس تقریبا یه چورایی ارامان گرا یی دروجودش بودش ولی به نظر من مارکس هدفش از بین بردن بورژوازیی و نظام سرمایه داری بود که کارگران استثمار میکردند...به دنبال پاک کردن طبقه سرمایه داری بودش که البته نقدهای خیلی محکم و علمی و بر نظرات ایشان وارد هست که صحیح هم هستش...:-):x
در جواب شما متنی رو مینویسم که قبلا توی وبلاگم نوشته بودم:
مارکس اکنون در خواب ناز جامعه ای بی طبقه میبیند که همه یک مقدار زمین دارند
خانه هایشان یکسان و هم اندازه است.همه یکجور غذا می خورند.همه یکجور لباس
میپوشند.همه فارغ از تفاوت هوش و استعداد یک اندازه سواد دارند.همه شغل هایشان
در یک حد است...همه یکسان یکسان هستند و درواقع یک طبقه هستند.
مارکس خواهش میکنم از خواب بیدار شو و صورتت را بشوی! حتی بهشت هم بی طبقه نیست!
من میخواستم بدونم که به نظر خود شماچی نداجان، آیاواقعا امکان پذیره ...؟؟؟
نظرتان را بگویید بگذارید استفاده کامل ببریم ...:x
(توصیفی از شخصیت مارکس ، توسط دانشمند علوم سیاسی,یعنی آیزایابرلین لیبرال):x
ولی اینو این فیلسوف و اقتصادان و جامعه شناس بزرگ و عالم فراموش میکنه که این جمله ، نظریات خودش به زیر سوال میبره!!