کار از کار گذشت
نویسنده:
ژان پل سارتر
مترجم:
حسین کسمایی
امتیاز دهید
✔️ "کار از کار گذشت" ژان پل سارتر در بستری عاشقانه به فضای شهر پاریس و فرانسه در طول جنگ جهانی دوم میپردازد. سارتر در این نمایشنامه نیز همچون سایر آثارش سعی در انتقال مفاهیم عمیق فلسفی دارد.
داستان دربارة زنی به نام "إو" و مردی به نام "پی یر" است که بطور جداگانه ای می میرند و در دنیای پس از مرگ با هم اشنا می شوند. همسر"إو" که "آندره" نام دارد زمانی که "إو" در بستر بیماری است در گیلاس آب او چند قطره زهر می ریزد تا پس از "إو" با خواهر او "لوست" ازدواج کند و بدین ترتیب تمام دارائی این خانواده ثروتمند را از آن خود کند. "پی یر" رئیس یک انجمن توطئه گرانه علیه پادشاه است که سه سال بر روی یک عملیات توطئه گرانه کار کرده است و درست روز قبل از عملیات، توسط فردی به نام "لوسین" کشته می شود. "إو" و "پی یر" در دنیای پس از مرگ با هم آشنا می شوند و به هم علاقه مند می شوند. این علاقه موجب می شود که در هر دو یک افسوس بزرگتر جای تمامی افسوس هایشان را بگیرد: "کاش قبل از مرگ با هم آشنا می شدند". لذا به آنها اجازه داده می شود که به دنیا برگردند و اگر بتوانند 24 ساعت با هم خوشبخت باشند و تا پایان روز همچنان مطمئن باشند که یگدیگر را دوست می دارند اجازه زندگی مجدد به آنها داده می شود.
بیشتر
داستان دربارة زنی به نام "إو" و مردی به نام "پی یر" است که بطور جداگانه ای می میرند و در دنیای پس از مرگ با هم اشنا می شوند. همسر"إو" که "آندره" نام دارد زمانی که "إو" در بستر بیماری است در گیلاس آب او چند قطره زهر می ریزد تا پس از "إو" با خواهر او "لوست" ازدواج کند و بدین ترتیب تمام دارائی این خانواده ثروتمند را از آن خود کند. "پی یر" رئیس یک انجمن توطئه گرانه علیه پادشاه است که سه سال بر روی یک عملیات توطئه گرانه کار کرده است و درست روز قبل از عملیات، توسط فردی به نام "لوسین" کشته می شود. "إو" و "پی یر" در دنیای پس از مرگ با هم آشنا می شوند و به هم علاقه مند می شوند. این علاقه موجب می شود که در هر دو یک افسوس بزرگتر جای تمامی افسوس هایشان را بگیرد: "کاش قبل از مرگ با هم آشنا می شدند". لذا به آنها اجازه داده می شود که به دنیا برگردند و اگر بتوانند 24 ساعت با هم خوشبخت باشند و تا پایان روز همچنان مطمئن باشند که یگدیگر را دوست می دارند اجازه زندگی مجدد به آنها داده می شود.
آپلود شده توسط:
farshid_ett
1388/01/31
دیدگاههای کتاب الکترونیکی کار از کار گذشت
تعداد کمی هم از کیفیت و ناخوانائی ی کتـاب گِلِه کرده بودند و جالب این که دو نفـر آخر هم؛ یکی به تاریخ 1/10/92 و نفر دیگری امروز 28/6/95 جملات کوتـاهی در ارتباط مُـردن و مرگ نوشـته اند که ملاحظه می
فرمائید، آنچه که توجّه مرا بیشتر از همه جلب کرد همان دو دیدگاه آخر است که « "سفی خانی " گفته؛ مُردن هم کار کثیفی است »، و « " فریدی " گفته؛ از مرگ نترسید، مرگ مانند تمام لحظات زندگیست اگر
سراسر عمر خود را منحضر به لحظاتی که در انیم کنیم دیگر دلیلی واسه مرگ نیست »،
بنده هم می خواهم در باره ی موضوعِ مرگ، مطالب تازه ای به عرض برسانم؛ آیا مرگ ترس دارد؟ مرگ چگونه روی دادی است که پیشاپیش، اکثریت مردمِ جهان بخصوص از دوران اوائل میانسـالی تا کهولت از آن
می هراسند؟، در بیشتر نظر سنجی هائی که پرسیده شده از چه چیزی بیشتر می ترسـید؟، برخی گفته اند از نا امنی و برخی از بیـماری و اکثریت قریب به اتّفاق هم گفته اند از مُردن و از مـرگ!، مرگ تنـها رُخ
دادی است که هیچ کس نمی تواند ادّعا کند که یکبار آن را تجربه کرده است، زیرا مرگ پایان بخش حیات و زندگی است و مطلقاً بازگشت ندارد، آنانکه مدّتهای طولانی در بستر بیماری صعب العلاج به سـر برده و
تا دَمِ مرگ پیش رفته اند و یا به کما رفته و به مدد پزشکی سلامت خود را بازیافته اند نیز نمی توانند بگویند مرگ را تجربه کرده اند، همین جا بر روی بیماری و کُما تمرکز می کنم و می گویم ؛ مرگ از لحظه لحظه
های بیماری و درد و رنج آسان تر است، مرگ پُتک نیست که بر سرِ کسی کوبیده شود و صدای فریاد دلخراشش خود و دیگران را ناراحت سازد، مرگ شکنجه هم نیست، واقعیت این است که همه از نبودن و برای
همیشه ترک لذائذ دنیا می ترسند، از همیشه و تا ابد ترکِ دلبستگی ها و وابسـتگی ها و از دست دادن هرآنچه برای به دست آوردنش تلاش کرده و زحمت کشـیده اند می ترسند، از مفـارقتِ ابدی ی همسر و
فرزندان و دوسـتان و یاران و آشـنایان و خویشـان و همه ی مردمانی که به دیدنشـان عادت کرده می ترسـند و الّا وقتی که زمان مرگ فرا می رسـد تا کنون هیچ کس نشـنیده و ندیده است که فرد در حال احتضار
دلواپسی خود را از مُردن ابراز کند و ناگزیر و بدون هیچ حسّی تسـلیم می شود و دارِ فانی را وداع می گوید، آشفتگی و غم از دست رفتن دیگر برای از دست رفته که تا به آخر هراسان بود معنا ندارد و بازماندگان
هستند که آن را به ارث می برند و مرثیه سر می دهند و گریه و زاری می کنند و در عین حال با سپری شدن زمانی کوتاه، فراموشش می کنند و اگر میراثی از او بجای مانده باشذ بر سر تقسیمش نزاع می کنند،
هیهات که خود غافلند دیر یا زود گرفتار مصیبتِ رفتنِ ابدی و ترکِ دنیا می شوند و بازماندگاشان چنان خواهند کرد که خود کرده بودند، معنای بازمانده که همه بازماندگانیم این است که از رفتن و مُردن موقّتاً بازمانده
ایم امّا دیر یا زود به رفتگان خواهیم پیوست و بازماندگان نیز ایضاً به ما خواهند پیوست، پس کاری کنیم وَر نه خجالت برآورد .. روزی که رختِ جان به جهانِ دگر کشیم. اوحدی چه خوش سروده است:
دست زمانه بر سرِ مردم کند به صبـر
این خاک را که مردمش امروز برسرند
روزی امیرِ تخت نشین را نِگه کنی
کَز تخت برگرفته، به تابوت می برند
اربابِ ظلم را به ستم دست روزگار
از بیـخ بَر کَنـَد، که درختانِ بی برند
گرگ اجل یکایک ازین گله می برد
وین گله را ببین که چه آسوده می چرند
اخرش خیلی جالب تموم شد::x:x
کتاب زیبایی است
ارزش دانلود داشت:D
منم میخام طبق توصی دوستم بخونمش فک کنم خیلی جالب باشه
[/quote]
زیاد جذبم نکرد. شاید از سارتر انتظار بیشتری داشته م.
البته می دونم در فرای ظاهر ساده ی کتاب، مسائل زیادی بیان شده.
شبحی که در پشت داستان انسان را به قضاوت می خواند.
زیبایی که اکنون با پرده ای تمیز امکان دارد به هر شکلی در بیاید
این است سارتر. :stupid:
در مورد ترجمه اشتباه شد ببخشید :)
باید هزاران بار برای فرمت خوب کتاب ازتون تشکر کرد