بادبادک طلایی
نویسنده:
پرویز قاضی سعید
امتیاز دهید
گزیده ای از متن کتاب:
راهروی دانشکده شلوغ تر از هر روز بود و صدای همهمه خفه و گنگ دخترها و پسرهای دانشجو، مثل ریتم یکنواخت باران روی شیروانی، زیر سقف راهرو ادامه داشت. از در بزرگ راهرو که به محوطه وسیع باغ دانشگاه گشوده میشد، یک ردیف درخت سبز و تازه جوانه زده و پشت آن تپه های خاکی پست و بلند و کمی دورتر آسمان پاک و شفاف و آبی، چون آئینه ای بزرگ در دریای بیکران را در سطح خود منعکس کرده باشد، دیده میشد.
آفتاب درخشان واپسین روزهای اسفند، آدمی را به آغوش خود فرا می خواند و همراه با نسیمی که سبک بود و انسان را به هوس بال گشودن و پریدن می انداخت، عطر ملایم بنفشه های بهاری و بوی گنگ علفهای تازه رسته و رایحه غریب و مرموز بهار به مشام می رسید. از انتهای راهرو، از جایی که آخرین کلاس قرار داشت، چهار دختر دانشجو که ترکیب رنگ آمیزی لباسهای آنها چشم ها را به سوی خود می کشید، در حالی که هر کدام یک دسته کتاب را با هر دو دست روی قلبشان گرفته بودند، به طرف در خروجی راهرو می رفتند...
بیشتر
راهروی دانشکده شلوغ تر از هر روز بود و صدای همهمه خفه و گنگ دخترها و پسرهای دانشجو، مثل ریتم یکنواخت باران روی شیروانی، زیر سقف راهرو ادامه داشت. از در بزرگ راهرو که به محوطه وسیع باغ دانشگاه گشوده میشد، یک ردیف درخت سبز و تازه جوانه زده و پشت آن تپه های خاکی پست و بلند و کمی دورتر آسمان پاک و شفاف و آبی، چون آئینه ای بزرگ در دریای بیکران را در سطح خود منعکس کرده باشد، دیده میشد.
آفتاب درخشان واپسین روزهای اسفند، آدمی را به آغوش خود فرا می خواند و همراه با نسیمی که سبک بود و انسان را به هوس بال گشودن و پریدن می انداخت، عطر ملایم بنفشه های بهاری و بوی گنگ علفهای تازه رسته و رایحه غریب و مرموز بهار به مشام می رسید. از انتهای راهرو، از جایی که آخرین کلاس قرار داشت، چهار دختر دانشجو که ترکیب رنگ آمیزی لباسهای آنها چشم ها را به سوی خود می کشید، در حالی که هر کدام یک دسته کتاب را با هر دو دست روی قلبشان گرفته بودند، به طرف در خروجی راهرو می رفتند...
آپلود شده توسط:
محراب
1399/07/23
دیدگاههای کتاب الکترونیکی بادبادک طلایی
در واقع برام مثل یه دانشگاه بود از ابعاد مختلف:
- نگاهی که به دختران داشت، اهمیتی که به تعلیم و حودباوری اونها میداد
- نگاهی که به انحا مختلف به جنبه های تربیتی افراد متفاوت داشت و ار برخورد پدر-فرزندی تا عاشق-معشوقی رو پوشش میداد
- اصول یک انتخاب درست برای یک زندگی پایدار
- توجه و هشدار به دختران و بانوان جوان در خصوص مخاطرات فراوانی که در اجتماع نسبت به اونها وجود داره
-و....
همه این جنبه ها فارغ از کشش و زیبایی داستان و قلم شیوا و روان قاضی سعید، احساس مسئولیت نویسنده رو نسبت به جامعه، پرورش و تعالی جوانان، آموزش درست و غلط به اونها درکنار توجه به خطراتی که دور از خانواده تهدیدشون میکنه، و... به رخ میکشید.
این اولین اثر پرویز قاضی سعید بود که باهاش اشناشدم و چقدر افسوس خوردم از اینکه ما چنین افرادی رو داشته ایم اما از توان و هنر و ذهن پویاشون برای تربیت و تعالی نسلهای آینده استفاده ای نکرده ایم و اجازه دادیم خیلی ساده به محاق فراموشی برن.