زمانه خراب شده
شانزده داستان کوتاه
✔️ از داستان "سر سیخک چه جوری باید باشه؟":
توی سرسرای مجلل هتل، مرد چاق و چله ای روی کاناپه ای که درست روبروی در بزرگ و شیشه ای هتل بود نشسته و در حالیکه پشت سر هم سیگار دود می کرد، چهارچشمی رفت و آمد رهگذران خیابان را زیر نظر داشت.
طولی نکشید پنج مرد به داخل هتل آمدند. از وضع لباسهای آنها معلوم میشد اهل دهات هستند و تازه از راه رسیده اند. مرد چاق که روی کاناپه نشسته بود به محض اینکه آنها را دید، گفت: سلام علیکم...
پنج نفر تازه وارد به طرف او برگشتند و همه با هم جواب سلام مرد چاق را دادند. مرد چاق پرسید:
- حتما برای انجام کار مهمی به آنکارا آمدین؟
مردی که دندانهایش طلا بود جواب داد:
- کار به خصوصی نداریم، برای گردش آمدیم...
بیشتر
✔️ از داستان "سر سیخک چه جوری باید باشه؟":
توی سرسرای مجلل هتل، مرد چاق و چله ای روی کاناپه ای که درست روبروی در بزرگ و شیشه ای هتل بود نشسته و در حالیکه پشت سر هم سیگار دود می کرد، چهارچشمی رفت و آمد رهگذران خیابان را زیر نظر داشت.
طولی نکشید پنج مرد به داخل هتل آمدند. از وضع لباسهای آنها معلوم میشد اهل دهات هستند و تازه از راه رسیده اند. مرد چاق که روی کاناپه نشسته بود به محض اینکه آنها را دید، گفت: سلام علیکم...
پنج نفر تازه وارد به طرف او برگشتند و همه با هم جواب سلام مرد چاق را دادند. مرد چاق پرسید:
- حتما برای انجام کار مهمی به آنکارا آمدین؟
مردی که دندانهایش طلا بود جواب داد:
- کار به خصوصی نداریم، برای گردش آمدیم...
آپلود شده توسط:
ghalam1356
1389/11/01
دیدگاههای کتاب الکترونیکی زمانه خراب شده
درود به روح پاکش
بچه که بودم یه چندتا کتابش رو داشتم اما نمیدونم چرا داداشم اون ها رو معدوم کرد؟
شاید از ترس بود!!
آخه آیاتِ شیطانی رو هم عزیز نسین ترجمه کرده!!
آخه من نمیدونم این کتابِ مسخرهء آیاتِ شیطانی چی چی گفته که این آقایون رو اینقدر میترسونه؟
آخه مگه ماجرای یه آدمِ هندی و دوست و رفیق هاش توی شهر لندن اینقدر باید مهم باشه؟
...
عزیز نسین مردِ بزرگی بود.
به نظرم نباید وقتش رو با ترجمهء آیات شیطانی تلف میکرد!!!
فکر کن چندتا کتابِ دیگه رو نتونست بنویسه؟!! فقط به خاطر فرار از دستِ آقایون!!