قرآن کلام آفریدگار است
نویسنده:
محمدعلی کوشش
امتیاز دهید
.
هر پیامبری برای اثبات پیامبری خود معجزه یا معجزاتی داشته است. واژه «معجزه» به معنی: "ناتوان کننده" است. و به معجزات انبیاء به این خاطر معجزه اطلاق شده که "دیگران نمی توانسته اند مانند آن انجام بدهند". نوع معجزه یا معجزات هر پیامبری به شرایط دوران وی بستگی داشته است. مثلاً دوران حضرت سـلـیـمـان عصر آهنگری و ریخته گری بوده است. به این خاطر یکی از معجزات حضرت سلیمان کار با آهـن بوده است. وی آهن را بدون اینکه حرارت بدهـد ذوب می کرده و بدون اینکه قالب ریزی کند اسباب و وسایل و قطعات ظریف و پیچیده می ساخته است. موسی در دوران سحر زندگی می کرده است. و معجزات وی متناسب با کار ساحران بوده است. مثلاً چوب را اژدها می کرده یا از زمین چشمه جاری می کرده است. دوران حضرت عیسی عصر پزشکی بوده است. به این خاطر معجزات وی در کادر مسائل پزشکی بوده است. وی نابینا را با یک لمس بینا می کرده، و بیماری پیسی مادرزادی را با یک لمس شفا می داده، و مرده را زنده می کرده است. دوران حضرت محمد (کـه بعد از وی نیز شامل می شود) عصر علم و ادبیات بوده است. به این خاطر معجزه وی در زمینه علم و ادبیات بـوده است.
قرآن معجزه آخرین فرستاده آفریدگار است و بدیهی است که معجزه آخرین پیامبر، می بایست محصور در حصار زمان و مکان نباشد و بر خلاف معجزه پیامبران پیشین که در دایره معینی از زمان و مکان قرار داشته و در برابر عده خاصی صورت گرفته است نباشد. قرآن معجزه ایست که مرزهای زمان و مکان را در هم شکسته و با ابدیت پیوسته، و به صورت یک معجزه جهانی و جاودانی در آمده است، بدیهی است یک دین جهانی و جاودانی باید یک چنین سند جهانی و جاودانی هم در اختیار داشته باشد.
به تازگی دشمنان اسلام در توطئه هایی، برای ضعیف کردن اعتقادات دینی مسلمانان اقدام به ایجاد و سازماندهی شبهاتی نموده اند. هرچند این دشمنی و شبه افکنی تازگی ندارند، اما براستی که وقتی تلاش مزبوهانه دشمنان اسلام را می بینیم، به یاد آیه شریف زیر می افتیم که چه زیبا فرمود:
* مىخواهند نور خدا (دین و کتاب او) را با سخنان خویش خاموش کنند، ولى خداوند نمىگذارد، تا نور خود را کامل کند، هر چند کافران را خوش نیاید. (توبه/32)
در این کتاب ابتدا به بررسی شبهاتی که توسط مخالفین اسلام و قرآن مطرح شده اند می پردازیم و در انتها تعدادی از اعجازهای قرآنی را مورد بررسی قرار خواهیم داد. امید است که تلاش این حقیر در گردآوری مطالب، مورد استفاده دوستان قرار بگیرد.
بیشتر
هر پیامبری برای اثبات پیامبری خود معجزه یا معجزاتی داشته است. واژه «معجزه» به معنی: "ناتوان کننده" است. و به معجزات انبیاء به این خاطر معجزه اطلاق شده که "دیگران نمی توانسته اند مانند آن انجام بدهند". نوع معجزه یا معجزات هر پیامبری به شرایط دوران وی بستگی داشته است. مثلاً دوران حضرت سـلـیـمـان عصر آهنگری و ریخته گری بوده است. به این خاطر یکی از معجزات حضرت سلیمان کار با آهـن بوده است. وی آهن را بدون اینکه حرارت بدهـد ذوب می کرده و بدون اینکه قالب ریزی کند اسباب و وسایل و قطعات ظریف و پیچیده می ساخته است. موسی در دوران سحر زندگی می کرده است. و معجزات وی متناسب با کار ساحران بوده است. مثلاً چوب را اژدها می کرده یا از زمین چشمه جاری می کرده است. دوران حضرت عیسی عصر پزشکی بوده است. به این خاطر معجزات وی در کادر مسائل پزشکی بوده است. وی نابینا را با یک لمس بینا می کرده، و بیماری پیسی مادرزادی را با یک لمس شفا می داده، و مرده را زنده می کرده است. دوران حضرت محمد (کـه بعد از وی نیز شامل می شود) عصر علم و ادبیات بوده است. به این خاطر معجزه وی در زمینه علم و ادبیات بـوده است.
قرآن معجزه آخرین فرستاده آفریدگار است و بدیهی است که معجزه آخرین پیامبر، می بایست محصور در حصار زمان و مکان نباشد و بر خلاف معجزه پیامبران پیشین که در دایره معینی از زمان و مکان قرار داشته و در برابر عده خاصی صورت گرفته است نباشد. قرآن معجزه ایست که مرزهای زمان و مکان را در هم شکسته و با ابدیت پیوسته، و به صورت یک معجزه جهانی و جاودانی در آمده است، بدیهی است یک دین جهانی و جاودانی باید یک چنین سند جهانی و جاودانی هم در اختیار داشته باشد.
به تازگی دشمنان اسلام در توطئه هایی، برای ضعیف کردن اعتقادات دینی مسلمانان اقدام به ایجاد و سازماندهی شبهاتی نموده اند. هرچند این دشمنی و شبه افکنی تازگی ندارند، اما براستی که وقتی تلاش مزبوهانه دشمنان اسلام را می بینیم، به یاد آیه شریف زیر می افتیم که چه زیبا فرمود:
* مىخواهند نور خدا (دین و کتاب او) را با سخنان خویش خاموش کنند، ولى خداوند نمىگذارد، تا نور خود را کامل کند، هر چند کافران را خوش نیاید. (توبه/32)
در این کتاب ابتدا به بررسی شبهاتی که توسط مخالفین اسلام و قرآن مطرح شده اند می پردازیم و در انتها تعدادی از اعجازهای قرآنی را مورد بررسی قرار خواهیم داد. امید است که تلاش این حقیر در گردآوری مطالب، مورد استفاده دوستان قرار بگیرد.
آپلود شده توسط:
mohammadali123
1390/01/26
دیدگاههای کتاب الکترونیکی قرآن کلام آفریدگار است
چیز خاصی برای فهمیدن نیست.
در مورد برهان هایی که گذاشتید پیشنهاد می کنم کتاب ریچارد داوکینز به نام "پندار خدا" را هم بخوانید
zapas
ضمن آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما
فطر کلمه ای عربی است و در زبان فارسی تا اونجا که من میدونم واژه ی "پطر" و یا "پتر" نداریم.
بنده هیچ گونه احساسات ناسیونالیستی ندارم.آوردن این واژه هم دلیل خاصی نداشت.
شب عید است از عیدتان لذت ببرید
خیلی واضحه! آقای (xmbx84) حس ناسیولیستی اش گل کرده!! فطر مختص عربه و باید پطر مختص ایرانی پارس زبان باشه که بازم اشتباه نوشته و باید می نوشت پتر چونکه تای دسته دار (ط) مخصوص زبان عربه!!!
روی هم بی خیال ، دنیا دو روزه ، خوش باشید.
من از گفته این دوست گرامی(xmbx84) هیچی نمیفهمم یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
راه چهارم برگرفته شده از ارتقائیست (Gradation) که در اشیاء دیده میشود. در میان موجودات، برخی کمتر یا بیشتر نیکو، حقیقی و اصیل میباشند. صفات "کمتر" و "بیشتر" مسلما در مقایسه با آنچه که ماکسیمم میباشد، به اشیاء نسبت داده می شوند. برای مثال چیزی "گرمتر" خوانده میشود چرا که شباهت بیشتری به آنچه که "گرمترین" است، دارد. به این خاطر بایستی چیزی وجود داشته باشد که حقیقیترین، بهترین، اصیل ترین و لذا والاترین موجود باشد؛(همانطور که درمتافیزیک II ارسطو آمده، آنچه که حقیقیتر باشد، در وجود نیز به همین سان والاتر است). حال ماکسیمم هر جنسی، علت اولیه ی آن جنس است؛ همانطور که آتش به عنوان علت همه ی اشیاء گرم، گرمترین چیز است. به این ترتیب بایستی موجودی داشت که علت وجود نیکی و هر صفت کمالی دیگری میباشد؛ و ما این را خدا می خوانیم.
برهان پنجم، استدلال از نظم موجود در جهان است. ما شاهد اشیائی عاری از هرگونه عقلانیت میباشد که با طی مکرر فرایندی به سوی هدفی مشخص پیش می روند. هدفمندی مشاهده شده، نشان میدهد که این پیامد نه به طور اتفاقی بلکه توسط تدبیر به اجرا می رسد. حال هرآنچه که فاقد بینش باشد نمیتواند به سوی هدفی مشخص پیش برود مگر اینکه توسط موجودی هوشمند هدایت شده باشد؛ (همانطور که حرکت تیر، توسط یک کماندار هدایت می شود.) به این خاطر بایستی وجودی هوشمند وجود داشته باشد که که جهان طبیعی را به سوی هدفش هدایت می کند؛ و این موجود خدا خوانده می شود.
نخستین و مشخص ترین شیوه، استدلال از حرکت (argument from motion) است. بدیهیست که در جهان، برخی چیزها در حال حرکت اند. حال هرچه که در حرکت باشد، از طریق چیز دیگری به حرکت در آمده. دلیل این اصل به قرار زیر است: چیزی که قوه ی (potentiality) تحرک نداشته باشد نمیتواند حرکت کند؛ و آنچه که در حالت حرکت است، در حالت فعلیت هست. بر این اساس [این دو گزاره]، حرکت فرآیندی جز تقلیل بالقوه بودن به بالفعل بودن (actuality) نیست. ولی هیچ بالقوه ای نمی تواند بجز چیز فاعلی، به فعلیت در آید. برای مثال، آتشی که به طور بالفعل گرم است، چوبی که به طور بالقوه ی گرما را دارد را به گرمای بالفعل تبدیل نموده و درنتیجه آن را تغییر و حرکت می دهد. حال انمکان ندارد که چیزی در یک حالت، بالقوه و نیز بالفعل باشد. (با این وجود میتواند در وجوه و حالات مختلف چنین باشد). برای نمونه، آنچه که گرم بالفعل است نمیتواند به طور پیوسته گرم بالقوه نیز باشد بلکه به طور پیوسته بایستی سرد بالقوه باشد. از این رو محال است که چیزی، در یک حالت و یک طریق، هم حرکت شونده و هم حرکت دهنده محسوب گردد، درواقع [محال است که چیز] خود را حرکت دهد. پس هرآنچه که متحرک است، بایستی از طریق چیز دیگری وارد حرکت شده باشد.
حال اگر محرک، خود متحرک باشد، پس آن نیز بایستی از طریق محرک دیگری به حرکت در آمده باشد، و آن محرک هم از طریق محرک دیگری (و الی آخر). اما این [فرآیند] نمیتواند تا بی نهایت برسد [و به تسلسل بینجامد] چرا که در این صورت، محرکت اولیه ای (Prima Mobilé - Prime Mover) وجود نخواهد داشت و در نتیجه، هیچ محرک دیگری هم وجود نخواهد داشت. چرا که: محرک های پسین تنها از طریق محرک های پیشین به حرکت در می آیند؛ همانگونه که حرکت یک عصا به خاطر حرکت [متقدم] دست [بر آن] است.
بر این اساس، بایسته است تا محرک اولیه ای داشته باشیم که از طریق هیچ چیزی به حرکت در نیامده؛ و این، توسط همه کس، خدا دانسته میشود.
راه دوم [برای اثبات وجود خدا، استدلال] از طبیعت علت فاعلی (efficient cause) است. در جهانِ مادی سلسله ای از علل فاعلی یافت می شوند. با این حال هیچ مورد شناخته شده ای وجود ندارد (و به تحقیق، ممکن هم نیست) که علت فاعلی خودش باشد؛ چراکه در آن صورت برخودش تقدم خواهد داشت که محال است.
حال، در علل فاعلی پیش رفتن تا بی نهایت محال است؛ چراکه در تمام علل فاعلی، به ترتیب، [علت] نخستین بوجود آورنده ی علت واسطه (intermediate cause) و آن نیز به وجود آورده علت نهایی (ultimate cause) میباشد؛ (خواه علت واسطه متعدد باشد یا تنها یکی.) مشخص است که اگر علت را برداریم، معلولی هم نخواهد بود. لذا، اگر علت نخستینی پیش از علل فاعلی وجود نداشته باشد، هیچ علت نهایی و واسطه ای هم وجود نخواهد داشت؛ که بروشی همه ی اینها به سادگی نادرست اند.
از این رو بایسته است تا علت نخستینی داشته باشیم، که همه کس آن را خدا میخواند.
امروزه دانشمندان به جهان مسطح(FLAT UNIVERSE) باور دارند.
http://ghoranvaelm.blogfa.com/cat-17.aspx
این یعنی چگالی جهان بحرانی است. در این حالت، جهان شبیه یک صفحه کاغذ است و بیگ گرانچی اتفاق نمی افتد. و امکان بیگ گرانچ و فروپاشش جهان (ماده) بدون وجود عامل خارجی وجود ندارد. این یعنی بر اساس قوانین فیزیک بدون وجود عامل خارجی امکان بیگ گرانچ جهان و باز گشت به حالت نخستین وجود ندارد. حال که بیگ گرانچ امکان پذیر نیست، پس امکان میلیاردها بار بیگ بنگ و بیگ گرانچ رد می شود. لذا این اتفاق و بوجود آمدن جهان، فقط و فقط می بایست یک بار اتفاق افتاده باشد...و چون بیگ بنگ عکس حالت بیگ گرانچ است پس طبیعتا اگر امکان بیگ گرانچ بدون وجود عامل خارجی وجود ندارد پس اگر بیگ بنگی اتفاق اقتاده ، نیازمند عامل خارجی می باشد و این یعنی خدا وجود دارد.
در مورد امکان وجود میلیاردها منظومه همانند منظومه شمسی نیز باید گفت که این امکان فقط به رسیدن به یک موقعیت مناسب کمک می کند. یعنی احتمال وجود زمینی را که امکان حیات در آن وجود داشته باشد را افزایش می دهد ولی ایجاد حیات خود نیازمند میلیاردها حالت دیگر است که ربطی به وجود میلیاردها زمین و منظومه شمسی ندارد.... چون اساسا برای ایجاد یک پروتئین موجود زنده تمام آمینو اسیدها باید دست چپی باشند و این در حالی است که در طبیعت آمینو اسیدها به صورت مخلوطی از آمینو اسیدهای دست راستی و چپی بوجود می آید و نیازمند هوشی است که ایندو را از هم جدا کند.
http://delusionofevolution.blogfa.com/cat-17.aspx
اما سوالات زیر بوجود می آید:
1- اگر خدا جهان را آفریده است پس چرا اینهمه زمان را برای ایجاد جهان هدر داده است... پاسخ: شاید زمان برای خداوند معنی ندارد
2- اگر خدا جهان را آفریده است پس چرا اینهمه ماده را برای ایجاد جهان هدر داده است....
این مطلب قسمتی از کتاب ساعت ساز نابینا نیست؟
سنت آنسلم
برهانی که آنسلم ِ قدیس در «پروسلوگیون» مطرح کرد نهصد سال است که باعث تفریح ِ ذهنی بسیاری شده، فلاسفهی بیشماری از آن دفاع کردهاند یا به آن پاسخ گفتهاند. جالبی ِ آن در اینست که همه، خداباور یا نه، به محض ِ شنیدن ِ آن پی میبرند که یک جای ِ کار میلنگد، این استدلال یک ایرادی دارد، اما هیچکس نمیتواند دقیقا انگشت ِ خود را روی ِ آن ایراد بگذارد. با وجود ِ آنکه این برهان کمتر از تمام براهین ِ دیگر در طول تاریخ زخم برداشته، بدلیل همین «ایراد ِ ناجور ِ ناگفتنی» مورد علاقهی مذهبیون نیست.
برهان به زبان ِ بسیار ساده اینست: «خدا موجودیتیست که فراتر از آن قابل ِ تصور نیست، آنچه را که نمیتوان فراتر از آن را تصور کرد نه فقط در ذهن، بلکه در عین نیز وجود دارد، پس خدا نه فقط در ذهن، بلکه در عین هم وجود دارد». میبینید که مقدمه بسیار جالب است: هیچکس منکر ِ «تصور ِ وجود خدا» نیست. و نتیجه از آنهم جالبتر : چیزی که نتوان از آن فراتر از تصور کرد نمیتواند فقط ذهنی باشد، زیرا اگر بود آنوقت میشد چیزی فراتر از آن را تصور کرد(چیزی که در عالم ِ واقع نیز وجود دارد)، پس خدا وجود دارد.
ایرادی که بلافاصله به آن گرفتند این بود که وجود به تعالی منتج نمیشود. گونیلون، یک کشیش ِ دیگر در رسالهای بنام «در دفاع ِ از آن احمق» پاسخ میداد که تصور ِ وجود به وجود، و وجود به تعالی منتج نمیشود و میتوان در این استدلال به جای «خدا» هر واژهای قرار داد(او گفت زیباترین جزیرهی ِ ممکن). آنسلم جواب داد که وجود ِ زیباترین جزیرهی ِ ممکن وجوب ندارد در حالیکه تصور ِ کاملترین قادر ِ متعال دارای وجوب است. به عبارتی، برهان را بدین شکل بازنویسی کرد: « تعریف ِ متصور خدا موجودیتی ِ بیعیب و مطلقا کامل و متعالیست، مقدمه یا یکی از ضروریات ِ کمال و تعالی ِ مطلق، وجود داشتن است، پس خدا وجود دارد(یا "نمیتواند وجود نداشته باشد، زیرا در آنصورت کمال مطلق نمیبود")». یکی از ایرادات ِ وارد به برهان ِ هستی شناسی اینست که وجود را در قالب ِ یک کیفیت اثبات میکند، در حالی که کیفیات متأخر بر وجود هستند و وجود متقدم بر کیفیات. قبل از داشتن ِ هر کیفیتی(از جمله موجودیت)باید وجود داشت. یعنی استدلال در خودش ابطال میشود. کانت این ایراد را مطرح کرد. هگل، دیالکتیکی و کوبنده پاسخ داد: « وجود متقدم بر تصور است». یعنی همینکه متصور ِ وجود، وجود دارد، خود ِ وجود موجود است. در این باره بیشتر بدانید
من دقیقا متوجه نمیشوم که آیا واقعا فحاشی کردم؟(یا اینکه این فحاشی هم با قوانین جدید شما عوض شده؟! متعصب که گویا عوض شده بود که خدمت شما عرض کردم متعصب واقعی یعنی چه!) اینجا ناگهان بجای اینکه بیاید از نظرتان دفاع کنید و مدرک بیاورید آمده اید بنده را متعصب مینامید!( که عرض کردم تعصب چیزی بجز این نیست!)
ما هم عرض کردیم از تقسیم ندانسته های شما(که جمعش میشود نادانی ها!) ممنونیم.
من شما را نادان نمیدانم! شما خودتان اقرار میکنید که نمیدانید! :
اگر من فحاشی کردم، شما چرا فحاشی میکنید؟! نمیدانستم اگر حرف شما را تکرار کنم فحاشی محسوب میشود!
حالا اگر حرف منطقی و درستی دارید بفرمایید بزنید.(اگر هم اشتباهی در کامنتهای من میبینید که دلیل هم برایش دارید ، حتما بگویید.نه تنها مانند شما از کوره در نمیروم بلکه خوشحال هم میشوم(هرچند اگر حرف حساب داشتید کار باینجا نمیرسید!)
بنده هم کاری با شما ندارم برادر من! همینطور که گفتم اگر میدانستم فرد متعصبی هستید اصلا کامنتهای شما را نمیخواندم چه برسد به اینکه جواب بدهم( که حالا بخواهید اینقدر جوش بیاورید و فرافکنی کنید!)! شما بفرمایید با ندانسته هایتان(نادانیهایتان) بدنبال راههای تازه باشید ;-(
شما مرا نادان می دانید؟ بسیار خوب، این هم نظری است! قطعاً من هم نظرات دیگری در مورد شما دارم، اما بیان آن در یک محیط جمعی را دور از شأن خود می دانم. اگر روش "منطقی" شما در بحث فحاشی است ما هم از همین در وارد شویم، هرچند گفتم که این کار را در شأن خود نمی دانم واصولاً از این پس کاری نیز با شما ندارم.