رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

صد سال تنهایی

صد سال تنهایی
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 3735 رای
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 3735 رای
✔️ "صد سال تنهایی" عنوان رمانی به زبان اسپانیایی نوشته نویسنده مشهور "گابریل گارسیا مارکز" و ترجمه "بهمن فرزانه" است که چاپ نخست آن در سال ۱۹۶۷ در آرژانتین با تیراژ ۸۰۰۰ نسخه منتشر شد.
این کتاب در مدتی کوتاه شهرتی جهانی پیدا کرد و به ۲۷ زبان دنیا ترجمه شد .
"صد سال تنهایی" حاصل ۱۵ ماه تلاش و کار "گابریل گارسیا مارکز" است که به گفته ی خود در تمام این ۱۵ ماه خود را در خانه حبس کرده است .
در این رمان به شرح زندگی شش نسل خانواده بوئندیا پرداخته شده است که نسل اول آن‌ها در دهکده‌ای به نام ماکوندو ساکن می‌شود. داستان از زبان سوم شخص حکایت می‌شود. سبک این رمان رئالیسم جادویی است.مارکز با نوشتن از کولیها از همان ابتدای رمان به شرح کارهای جادویی آنها می‌پردازد و شگفتی های مربوط به حضور آنها در دهکده را در خلال داستان کش و قوس می‌دهد تا حوادثی که به واقعیت زندگی در کلمبیا شباهت دارند با جادوهایی که در این داستان رخ می‌دهند ادغام شده و سبک رئالیسم جادویی به وجود آید.ناپدید شدن و مرگ بعضی از شخصیت های داستان به جادویی شدن روایت ها می افزاید.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
soli67
soli67
1388/04/21

کتاب‌های مرتبط

قلب سنگی
قلب سنگی
0 امتیاز
از 0 رای
The Waves
The Waves
4.8 امتیاز
از 5 رای
Vinegar Hill
Vinegar Hill
0 امتیاز
از 0 رای
دخترک سیاه در جستجوی خدا
دخترک سیاه در جستجوی خدا
4.5 امتیاز
از 62 رای
The Battle of Life
The Battle of Life
5 امتیاز
از 3 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی صد سال تنهایی

تعداد دیدگاه‌ها:
500
خیلی خیلی ممنون من عاشق سبک رئالیسمم:-*
واقعا عالیه خیلی وقت بود دنبال این کتاب میگشتم
بازم ممنون
کتاب بی نظیریه
انگار شجره نامه خود مارکز است
چیز خوبی که من همیشه تو مارکز میبینم اینه که خیلی از شخصیت هاش بخشی از زندگیشون تو بقیه داستان ها هست.انگار وقایع حقیقی زندگی ادم هایی مرتبط است که وقتی قصه یکیشونو روایت میکنه سایه بقیه رو هم میشه توش دید
نمی دونید چه قر وقت ب.د دنبالش بودم.......
مچکرم
هنوز نخوندمش اميدوارم كتاب خوبي باشه
خیلی جالب ودلنشین بود بخوانیم ولذت ببریم .
من صد سال تنهایی رو وقتی خوندم که همه ی جوونای روشنفکر این مملکت رو جو گرفته بود تا مارکز بخونن. حالا که از اون سالها خیلی می گذره بازم به نظرم رمان خوبیه :)
اگر خداوند براي لحظه اي فراموش كرده بود كه من ديگر يك «عروسك پارچه اي» هستم، و به من جرعه اي حيات مي بخشيد؛
شايد:
هر آنچه را كه در فكرم مي آمد به زبان نميآوردم بلكه راجع به چيزهايي كه ميخواستم به زبان بياورم، فكر ميكردم.
به چيزها به اندازه معنايشان ارزش ميگذاشتم نه به اندازه قيمت و بهايشان.
كمتر مي خوابيدم بيشتر به رويا فرو ميرفتم و ميفهميدم كه در ازاي هر يك دقيقه كه چشمهايمان را مي بنديم، شصت ثانيه نور و روشنايي را از دست داده ايم.
وقتي ديگران به عقب بر مي گشتند من جلو ميرفتم و وقتي ديگران ميخوابيدند من بيدار ميماندم …
گوش مي دادم وقتي ديگران صحبت ميكردند. و مي فهميدم كه چگونه بايد از خوردن يك بستني شكلاتي لذت برد!
اگر خداوند به من جرعه اي حيات ميبخشيد: ساده تر لباس مي پوشيدم و چهرهام را به سمت آفتاب بر مي گرداندم و نه تنها جسمم بلكه روحم را در برابر آفتاب عريان مي ساختم.
خداي من! اگر من يك قلب داشتم، تمام نفرتم را بر يخ مي نوشتم آنگاه منتظر در آمدن آفتاب ميماندم.
گل هاي رز را با اشك هايم آب ميدادم تا درد خارهاي آنها، و بوسه گلبرگهاي سرخ آنها را حس كنم.
خداي من! اگر به من جرعه اي زندگي نوشانده بودي: حتي اجازه نميدادم يك روز از عمر بگذرد بدون اينكه به مردم گفته باشم كه چقدر به آنها عشق ميورزم. به تك تك انسانها ميفهماندم كه آنها محبوب هاي من هستند و در عشق با عشق ميزيستم؛
به مردم نشان مي دادم كه چقدر اشتباه مي كنند كه اگر پير شدند ديگر نميتوانند عشق بورزند: بلكه اگر ديگر نتوانند عشق بورزند، پير شده اند.
به بچه ها بال مي دادم؛ اما به آنها اجازه ميدادم پرواز را خودشان ياد بگيرند.
به پيران مي آموختم مرگ همراه با پيري نمي آيد بلكه همراه با فراموشي است كه مرگ خواهد آمد.
و اي انسانها!
من مطالب زيادي از شما آموختم؛ آموختم كه همه مايلند بر فراز قله ها بايستند بي آنكه بدانند شادي و موفقيت واقعي در به دست آوردن مهارت انجام كارهاست.
ياد گرفتم كه: وقتي بچة تازه متولد شدهاي، براي نخستين بار انگشت پدرش را، در اولين شوخي كوچكش با او، ميفشارد او را براي هميشه اسير خود كرده است.
من از شما چيزهاي بسياري آموختم، اما واقعيت اين است كه استفاده چنداني از آنها نكردم و اكنون بايد آنها را در چمدان بگذارم و بروم زيرا من متاسفانه خواهم مرد!
گابريل گارسياماركز
دسامبر 2000
من چاپ قبل ازانقلاب این کتاب خوندم والبته حدود 10 الی25صفحه ای از این کتاب نبود. البته ترجمه استاد پارسای واقعا ماهرانه تر بود.
این رمان 2 بار خوندم ولی با این وجود دوست دارم دوباره بخونم.
صد سال تنهایی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک