بابای پولدار بابای بی پول
نویسنده:
رابرت کیوساکی
مترجم:
پروین قائمی
امتیاز دهید
یکی از پدرانم برای به دست آوردن چند دلار جان می کند و دیگری مشت مشت پول در می آورد.
یکی از پدرانم به من یاد می داد که سوابق تحصیلی و کارم را چه طور بنویسم که بتوانم شغل خوبی به دست آورم و دیگری به من می آموخت که چه طور طرحهای قوی مالی و بازرگانی را خلق کنم، تا بتوانم برای دیگران شغل ایجاد کنم.
فرزند دو پدر قوی بودن این امکان را برای من فراهم آورد تا با مقایسه آرای آنها با یکدیگر تاثیر تفکراتشان را بر زندگیشان بررسی کنم، در این جریان فهمیدم که انسانها زندگیشان را براساس افکارشان تنظیم می کنند.
پدر بی پولم دائما می گفت: من هیچ وقت پولدار نمی شوم و این پیشگویی واقعیت یافت، ولی پدر پولدارم معتقد بود که آدم پولداریست، حتی یک بار پس از ورشکستگیی که افسراده اش کرده بود، باز ادعا کرد آدم ثروتمندی است و می گفت بین فقیر بودن و ورشکسته بودن یک اختلاف بزرگ است و آن این که ورشکستگی موقتی، ولی فقر دائمی است.
پدر بی پولم معتقد بود که پول مساله مهمی نیست ولی پدر پولدارم می گفت: پول یعنی قدرت ،من فهمیدم پدر بی پول من به این دلیل که کم در آمد داشته بی پول نیست، بلکه اتفاقا در آمدش هم زیاد است، اما به خاطر شیوه تفکر و عملکردش به این وضع رسیده است.
پدر بی پولم معتقد بود که درس بخوانم و مدرک بگیریم و شغل پر در آمدی داشته باشم، ولی پدر پولدارم مرا به درس خواندن و پولدار شدن و این که نقش وفایده پول چیست، تشویق می کرد.
پدر پولدار معتقد بود که او برای پول کار نمی کند بلکه این پول است که برای او کار می کند.
پول یکی از نماد های قدرت است اما آموزش استفاده درست از پول، قدرت بیشتری را به همراه می آورد، پول می آید و می رود و انسان با آموزش و آشنایی با نحوه استفاده صحیح از آن می تواند بر آن مسلط شده و ثروتمند شود.
پولدار ها برای پول کار نمی کنند.
افراد با آگاهی از گردش مالی قادرند، خوشبخت و مرفه باشند .
شم مالی، نوعی جریان فکری است که از طریق آن می توانیم مشکلات مالی خود را حل کنیم.
جهان امروز، جهان پیچیده ، متغیر و بسیار بزرگتر از دنیای گذشته است، در این دنیا کسی جام جهان نما ندارد.
دراین نکته کوچکترین تردیدی وجود ندارد و آن هم این که تغییرات آینده در چهارچوب ذهن ما نمی گنجد و هیچ کس از آن خبر ندارد.
یکی از دلایل پولدار شدن پولدارها و بی پول شدن بی پولان و دست و پا زدن طبقه متوسط در قرض و بدهی این است که موضوع پول صرفا در خانه مطرح می شود و در نظام آموزشی جای ندارد.
برای پولدار شدن لازم است در ابتدا یاد بگیری که با مخت پول در بیاوری.
آدمها وقتی واقعا فقیر می شوند که از تلاش کردن ناامید شوند، مهم ترین مساله وارد شدن در میدان و شروع کردن به کار است.
اغلب آدمها یک عمر درباره پولدار شدن حرف می زنند و خواب آن را می بینند، ولی هیچ کاری نمی کنند.
داشتن ماشین و خانه حسابی لزوما به معنای پولدار شدن نیست .
آدمها ی پولدار قبل از پولدار شدن ابتدا پایه های یک امپراتوری مالی را می ریزند و در آینده میلیونر می شوند.
موقعیت های مختلف در زندگی می آیند و می روند این که آدمها بدانند که چه موقع باید تصمیم بگیرند، مهارت بزرگ و مهمی است.
زندگی بهترین معلم انسانهاست، زندگی با حرف زدن و سخنرانی کردن به آدمها چیز یاد نمی دهد، چرا که این جور یاد دادن مال مدرسه است.
زندگی غالبا با آدمها حرف نمی زند ، بلکه با یک تلنگر آزار دهنده، انسان را در مسیر خاصی قرار می دهد.
تلنگر و فشار زندگی یعنی حرف زدن او، زندگی با تلنگر و فشارها می گوید پا شو می خواهم به تو چیزی یاد بدهم.
لازم است درسهای زندگی را خوب یاد بگیرید و درست عمل کنید و گرنه زندگی دائما به شما فشار می آورد و هلتان می دهد.
زندگی آدمها دو جور است، برخی منتظرند تا زندگی هلشان دهد و برخی هم عصبانی می شوند و مقاومت می کنند، زندگی انسانها را به زور هل می دهد، در این بین عده ای خسته می شوند وعده ای هم می جنگند و از تلنگرهای زندگی چیز یاد می گیرند.
انسانهایی که در برابر تلنگرهای زندگی خسته اند و مقاومت نمی کنند، دائما منتظر یک تغییر ناگهانی یا معجزه ای هستند که قرار است مشکلات آنها را حل کند، در واقع این زندگی است که آنها را هر جا دلش می خواهد می برد و به اطاعت وادار می کند.
این افراد از خطر کردن می ترسند و به جای فکر کردن به برنده شدن برای امنیت کاری خود اهمیت بیشتری می دهند.
اغلب کارمندان و شاغلین ، کارفرما را مشکل پولدار نشدن خود می دانند، در حالی که مشکل از خود آنها سرچشمه می گیرد، آنها به خاطر مشکلاتشان دائما کار فرما را سرزنش و سعی می کنند کارفرما را عوض کنند در حالی که باید خوشان را عوض کنند.
اغلب آدمها در تلاشند که همه مردم به جز خودشان را عوض کنند ،افراد تغییر نخواهند کرد مگر این که خودشان بخواهند.
آدم های فقیر و متوسط جامعه برای پول کار می کنند در حالی که آدم های ثروتمند کاری می کنند که پول برای آنها کار کند.
یک آموزش درست، به انرژی، صبر و اشتیاق فراوانی نیازمند است ، خشم هم جزئی از این فرمول است، چرا که صبر ترکیبی از خشم و عشق است.
زمانی که بحث پول پیش می آید، افراد مایلند در کمال آرامش و امنیت فکری پول در آوردند، و این در حالی است که به جای صبر، ترس آنها را پیش می برد و برای همین شغل های کم در آمد را قبول می کنند و در نتیجه این کارفرما نیست که از آنها کار مفتی می کشد بلکه .......
بیشتر
یکی از پدرانم به من یاد می داد که سوابق تحصیلی و کارم را چه طور بنویسم که بتوانم شغل خوبی به دست آورم و دیگری به من می آموخت که چه طور طرحهای قوی مالی و بازرگانی را خلق کنم، تا بتوانم برای دیگران شغل ایجاد کنم.
فرزند دو پدر قوی بودن این امکان را برای من فراهم آورد تا با مقایسه آرای آنها با یکدیگر تاثیر تفکراتشان را بر زندگیشان بررسی کنم، در این جریان فهمیدم که انسانها زندگیشان را براساس افکارشان تنظیم می کنند.
پدر بی پولم دائما می گفت: من هیچ وقت پولدار نمی شوم و این پیشگویی واقعیت یافت، ولی پدر پولدارم معتقد بود که آدم پولداریست، حتی یک بار پس از ورشکستگیی که افسراده اش کرده بود، باز ادعا کرد آدم ثروتمندی است و می گفت بین فقیر بودن و ورشکسته بودن یک اختلاف بزرگ است و آن این که ورشکستگی موقتی، ولی فقر دائمی است.
پدر بی پولم معتقد بود که پول مساله مهمی نیست ولی پدر پولدارم می گفت: پول یعنی قدرت ،من فهمیدم پدر بی پول من به این دلیل که کم در آمد داشته بی پول نیست، بلکه اتفاقا در آمدش هم زیاد است، اما به خاطر شیوه تفکر و عملکردش به این وضع رسیده است.
پدر بی پولم معتقد بود که درس بخوانم و مدرک بگیریم و شغل پر در آمدی داشته باشم، ولی پدر پولدارم مرا به درس خواندن و پولدار شدن و این که نقش وفایده پول چیست، تشویق می کرد.
پدر پولدار معتقد بود که او برای پول کار نمی کند بلکه این پول است که برای او کار می کند.
پول یکی از نماد های قدرت است اما آموزش استفاده درست از پول، قدرت بیشتری را به همراه می آورد، پول می آید و می رود و انسان با آموزش و آشنایی با نحوه استفاده صحیح از آن می تواند بر آن مسلط شده و ثروتمند شود.
پولدار ها برای پول کار نمی کنند.
افراد با آگاهی از گردش مالی قادرند، خوشبخت و مرفه باشند .
شم مالی، نوعی جریان فکری است که از طریق آن می توانیم مشکلات مالی خود را حل کنیم.
جهان امروز، جهان پیچیده ، متغیر و بسیار بزرگتر از دنیای گذشته است، در این دنیا کسی جام جهان نما ندارد.
دراین نکته کوچکترین تردیدی وجود ندارد و آن هم این که تغییرات آینده در چهارچوب ذهن ما نمی گنجد و هیچ کس از آن خبر ندارد.
یکی از دلایل پولدار شدن پولدارها و بی پول شدن بی پولان و دست و پا زدن طبقه متوسط در قرض و بدهی این است که موضوع پول صرفا در خانه مطرح می شود و در نظام آموزشی جای ندارد.
برای پولدار شدن لازم است در ابتدا یاد بگیری که با مخت پول در بیاوری.
آدمها وقتی واقعا فقیر می شوند که از تلاش کردن ناامید شوند، مهم ترین مساله وارد شدن در میدان و شروع کردن به کار است.
اغلب آدمها یک عمر درباره پولدار شدن حرف می زنند و خواب آن را می بینند، ولی هیچ کاری نمی کنند.
داشتن ماشین و خانه حسابی لزوما به معنای پولدار شدن نیست .
آدمها ی پولدار قبل از پولدار شدن ابتدا پایه های یک امپراتوری مالی را می ریزند و در آینده میلیونر می شوند.
موقعیت های مختلف در زندگی می آیند و می روند این که آدمها بدانند که چه موقع باید تصمیم بگیرند، مهارت بزرگ و مهمی است.
زندگی بهترین معلم انسانهاست، زندگی با حرف زدن و سخنرانی کردن به آدمها چیز یاد نمی دهد، چرا که این جور یاد دادن مال مدرسه است.
زندگی غالبا با آدمها حرف نمی زند ، بلکه با یک تلنگر آزار دهنده، انسان را در مسیر خاصی قرار می دهد.
تلنگر و فشار زندگی یعنی حرف زدن او، زندگی با تلنگر و فشارها می گوید پا شو می خواهم به تو چیزی یاد بدهم.
لازم است درسهای زندگی را خوب یاد بگیرید و درست عمل کنید و گرنه زندگی دائما به شما فشار می آورد و هلتان می دهد.
زندگی آدمها دو جور است، برخی منتظرند تا زندگی هلشان دهد و برخی هم عصبانی می شوند و مقاومت می کنند، زندگی انسانها را به زور هل می دهد، در این بین عده ای خسته می شوند وعده ای هم می جنگند و از تلنگرهای زندگی چیز یاد می گیرند.
انسانهایی که در برابر تلنگرهای زندگی خسته اند و مقاومت نمی کنند، دائما منتظر یک تغییر ناگهانی یا معجزه ای هستند که قرار است مشکلات آنها را حل کند، در واقع این زندگی است که آنها را هر جا دلش می خواهد می برد و به اطاعت وادار می کند.
این افراد از خطر کردن می ترسند و به جای فکر کردن به برنده شدن برای امنیت کاری خود اهمیت بیشتری می دهند.
اغلب کارمندان و شاغلین ، کارفرما را مشکل پولدار نشدن خود می دانند، در حالی که مشکل از خود آنها سرچشمه می گیرد، آنها به خاطر مشکلاتشان دائما کار فرما را سرزنش و سعی می کنند کارفرما را عوض کنند در حالی که باید خوشان را عوض کنند.
اغلب آدمها در تلاشند که همه مردم به جز خودشان را عوض کنند ،افراد تغییر نخواهند کرد مگر این که خودشان بخواهند.
آدم های فقیر و متوسط جامعه برای پول کار می کنند در حالی که آدم های ثروتمند کاری می کنند که پول برای آنها کار کند.
یک آموزش درست، به انرژی، صبر و اشتیاق فراوانی نیازمند است ، خشم هم جزئی از این فرمول است، چرا که صبر ترکیبی از خشم و عشق است.
زمانی که بحث پول پیش می آید، افراد مایلند در کمال آرامش و امنیت فکری پول در آوردند، و این در حالی است که به جای صبر، ترس آنها را پیش می برد و برای همین شغل های کم در آمد را قبول می کنند و در نتیجه این کارفرما نیست که از آنها کار مفتی می کشد بلکه .......
دیدگاههای کتاب الکترونیکی بابای پولدار بابای بی پول