جامعه شناسی نخبه کشی
نویسنده:
علیرضا قلی
امتیاز دهید
جامعه شناسی نخبه کشی، قائم مقام، امیرکبیر، مصدق: تحلیل جامعه شناختی برخی از ریشه های تاریخی استبداد
شابک: 9643123502
این کتاب با استناد به تاریخ به بیان علل عقب ماندگی ایران و نقش مردم، حاکمیت و عوامل خارجی در آن می پردازد و همزمان وضعیت و عوامل پیشرفت کشورهای خارجی را بررسی می نماید
این کتاب اطلاعات پراکنده را دسته بندی می کند و سردرگمی ها را از بین می برد و ما را با واقعیت های بسیاری آشنا می کند. تمام قسمت های کتاب آموختنی های بسیار دارد، بنابراین خواندن کامل ان بسیار سودمند خواهد بود اگر چه قلم نویسنده کتاب جاذبه ای دارد که شما را تا آخر با کتاب همراه می کند
فهرست مطالب گنجانده شده در این کتاب از این قرارند:
“ویژگی فرهنگ اقتصادی ایران، میرزا ابوالقاسم قائم مقام، میرزا تقی خان امیر کبیر اتابک اعظم، از امیر تا مصدق و غیره
*قسمتی از مقدمه کتاب: می گویند قائم مقام را توطئه گران دربار قاجار و محمد شاه به کمک ایادی بیگانه کشتند و امیرکبیر را به همین شکل به روزگار ناصرالدین شاه نسبت می دهند و مصدق نیز چهل سال تبعید و زندان را مدیون سازمان سیا و پهلوی است. این کتاب می گوید اینها علت قریب هستند، باید به دنبال عللی گشت که اگر نبودند نظامی پرداخته نمی شد که در آن اصلاحگران توفیقی به پیشبرد مقاصد خود نیابند. آن علت ها عللی بودند که استبداد را دامن زدند و مانع جدی توزیع قدرت بودند و هم جلوی انباشت ثروت را می گرفتند و هم انباشت علم را. زندگی روزمره بود و در نتیجه مانع تقسیم کار فکری و مانع انباشت علم و دانش نیز بودند
*در صفحه 213 در رابطه با واژه ساده “کار” می خوانیم: فرانسوی ها همان تلقی را از کار ندارند که ژاپنی ها و ژاپنی ها همان چیزی را از کار نمی فهمند که ایرانی ها. وقتی به ایرانی گفته می شود “کار” منظور بیشتر این است که با یک پیچیدگی خاص موفق شود یکبار و برای همیشه ” دست خود را به جایی بند کند” و مسئله تخصص و دانش ان کار، ادامه و پیشبرد آن، آزمایش و رشد در آن کار و هزاران “و”ی دیگر در آن بی معنی است. اما ژاپنی ها (ادامه دارد
* در صفحه 213 در رابطه با مصدق می خوانیم: نخست وزیر ما در مورد مردم سخت مأخوذ به حیا بود. نه چون ماکیاول بود که تمام اندرون سیاست را بر ملا کند و نه لاابالی که به اصول آن سرسپرد، بلکه سیاست مداری بی نهایت شریف بود که سعی وافری داشت از کسی بد نگوید، حتی از دشمنانش چه رسد به مردم که تنها برای آنها زندگی می کرد. روی این عقیده و ایمان بود که (( هر چه فحش شنیدم و یا در جرائد بی مسلک مزدورخواندم، پر کاهی بر من اثر ننمود. و هر وقت به یاد پندی می امدم که از مادرم شنیدم و آن پند این بود که “وزن اشخاص در جامعه به قدر شدائدی است که آنها در راه مردم تحمل می کنند” برای مبارزه بیشتر حریص می شدم و خود را بهتر مجهز می کردم.)) و (( من این نهضت را تا زنده ام ادامه می دهم و از راه ان منحرف نخواهم شد.)) و از روی انصاف هم نشد. و اینها سه نفر بیشتر نیستند. قائم مقام می گفت این معاهده ترکمن چای تحمیل است و من به ” مردی و نامردی” آن را می شکنم. و امیر با تقدیم رگ دست حرف خود را ثابت کرد . بقیه همه در تنگناها با توجیه و توسل به آسمان و ریسمان از کوره مبازره سر برتافتند. ولی پیشبرد کار همیشه منوط بر حمایت مردم است، چون من ” نهضت استیفای حقوق ملت را تا جایی ادامه می دهم … که در این راه دشوار از برکت افکار عمومی مستفیص و بهره مند هستم و از هیچ مشکلی نمی هراسم …”
بیشتر
شابک: 9643123502
این کتاب با استناد به تاریخ به بیان علل عقب ماندگی ایران و نقش مردم، حاکمیت و عوامل خارجی در آن می پردازد و همزمان وضعیت و عوامل پیشرفت کشورهای خارجی را بررسی می نماید
این کتاب اطلاعات پراکنده را دسته بندی می کند و سردرگمی ها را از بین می برد و ما را با واقعیت های بسیاری آشنا می کند. تمام قسمت های کتاب آموختنی های بسیار دارد، بنابراین خواندن کامل ان بسیار سودمند خواهد بود اگر چه قلم نویسنده کتاب جاذبه ای دارد که شما را تا آخر با کتاب همراه می کند
فهرست مطالب گنجانده شده در این کتاب از این قرارند:
“ویژگی فرهنگ اقتصادی ایران، میرزا ابوالقاسم قائم مقام، میرزا تقی خان امیر کبیر اتابک اعظم، از امیر تا مصدق و غیره
*قسمتی از مقدمه کتاب: می گویند قائم مقام را توطئه گران دربار قاجار و محمد شاه به کمک ایادی بیگانه کشتند و امیرکبیر را به همین شکل به روزگار ناصرالدین شاه نسبت می دهند و مصدق نیز چهل سال تبعید و زندان را مدیون سازمان سیا و پهلوی است. این کتاب می گوید اینها علت قریب هستند، باید به دنبال عللی گشت که اگر نبودند نظامی پرداخته نمی شد که در آن اصلاحگران توفیقی به پیشبرد مقاصد خود نیابند. آن علت ها عللی بودند که استبداد را دامن زدند و مانع جدی توزیع قدرت بودند و هم جلوی انباشت ثروت را می گرفتند و هم انباشت علم را. زندگی روزمره بود و در نتیجه مانع تقسیم کار فکری و مانع انباشت علم و دانش نیز بودند
*در صفحه 213 در رابطه با واژه ساده “کار” می خوانیم: فرانسوی ها همان تلقی را از کار ندارند که ژاپنی ها و ژاپنی ها همان چیزی را از کار نمی فهمند که ایرانی ها. وقتی به ایرانی گفته می شود “کار” منظور بیشتر این است که با یک پیچیدگی خاص موفق شود یکبار و برای همیشه ” دست خود را به جایی بند کند” و مسئله تخصص و دانش ان کار، ادامه و پیشبرد آن، آزمایش و رشد در آن کار و هزاران “و”ی دیگر در آن بی معنی است. اما ژاپنی ها (ادامه دارد
* در صفحه 213 در رابطه با مصدق می خوانیم: نخست وزیر ما در مورد مردم سخت مأخوذ به حیا بود. نه چون ماکیاول بود که تمام اندرون سیاست را بر ملا کند و نه لاابالی که به اصول آن سرسپرد، بلکه سیاست مداری بی نهایت شریف بود که سعی وافری داشت از کسی بد نگوید، حتی از دشمنانش چه رسد به مردم که تنها برای آنها زندگی می کرد. روی این عقیده و ایمان بود که (( هر چه فحش شنیدم و یا در جرائد بی مسلک مزدورخواندم، پر کاهی بر من اثر ننمود. و هر وقت به یاد پندی می امدم که از مادرم شنیدم و آن پند این بود که “وزن اشخاص در جامعه به قدر شدائدی است که آنها در راه مردم تحمل می کنند” برای مبارزه بیشتر حریص می شدم و خود را بهتر مجهز می کردم.)) و (( من این نهضت را تا زنده ام ادامه می دهم و از راه ان منحرف نخواهم شد.)) و از روی انصاف هم نشد. و اینها سه نفر بیشتر نیستند. قائم مقام می گفت این معاهده ترکمن چای تحمیل است و من به ” مردی و نامردی” آن را می شکنم. و امیر با تقدیم رگ دست حرف خود را ثابت کرد . بقیه همه در تنگناها با توجیه و توسل به آسمان و ریسمان از کوره مبازره سر برتافتند. ولی پیشبرد کار همیشه منوط بر حمایت مردم است، چون من ” نهضت استیفای حقوق ملت را تا جایی ادامه می دهم … که در این راه دشوار از برکت افکار عمومی مستفیص و بهره مند هستم و از هیچ مشکلی نمی هراسم …”
دیدگاههای کتاب الکترونیکی جامعه شناسی نخبه کشی
می گویند قائم مقام را توطئه گران دربار قاجار و محمد شاه به کمک ایادی بیگانه کشتند و امیرکبیر را به همین شکل به روزگار ناصرالدین شاه نسبت می دهند و مصدق نیز چهل سال تبعید و زندان را مدیون سازمان سیا و پهلوی است. این کتاب می گوید اینها علت قریب هستند، باید به دنبال عللی گشت که اگر نبودند نظامی پرداخته نمی شد که در آن اصلاحگران توفیقی به پیشبرد مقاصد خود نیابند. آن علت ها عللی بودند که استبداد را دامن زدند و مانع جدی توزیع قدرت بودند و هم جلوی انباشت ثروت را می گرفتند و هم انباشت علم را. زندگی روزمره بود و در نتیجه مانع تقسیم کار فکری و مانع انباشت علم و دانش نیز بودند و...
🔹در این کتاب در رابطه با واژه ساده "کار" می خوانیم:
فرانسوی ها همان تلقی را از کار ندارند که ژاپنی ها و ژاپنی ها همان چیزی را از کار نمی فهمند که ایرانی ها. وقتی به ایرانی گفته می شود "کار" منظور بیشتر این است که با یک پیچیدگی خاص موفق شود یکبار و برای همیشه " دست خود را به جایی بند کند" و مسئله تخصص و دانش ان کار، ادامه و پیشبرد آن، آزمایش و رشد در آن کار و هزاران "و"ی دیگر در آن بی معنی است. اما ژاپنی ها و .... ادامه دارد
🔹در صفحه ۲۱۳ در رابطه با مصدق می خوانیم:
نخست وزیر ما در مورد مردم سخت مأخوذ به حیا بود. نه چون ماکیاول بود که تمام اندرون سیاست را بر ملا کند و نه لاابالی که به اصول آن سرسپرد، بلکه سیاست مداری بی نهایت شریف بود که سعی وافری داشت از کسی بد نگوید، حتی از دشمنانش چه رسد به مردم که تنها برای آنها زندگی می کرد. روی این عقیده و ایمان بود که (( هر چه فحش شنیدم و یا در جرائد بی مسلک مزدورخواندم، پر کاهی بر من اثر ننمود. و هر وقت به یاد پندی می امدم که از مادرم شنیدم و آن پند این بود که “وزن اشخاص در جامعه به قدر شدائدی است که آنها در راه مردم تحمل می کنند” برای مبارزه بیشتر حریص می شدم و خود را بهتر مجهز می کردم.)) و (( من این نهضت را تا زنده ام ادامه می دهم و از راه ان منحرف نخواهم شد.)) و از روی انصاف هم نشد. و اینها سه نفر بیشتر نیستند. قائم مقام می گفت این معاهده ترکمن چای تحمیل است و من به ” مردی و نامردی” آن را می شکنم. و امیر با تقدیم رگ دست حرف خود را ثابت کرد . بقیه همه در تنگناها با توجیه و توسل به آسمان و ریسمان از کوره مبازره سر برتافتند. ولی پیشبرد کار همیشه منوط بر حمایت مردم است، چون من ” نهضت استیفای حقوق ملت را تا جایی ادامه می دهم … که در این راه دشوار از برکت افکار عمومی مستفیص و بهره مند هستم و از هیچ مشکلی نمی هراسم …”
دکتر مصدق ۱۷ اسفند ۱۳۲۲ در سخنرانی خود، در مجلس شورای ملی چنین میگوید: « اگر وطنپرستی مذموم است، پس چرا دولتهای بزرگ این همه در راه منافع کشورهایشان تلاش میکنند؟ اگر دموکراسی ناپسند است، چرا این دولتها در کشورهای خودشان تا این اندازه پایبند آن هستند؟ اگر آزادی مطبوعات موجب زیان و خسارت میشود، چرا [در کشورهای دموکراسی غربی] دولتها در کار مطبوعات مداخله نمیکنند؟
هیچ دولتی در زیر سایه حکومت استبدادی به جایی نرسیده است. مقایسه زمان حال (که تازه نامی از آزادی شنیدهایم) با دوره رضاشاه و نتیجهگیری به نفع آن دوره، اشتباهی بزرگ است.... دیکتاتور شبیه پدری است که اولاد خود را از محیط عمل دور میکند و پس از مرگ خود اولادی بیتجربه و بیعمل بگذارد....پس باید گفت که در جامعه، افراد در حکم هیچاند و باید آنها را یک نفر اداره کند. این همان سلطنت استبدادی است که بود. مجلس برای چه خواستند و قانون اساسی برای چه نوشتند؟ و یا باید گفت حکومت ملی است و تمام مردم باید غمخوار جامعه بوده و در مقدرات شرکت نمایند. در این صورت منجی و پیشوا مورد ندارد. اگر ناخدا یکی است هر وقت که ناخوش شود، کشتی در خطر است و وقتی که مرد کشتی به قعر دریا می رود. واگر ناخدا متعدد شد، ناخوشی و مرگ یک نفر در مسیر کشتی موثر نیست.»
مصدق و نبرد قدرت- همایون کاتوزیان، ص ۱۱۷
@mohammadmosaddegh
1- شیخ فضل الله نوری از مخالفان سرسخت مشروطیت (شما بخوانید مردم سالاری و دموکراسی ) بود هواداران او در میدان توپخانه جمع می شدند و فریاد می زدند : ما چای و پلو خواهیم - مشروطه نمی خواهیم !
- مصدق از طریق مریم فیروز، که دختر دایی او بود و به منزلش رفتوآمد داشت، از کیانوری خواسته بود که حزب توده در مقابل کودتا بایستد، اما حزب توده در اقدام و عمل کوتاهی کرده بود. آوانسیان، از دیگر اعضای حزب، نیز بر همین عقیده بود و میگوید که آقای کیانوری از مخالفان اصلی مقابله حزب توده با کودتا بود
2- کیانوری نوه شیخ فضل الله دبیر اول حزب توده در ابتدای انقلاب بود . او قویا از اعدام های صادق خلخالی دفاع می کرد !
3- هواداران حزب توده قبل از دانشجویان خط امام محوطه سفارت آمریکا در تهران را اشغال کردند که توسط نیروهای کمیته بیرون انداخته شدند !
4- اسناد کودتای نوژه توسط کیانوری در اختیار هاشمی رفسنجانی قرار داده شد !
5- در کنفرانس باکو در سال 1920 زینیوف ( دبیرکنفرانس ) ازطرف بلشویک ها خطاب به 1819 نفر مسلمان حاضر ( که حدود 300 نفرشان از ایران بودند ) می گوید :
رفقا در گذشته راجع به جهاد مقدس بسیار شنیدهاید ولی شما ای کسانی که برای اولین بار در کنگره خلق شرکت میکنید، باید جهاد مقدس را علیه سرمایهداری غارتگر انگلیس و فرانسه در همه جا آغاز کنید
از دوستان خواهش می کنم روی این کلمات کلیدی : جهاد مقدس و سرمایه دار غارتگر انگلیس ، بیشتر دقت کنید تا پیدا کنید پرتقال فروش را !!!!!
مسئله مهاجرت، شما را به سر منزل مقصود نمی رساند. چرا؟ قیاس شما باید بر مبنای کشورهای دموکرات با دیکتاتوری باشد. محض اطلاع شما عرض می کنم که امارات عربی (با شاخص مردمسالاری 147)، حتی از بریتانیا (با شاخص 14) مهاجر پذیرفته است و روسیه با شاخص 140، از مولداوی با شاخص 79 نیز مهاجر گرفته است. می خواهم چه بگویم؟ اینکه ارتباط "رفاه و آسایش" که شما ذکر کردید با دموکراسی و مردمسالاری، هیچ است. به عنوان مثال هند ششمین اقتصاد جهان است و شاخص دموکراسی آن 41 است و در صدر کشورهای مهاجر فرست به عربستان با شاخص 159 قرار دارد.
به درستی متوجه شدید که اگر به کشورهای مذکور (سوئد و دانمارک) اشاره می کردید، نقاط ضعف و آفات دموکراسی در این کشورها را به شما متذکر می شدم. مشکل کجاست؟ اینکه دموکراسی از پایین و به قول شما آگاهانه هم تبعات فاجعه باری دارد. ذات انسان یکیست. همانگونه که قدرت مطلق، فسادآور است، آزادی مطلق هم مفسده انگیز است.
من نافی دستاوردهای غرب نیستم (و کدام انسان منصفی هست؟)، من نافی تاثیر دموکراسی بر این دستاوردها هستم. مسئله از دیدگاه من در مدیریت دانش و تنش زدایی است. حتی یک مثال نقض (چین) می تواند فرض شما در منوط بودن توسعه به مردمسالاری را زیر سوال ببرد. تفاوت دیدگاه شما و برادر کوچکتان بر سر یک انتخاب است. ارائه آزادی مطلق و در کنار آن تحمل آسیب های فرهنگی، یا کاستن از دوز آزادی و کاهش آسیب های فرهنگی؟ انتخاب بنده گزینه دوم است.
مثال شما در خصوص تداوم فاشیسم، انگشت گذاشتن بر نقطه ایست که حد آزادی مقبول و مشروع است. عنایت کنید که ما بر سر دو راهی آزادی مطلق و دیکتاتوری مطلق سخن نمی گوییم. بحث بر سر آزادی مطلق و آزادی مشروط و مشروع (در چارچوب شرع مقدس) است.
من بر خلاف شما هر انقلاب، شورش و کودتا را "شر" نمی دانم. هزار نکته ی باریکتر ز مو اینجاست. پارامترهای مختلفی را باید اندازه گیری نمود تا بتوان در خصوص فلان انقلاب در فلان زمان در فلان سرزمین نظر داد.
خیلی هم مایه مسرت من است که به زیبایی های دموکراسی اشاره می کنید. این سخنان شما مایه ی روشنی ذهن من است و منکر آن نیستم. ولی هنر مِی را که گفته اید، عیبش را نیز برشمرید. از بابت پرچانگی هم معذرت می خواهم. عرض دیگری با حضرتعالی ندارم. والسلام
من هم موافقم که اجبار نتیجه معکوس "می تواند" به جای بگذارد. ولی شما ناگزیر از اجبارید. مثال خوب و مناسبی در خصوص یکی از دوستانتان زدید و مرا هوشیار ساختید که جمله ای که قصد بیان آن را دارم، با احتیاط بیشتری عرض کنم. آیا مواد مخدری مثل هروئین و کراک را باید آزاد ساخت یا ممنوع کرد؟ البته که باید ممنوع کرد. من از مثال خودم (مواد مخدر) و مثال شما (فرزند دوست شما) به یک جمع بندی می رسم که امیدوارم اگر در اشتباه هستم، به من متذکر شوید. جمع بندی من این است که در پاره ای از امور می توان آزادی عمل داد و در پاره ای از امور نمی توان (و نباید!). مسئله بر سر این است که این امور کدامند؟ بنده معتقدم اموری که خط قرمز باید تلقی گردند، احکام خدا و نیز مسائل مربوط به حقوق عمومی هستند و اموری که می توان در خصوص آنها آزادی عمل قائل شد، مسائل امور خصوصی و نیز مواردی است که الله در خصوص آن ها سکوت فرموده است (طبیعتاً نه از روی فراموشی!).
اما چرا عرض می کنم که مجازات الله قطعی است؟ به دو دلیل. دلیل نخست این است که معتقدم این آیات احکام، فارغ از مفید به منظور بودن، بالذات هم قدسیت داشته و صرف عمل به آنها، وظیفه است. یعنی چه قصاص منجر به ترویج خشونت بشود یا نشود، آنچه مهم است عمل کردن به آن است نه تاثیر آن!
دلیل دوم هم این است که از منظر بنده، این احکام، بیشترین تاثیر را در مسائل مد نظر خدا دارد و بهترین عوامل بازدارنده زیان های اجتماعی، همانهاست که الله تعیین فرموده. در نتیجه بابت زیان زدن به اجتماع هم معصیت دیگری به پای کنار زنندگان احکام نوشته می شود. ما حسابمان پاک است و از محاسبه باکی نداریم. رستگار باشید
2- من موافق همجنس بازی و زنا و مصرف مشروبات الکلی و بی بند و باری زنان نیستم ولی تجربه تاریخی نشان می دهد اجبار در این زمینه ، نتیجه معکوس دارد ( به عنوان مثال وضعیت حجاب اجباری در کشور خودمان و همچنین قانون منع مبادله و خرید و فروش مشروبات الکلی در دهه 1930 در آمریکا که با شکست فاحش روبرو شد )
3- من نمی گویم این قوانین بر اساس نظر من تصویب شود بلکه اگر توسط مجمعی از کارشناسان بیطرف و غیر متعصب روانشناسی و جامعه شناسی و دینی به تصویبرسید و در سطح جامعه اثر مثبت داشت
4- انسان موجودی کنجکاو است و نتیجه هر کرای را خودش باید بفهمد اجازه بدهید داستانی واقعی رابرای شما بیان کنم . یکی از دوستان من تعریف می کرد که دختربچه 2 ساله او مرتب می رفت طرف بخاری و مادرش دائم مراقب و نگران بود و او را منع می کرد یک روز من گفتم اجازه بده که برود و خودش متوجه شود که جریان از چه قرار است . دختربچه بیچاره دستش رابه بخاری میزند و می سوزد و ناله اش به هوا بلند می شود و دگیر تا ابد طرف بخاری نمی رود . دوست خوبم اگر این چند مورد واقعا نظر خداوند است و تفسیر شما نیز با نظر خداوند یکیست چون در خصوص آن طی سالیان گذشته جار و جنجال زیادی به راه افتاده به نظر من اشکالین دارد اجازه بدهید مردم در خصوص این چند مورد هر کاری دلشان خواست انجام دهند و عواقبشرا هم خودشان با تمام وجود درک کنند . . ..