رسته‌ها
بازی عشق
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 884 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 884 رای
بخشی از کتاب:
ساعت 9ونیم صبح بود که من و پدر مادرم وارد ایستگاه قطار تهران _مشهد شدیم من از روی پله های بلند ایستگاه دو رشته قطار سیاهرنگ رو دیدم که آدم ها مثل مورچه از سر و کلشون بالا میرفتن و من از نوعی ترس و نگرانی پر شده بودم
پدرم که با اون قد کوتاه و چاقش بزحمت ساک و مقداری خرت و پرت و به جلو میکشید اول نگاهی به محیط ایستگاه انداخت و بعد با همان لحن آرام و دوستانه اش گفت:
- مریم! مواظب باش بابا! خیلی شلوغه!
آه که این پدر من چقدر مهربان و خوبست.همیشه و در همه جا مواظب مریمش هست . همیشه و همیشه مریمش و همون دختر بچه توپول و شیطونی میبینه که وقتی دستاش و میگرفت و اونو به خیابون میبرد ناگهان مریم دستش و از دست پدر میکشید و از لابه لای اتومبیلها به اون طرف خیابون میدوید و عرق سرد ترس را بر پشت پدر بر جا میگذاشت.........
سرم را برگردوندم. به چهره عرق کرده پدر و قدمهای آهسته مادر که همیشه در سکوت راه میرفت نگاه کردم و گفتم:
- پدرجون نترس! من حالا یک دختر شونزده ساله ام!
پدر از سر رضایت لبخندی زد......او همیشه به دختر کوچکش افتخار میکرد................
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
290
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1388/04/19

کتاب‌های مرتبط

از جنس تنهایی
از جنس تنهایی
3 امتیاز
از 3 رای
سالهای خاکستری
سالهای خاکستری
4.4 امتیاز
از 27 رای
Love and Mr Lewisham
Love and Mr Lewisham
0 امتیاز
از 0 رای
Prince Otto
Prince Otto
5 امتیاز
از 2 رای
پری دریایی می سی سی پی
پری دریایی می سی سی پی
4 امتیاز
از 3 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی بازی عشق

تعداد دیدگاه‌ها:
60
واقعا ممنونم خیلی وقت بود دنبال کتابای ر.اعتمادی بودم. :baaa:
دستتون دردنکنه بسیارممنون زیبا بود
بازی عشق
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک