منم کوروش، شهریار روشنایی ها
نویسنده:
سید علی صالحی
درباره:
کوروش کبیر
امتیاز دهید
این کتاب نتیجه ی باز خوانی الواح و کتیبه های کهن بویژه سنگ نبشته های دوره ی هخامنشی است که توسط سید علی صالحی بازسرائی شده. کوروش مصلح ترین و دانا ترین رهبر ایران باستان است...این مجموعه متشکل از 4 منشور کوروش هخامنشی به نامهای 1.منشور پارسوماش 2.منشور پرشیا 3.منشور شوشیانا و 4.منشور پاسارگاد است.
کوروش خواهد آمد و مرا نجات خواهد داد "دانیال نبی"
به هرسرانجام این باز سرایی آزاد ، مولود تعبیر من از حیات و حضور و عظمت انسانی است که ستم ستیز بود ، مصلح بود ، عدالت طلب بود و آزادی خواه او پسر ماندانا و کمبوجیه ، جز شکوه و سرافرازی مردم و میهن و مدنیت جهان خویش ، دغدغه ی دیگری نداشت
بیشتر
کوروش خواهد آمد و مرا نجات خواهد داد "دانیال نبی"
به هرسرانجام این باز سرایی آزاد ، مولود تعبیر من از حیات و حضور و عظمت انسانی است که ستم ستیز بود ، مصلح بود ، عدالت طلب بود و آزادی خواه او پسر ماندانا و کمبوجیه ، جز شکوه و سرافرازی مردم و میهن و مدنیت جهان خویش ، دغدغه ی دیگری نداشت
دیدگاههای کتاب الکترونیکی منم کوروش، شهریار روشنایی ها
داستان رفتار جوانمردانه کوروش کبیر با کسی که قصد ترور وی را داشت
روزی که کوروش وارد شهر صور شد یکی از برجسته ترین کمانداران سرزمین فینیقیه (که صور از شهرهای آن بود) تصمیم گرفت که کوروش را به قتل برساند. آن مرد به اسم “ارتب” خوانده می شد و برادرش در یکی از جنگ ها به دست سربازان کوروش به قتل رسیده بود. کوروش در آن روز به طور رسمی وارد صور شده بود و پیشاپیش او، به رسم آن زمان ارابه آفتاب را به حرکت در می آوردند و ارابه آفتاب حامل شکل خورشید بود و شانزده اسب سفید رنگ که چهار به چهار به ارابه بسته بودند آن را می کشید و مردم از تماشای زینت اسب ها سیر نمی شدند …
در حالی که کوروش سوار بر اسب به سوی معبد می رفت، “ارتب” تیرانداز برجسته فینیقی وسط شاخه های انبوه یک درخت انتظار نزدیک شدن کوروش را می کشید!
در صور، مردم می دانستند که تیر ارتب خطا نمی کند و نیروی مچ و بازوی او هنگام کشیدن زه کمان به قدری زیاد است که وقتی تیر رها شد از فاصله نزدیک، تا انتهای پیکان در بدن فرو می رود. در آن روز ارتب یک تیر سه شعبه را که دارای سه پیکان بود بر کمان نهاده انتظار نزدیک شدن موسس سلسله هخامنشی را می کشید و همین که کوروش نزدیک گردید، گلوی او را هدف ساخت و زه کمان را بعد از کشیدن رها کرد.
صدای رها شدن زه، به گوش همه رسید و تمام سرها متوجه درختی شد که ارتب روی یکی از شاخه های آن نشسته بود. در همان لحظه که صدای رها شدن تیر در فضا پیچید، اسب کوروش سر سم رفت.
اگر اسب در همان لحظه سر سم نمی رفت تیر سه شعبه به گلوی کوروش اصابت می کرد و او را به قتل می رسانید. کوروش بر اثر سر سم رفتن اسب پیاده شد و افراد گارد جاوید که عقب او بودند وی را احاطه کردند و سینه های خویش را سپر نمودند که مبادا تیر دیگر به سویش پرتاب شود، چون بر اثر شنیدن صدای زه و سفیر عبور تیر، فهمیدند که نسبت به کوروش سوءقصد شده است و بعد از این که وی را سالم دیدند خوشوقت گردیدند، زیرا تصور می نمودند که کوروش به علت آنکه تیر خورده به زمین افتاده است.
در همان لحظه که صدای رها شدن تیر در فضا پیچید اسب کوروش سر سم رفت.اگر اسب در همان لحظه سرسم نمی رفت تیر سه شعبه به گلوی کوروش اصابت می کرد و او را به قتل می رساند کوروش بر اثر سر سم رفتن اسب پیاده شد وافراد گارد جاویدکه عقب او بودند وی را احاطه کردند …
درحالیکه عدهایی از افراد گارد جاوید کوروش را احاطه کرده بودند عده ای دیگر ارتب را از درخت فرود اوردند ودست هایش را بستند پس از اینکه او را به حضور کوروش آوردند کوروش از او پرسید: چرا می خواستی مرا به قتل برسانی؟
ارتب جواب داد: ای پادشاه سربازان تو برادر مرا به قتل رساندند من می خواستم به انتقام خون برادرم تو را بکشم و یقین داشتم که تو را خواهم کشت چون تیر من هیچ گاه به خطا نمیرود ولی همین که تیر از کمان من رها شد اسب تو به رو درآمد واینک میدانم که تو مورد حمایت خدای بعل وسایر خدایان هستی و اگر این رامیدانستم به تو سو قصد نمیکردم.
کوروش گفت: درقانون آمده اگر کسی به جان کسی سو قصد کند باید دستش قطع شود و چون تو با یک دست کمان را نگه داشتی و با یک دست زه راکشیدی باید هردو دست توقطع شود و اگر من بخواهم تو را مجازات کنم از تحصیل نان خود عاجز خواهی شد این است که من از مجازات تو صرف نظر میکنم . ارتب که نمی توانست باور کند گفت ای پادشاه آیا مرا بقتل نخواهی رساند .
کوروش گفت: نه.
ارتب گفت: ای پادشاه آیا تو دستهای مرا نخواهی برید.
کوروش گفت: نه .
ارتب گفت: من شنیده بودم تو هیچ جنایت رابدون پاسخ نمی گذاری و اگر یکی از اطباع تو را بقتل برسانند به طور حتم قاتل را خواهی کشت .
کوروش گفت: همین طور است ولی در این مورد من از حق خود می گذرم اما از حق اطباع خود نمی توانم صرف نظر کنم .
ارتب گفت: به راستی که بزرگی و پادشاهی به تو برازنده است. من از امروز به بعد آرزویی ندارم جز اینکه به تو خدمت کنم.
کوروش گفت: من میگویم تو را وارد خدمت کنند و از آن پس ارتب در سفر و حضر همراه کوروش بود در آخرین جنگ کوروش نیز ارتب حضور داشت وبعد از کشته شدن کوروش جنازه او رابرداشت وبه پاسارگاد برگرداند. او این دلیری رانمیکرد دشمنان به جنازه کوروش بی احترامی میکردند پس ازاینکه جنازه رابه پاسارگاد برد روزی که جسد کوروش در گورستان گذاشته شد ارتب درکنار گور با کارد از بالای سینه تا زیر شکم خود را شکافت وقبل از اینکه جان بسپارد گفت: بعداز کوروش زندگی برای من ارزش ندارد.
می توانید دوباره آنرا بخوانید.
درضمن آن شکلک هم اصلا خنده دار نبود بیشتر شبیه رقص و شادی بعد از اعدام ایران دوستان بود که نمونه آن در این چهل ساله فراوان است نمیگم این قصد رو داشتید ولی دیدن شکلک ها برای من حس بدی داشت.
پیشتر هم به شما برای دموکراسی خواهی ملیون گفته شده و اپوزسیون های مختلف ملی برنامه های خودشون رو برای دوران گذار مطرح کردند می توانید منشور آنان را بخوانید.
کاش چنین باشه و ملیون چیزی جز این نمی گن
بدرود.
از سئوالات بیشمار من را می دادی . . ولی خوب ، چون پاسخی نداری مجبوری به روش های مغالطه آمیز دست بزنی ( تخریب حریف و کشاندن بحث به سوی امور حاشیه ای و . . . )
براستی ، یعنی حقیقت این قدر تلخ و ناگوار است که انسان به جای پذیرش آن ، مرتکب هزار و یک روش غیر انسانی می شود ولی یک کلمه نمی تواند بگوید :
آقا درست است حق با شماست . . .
است که توسط حکومت های تمامیت خواه ، انجام می شود و شما نیز ناخواسته مرتکب آن شدید ، شما به عمد یا غیر عمد ، جمله بعد از آن را ذکر نکردید که من نوشتم ، منظور من :
برخورد با توهمات شیطانی است و نه برخورد خشونت بار فیزیکی و جسمی . . . متاسفانه ، تعصب چه از نوع مذهبی و چه از نوع ملی ، باعث ندیدن
واقعیات می شود و باعث می شود ، انسان فقط آنچه را دوست دارد ببیند . . . (( هر چند کل جمله یک مزاح بود ! ولی متاسفانه شما آن شکلک های خنده دار آخر جمله را نیز متوجه نشدی ! ! ! ))
و دیکتاتور بودن و متعصب شدن ، هیچ نیازی به داشتن یا نداشتن کتاب آسمانی ندارد ( فکر کنم هیتلر یا استالین فاقد کتاب آسمانی بوده اند ! )
در خصوص ندیدن واقعیات نیز شما به جملات مکرر من که بارها و بارها نوشتم که : به سعدی و حافظ و شعرا و فلاسفه ایران افتخار می کنم و حتی اگر کوروش مرتکب رفتاری پسندیده شده آن هم مورد تایید است
آری شما باز هم این جملات را ندیدی ( یا نخواستی یا نتوانستی به خاطر همان پرده های تعصبات ملی گرایی ) من نوشتم که نام خودم ایرانی است و به آن افتخار می کنم ولی باز هم نتوانستی ببینی ! ! !
( متوجه می شوی که چقدر شبیه برادر دو قلوی ناتنی خودتان : مذهبی ها هستید ؟ آن وقت می گویی اگر کشور به دست شما بیفتد به سوی استبداد و قداره کشی و شکنجه و اعدام نمی ورد ؟ ! ! ! !)
راست می گویید ، ادامه بحث بی فایده است و شما و امثال شما ظاهرا ، فقط زمانی متوجه وخامت اوضاع می شوید که چکمه های کوروش پرستان ، روی گردنتان فرو رفته باشد . . . .
در پیشتر هم عرض کردم بین کوروش دوستی و باور مذهبی تفاوت عمیقی هست کوروش کتاب و آیینی ندارد که به دورن جامعه تزریق شود و این کشور حتی زمانی که به جوانب ملی اهمیت می داد هیچگاه فاشیسزم را تجربه نکرده است
برخی حضرات (کلی عرض میکنم) هستند که طرز فکری چون خلخالی و استالین دارند بدشنان نمی آیند با لودر همه آثار و میراث تاریخی یک کشور را نابود کنند.
ناخودآگاه با خواندن این قسمت از نظر شما یاد پیشوا امام خمینی افتادم
زمانی که می گفت ما به مسلم نیاز داریم نه یک فرد ملی
زمانی که شیر و خورشید را منحوس خواند
زمانی که از امت اسلام بجای ملت ایران سخن گفت
سیاوس گرامی امیدوارم روزی قدرت کوفتن دمپایی بر سر اسلامیست ها و داعشی های وطنی داشته باشی
ادامه این بحث بی فایده هست
من نیز با ایران دوستی و تاکید بر جلوه های خوب تاریخ ایرانیان تائید دارم و مفتخرم که وظیفه را در قبال میهنم انجام می دهم و هرگاه بیتی از شاعر ایرانی شنیدم یا بنایی ساخته شده توسط نیاکانم دیدم غرق در نفرت و کینه نمی شوم
دارای چنان محیط مستعد و عجیبی است که در آن به آسانی و با سرعت ، : یک مارمولک ، امکان اژدها شدن پیدا می کند . . . :D
به همین دلیل (با اینکه من واقعا عاشق حیوانات و مخالف سرسخت حیوان آزاری هستم ) به تمامی دوستان توصیه می کنم به محض مشاهده هر گونه مارمولک
به خصوص از نوع ایدئولوگ یا ایسم ها و پان ها و . . . ( در کل هر آنچه اندیشه را به حصار خود می کشد ) با سرعت هر چه تمامتر ،دمپایی خود را در آورده و در مغز
آن مارمولک بکوبند :)):((
( البته منظورم برخورد با توهمات شیطانی است و نه برخورد فیزیکی و خشونت بار جسمی ! )
سیاوش گرامی، تمامی صحبت همین است که اشاره کردید. همانطور که دوست دیگری مطرح کردند، اطلاعات چندانی در ارتباط با دورهی زمانی مورد بحث وجود نداره و درستش اینه که از چپ و راست زدنهای بیاساس پرهیز کرد. اگر علاقمندی بیش از اندازه به این مباحث بیشتر شده البته میدانیم که واکنشی است به حاکمیت فعلی و بیشتر احساسی است تا عقلی. آنهایی هم که دانسته و آگاهانه بر طبل میهنپرستی و ناسیونالیسم افراطی میکوبند شماری اندک هستند که همیشه از این نوع افراد در دورههای تاریخی هستند و خواهند بود و طبعا با هیچ بحث و گفتگوی مخالف نیز همراهی نخواهند داشت.
به گمانم گفتنیها از هر طرف بیان شده و ادامهی این صحبتها بار مثبتی در بر نخواهد داشت و بهتر آن که زمان محدود خود رو مفیدتر استفاده کنیم. در واقعیت امر، کتاب مذکور نیز فقط یک نوشتهی ادبی است و نمیتواند مبنایی برای گفتگوهای جدی باشد.