دنده های چرخ
نویسنده:
ژان پل سارتر
مترجم:
جمشید توللی
امتیاز دهید
کتاب «دنده های چرخ» تا آنجایی که من اطلاع دارم تنها کتابی است که سارتر بصورت سناریو یعنی برای تهیه فیلم ساخته است. سناریو نویسی خود فن بخصوصی است و شاخه ای از ادبیات را تشکیل می دهد. نگارش آن با نگارش رمان متفاوت است و با قوه تخیل سروکار بیشتری دارد. بهمین جهت برای لذت بردن بیشتری از سناریو نیز لازمست که هنگام خواندن آن قوه تخیل را کاملا بکار انداخت. خواننده باید در حقیقت بصورت کارگردان سینما در آید، برای خود صحنه های مختلف را مجسم کند و آنها را در ذهن خود بیکدیگر پیوند دهد. در اینصورت است که جمله های مقطع و کوتاه که غالباً در سناریو دیده می شوند، بنظر خشک و نامربوط نخواهند آمد و سناریو رنگ و آب بخصوصی پیدا می کند.
از متن کتاب:
در منتهی الیه شهری بزرگ، دستگاههای عظیم بهره برداری نفت بر پا است. چاهها، مخازن، لوله های تصفیه و انبارهای مختلف مشاهده می گردد ولی کوچکترین اثری از فعالیت دیده نمی شود. خیابانهای مشجر، کارخانه خلوت و ماشینها متوقف می باشند. یک نفر هم سرکار نرفته است. بین شهر و کارخانه یک محله کارگری بنا شده است. در آنجا نیز کوچه ها خلوت و دکانها بسته اند. بنوک یک چراغ گاز آدمکی بدار آویخته شده که روی سینه اش مقوائی آویزان است و بر آن با حروف درشت کلمات ژان آگرای Jean guerra جبار خوانده می شود.
زن پیری بر روی صندلی در کنار اجاقی نشسته است. چشمانش بنقطه نامعلومی دوخته شده و قیافه مضطربی دارد. در جلو پنجره زنی جوان با صورتی فرسوده ایستاده و در حالیکه بآدمک بدار آویخته نظاره می کند کت مردانه کهنه ای را برس میزند. از دور صدای چند انفجار و متعاقب آن رگبار مسلسل شنیده می شود.
زن جوان برس را می اندازد، بطرف پنجره بیشتر خم می شود و گوش می دهد. زن پیر از جای خود بلند می شود و با حالت خستگی میگوید:
- هنوز تیراندازی می کنند؛ کی تمام خواهد شد؟
زن جوان با برس خود آدمک را نشان می دهد و می گوید:
- وقتیکه حقیقتاً او را بدار آویزند...
بیشتر
از متن کتاب:
در منتهی الیه شهری بزرگ، دستگاههای عظیم بهره برداری نفت بر پا است. چاهها، مخازن، لوله های تصفیه و انبارهای مختلف مشاهده می گردد ولی کوچکترین اثری از فعالیت دیده نمی شود. خیابانهای مشجر، کارخانه خلوت و ماشینها متوقف می باشند. یک نفر هم سرکار نرفته است. بین شهر و کارخانه یک محله کارگری بنا شده است. در آنجا نیز کوچه ها خلوت و دکانها بسته اند. بنوک یک چراغ گاز آدمکی بدار آویخته شده که روی سینه اش مقوائی آویزان است و بر آن با حروف درشت کلمات ژان آگرای Jean guerra جبار خوانده می شود.
زن پیری بر روی صندلی در کنار اجاقی نشسته است. چشمانش بنقطه نامعلومی دوخته شده و قیافه مضطربی دارد. در جلو پنجره زنی جوان با صورتی فرسوده ایستاده و در حالیکه بآدمک بدار آویخته نظاره می کند کت مردانه کهنه ای را برس میزند. از دور صدای چند انفجار و متعاقب آن رگبار مسلسل شنیده می شود.
زن جوان برس را می اندازد، بطرف پنجره بیشتر خم می شود و گوش می دهد. زن پیر از جای خود بلند می شود و با حالت خستگی میگوید:
- هنوز تیراندازی می کنند؛ کی تمام خواهد شد؟
زن جوان با برس خود آدمک را نشان می دهد و می گوید:
- وقتیکه حقیقتاً او را بدار آویزند...
آپلود شده توسط:
Faryadesokoot
1403/06/21
دیدگاههای کتاب الکترونیکی دنده های چرخ