رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

صمد بهرنگی با موجهای ارس بدریا پیوست

صمد بهرنگی با موجهای ارس بدریا پیوست
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 43 رای
نویسنده:
درباره:
صمد بهرنگی
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 43 رای
.
این کتاب شامل مقالاتی است از بزرگانی چون : محمود دولت آبادی، بهرام رضاین، قدمعلی سرامین، احمد شاملو، اسد بهرنگی، غلامحسین ساعدی و احمید بصیری که هر یک به گونه ای از صمد بهرنگی گفته اند.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:

کتاب‌های مرتبط

مردی که از تاریخ آمد
مردی که از تاریخ آمد
4 امتیاز
از 35 رای
امیر علی شیر نوایی
امیر علی شیر نوایی
4.3 امتیاز
از 6 رای
نخبگان خاورمیانه
نخبگان خاورمیانه
4 امتیاز
از 2 رای
Karl Marx
Karl Marx
3 امتیاز
از 12 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی صمد بهرنگی با موجهای ارس بدریا پیوست

تعداد دیدگاه‌ها:
5
صمد بهرنگی (زادهٔ ۲ تیر ۱۳۱۸ در تبریز – درگذشتهٔ ۹ شهریور ۱۳۴۷ در ارسباران) آموزگار، منتقد اجتماعی، داستان‌نویس، مترجم،[۲] و پژوهش‌گر فولکلور آذربایجانی[۳] بود. کتاب ماهی سیاه کوچولوی بهرنگی مدت‌ها نقش بیانهٔ غیررسمی سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران را بازی می‌کرد.بااین وصف،صمد افکار چپ داشت،اما عضو هیچ دسته وگروه نبود و به گفته برادرش (اسد) او یک پای مسجد در مجالس ختم و عزا بود.[۴][۵]
بهرنگی دربارهٔ خودش گفته‌است:[۶] قارچ زاده نشدم بی پدر و مادر، اما مثل قارچ نمو کردم، ولی نه مثل قارچ زود از پا درآمدم. هر جا نَمی بود، به خود کشیدم؛ کسی نشد مرا آبیاری کند. من نمو کردم… مثل درخت سنجد کج و معوج و قانع به آب کم، و شدم معلم روستاهای آذربایجان. پدرم می‌گوید: اگر ایران را میان ایرانیان تقسیم کنید، از همین بیش‌تر نصیب تو نمی‌شود.
دست ها مال تو بودند
بازوها مال تو بودند
اما تو خود آنجا نبودی
چشم ها مال تو بودند
اما بسته بودند و پلک نمی زدند
خورشید دورتاب ، آنجا بود
ماه غلتان بر شانه های سپید تپه آنجا بود
نور سبز رنگ زمستان آنجا بود
دهان تو آنجا بود
اما تو خود آنجا نبودی
هرکه سخن می گفت کلامش را پاسخی نبود
ابرها فرو لغزیدند
و خانه های آبکناران را در خود فرو بردند
و آب خامش بود
مرغ های دریایی خیره مانده بودند
دردی در کار نبود
رفته بود
رازی در کار نبود
حرفی در کار نبود
سایه خاکسترش را می پراکند
نعش تو بود
اما تو خود آنجا نبودی
هوا روی پوست نعش می لرزید
تاریکی توی چشم های نعش می لرزید
اما تو خود آنجا نبودی
دستتون درد نکنه دنبال این کتاب میگشتم

«راه صمد»
پیامت رهایی
پیام فدایی
صمد راه تو راه ماست
ارس از تو گوید
به راه تو پوید
به طغیان رسد
به هر سو برانگیزدم باد
به طوفان رسد
ارس غرق خونین تو قلب ما
قلب آزادگان
صمد راه تو راه ماست
تو را روی دیگر
تو را روی زحمتکشان
به یاد تو امشب
پرستو کشد
ارس قهرمان
گل سرخ اولدوز
سیه کاری روز دیروز
به توفنده دریای امروز
صمد عشق تو آتش رزم ما
رزم آزادگان
صمد راه تو راه ماست
خداوند روحش را قرین رحم کند و لعنت ابدی بر قاتلانش.
صمد بهرنگی با موجهای ارس بدریا پیوست
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک