انسان طاغی
نویسنده:
آلبر کامو
مترجم:
مهبد ایرانیطلب
امتیاز دهید
✔️ آلبر کامو بر آن است که انسان تنها با «طغیان» میتواند با پوچی مقابله کند. او گفتۀ معروف دکارت را به این شکل درآورد: «طغیان میکنم، پس هستم!»
آلبر کامو اذعان دارد که با هیچ چیز نمیتوان «پوچی بنیادین هستی» را درمان کرد، اما شاید بتوان از درد آن اندکی کاست.
در اندیشۀ کامو آدمی با طغیان به آزادی و خودآگاهی میرسد. آزادیهای خود را دلیرانه پاس میدارد و محدودیتهای خود را فروتنانه میپذیرد. گفته شده که طغیان کامو پاسخی فلسفی نیست، بلکه تنها رهنمودی اخلاقیست.
کامو عقیده دارد که باید با شوقی وافر به روی زندگی آغوش باز کرد، از آن کام گرفت و دلیرانه با زشتیها و پلیدیهای آن پیکار کرد.
کامو با انتشار رسالۀ «انسان طاغی» در سال ۱۹۵۱ راهش را از یاران پیشین خود در مکتب اگزیستانسیالیسم جدا کرد. او به رهنمودهای ایدئولوژیک بدگمان بود. وعدهی «فردای بهتر» را فریب و دروغ سیاستمداران میدانست.
کامو به «مصلحت» معتقد نبود. برای او اخلاق و سیاست یکی بود. در دوران تسلط آرمانهای چپ، او به روشنفکران نهیب زد که رؤیاهای «ایدئولوژیک» تنها به یأس و ماتم منجر خواهد شد. نظامهای تمامیتخواه از چپ و راست، با وعدۀ بهشتهای واهی، روی زمین جهنمهای واقعی به پا میکنند.
بیشتر
آلبر کامو اذعان دارد که با هیچ چیز نمیتوان «پوچی بنیادین هستی» را درمان کرد، اما شاید بتوان از درد آن اندکی کاست.
در اندیشۀ کامو آدمی با طغیان به آزادی و خودآگاهی میرسد. آزادیهای خود را دلیرانه پاس میدارد و محدودیتهای خود را فروتنانه میپذیرد. گفته شده که طغیان کامو پاسخی فلسفی نیست، بلکه تنها رهنمودی اخلاقیست.
کامو عقیده دارد که باید با شوقی وافر به روی زندگی آغوش باز کرد، از آن کام گرفت و دلیرانه با زشتیها و پلیدیهای آن پیکار کرد.
کامو با انتشار رسالۀ «انسان طاغی» در سال ۱۹۵۱ راهش را از یاران پیشین خود در مکتب اگزیستانسیالیسم جدا کرد. او به رهنمودهای ایدئولوژیک بدگمان بود. وعدهی «فردای بهتر» را فریب و دروغ سیاستمداران میدانست.
کامو به «مصلحت» معتقد نبود. برای او اخلاق و سیاست یکی بود. در دوران تسلط آرمانهای چپ، او به روشنفکران نهیب زد که رؤیاهای «ایدئولوژیک» تنها به یأس و ماتم منجر خواهد شد. نظامهای تمامیتخواه از چپ و راست، با وعدۀ بهشتهای واهی، روی زمین جهنمهای واقعی به پا میکنند.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی انسان طاغی
این نگره ی بنیادینی هست که به گمانم کامو تو کتاب پشت و رو مطرح کرد ،حقیقت خودکشی ، امتیازی که تنها بشر از آن برخورداره و البته با هوشیاری انتخاب می کنه.
و کامو خود در جواب این سوال بزرگ زندگی را انتخاب کرد به رغم درد عظیم زیستن و بیگانه زیستن . به رغم سقوط آزاد وپرفریاد در ورطه ای از ابتذال و روز مرگی .به رغم واقعیت سیزیف وار بودن زیستن در جهانی که بی وقفه بی رحم است.
علی رغم تمام اینها کامو زیستن را انتخاب کرد چرا که به سادگی می دانست اصالت از آن زندگی ست نه مرگ.
درود به روان کامو و سلام به زندگی.
باز ميخونمش
باز هم چيزهاي جديدي برام داره
مطمئنم