رسته‌ها
علم راهی بسوی آفریدگار جهان
امتیاز دهید
5 / 3.5
با 114 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 3.5
با 114 رای
.
سر سلسله تمام معتقدات دینی ایمان به خداست. حضرت علی (ع) می فرمایند: اول دین، آغاز دین، پایه دین و ریشه دین خداشناسی است. اما آیا ما تاکنون در رابطه با یک چنین چیز مهمی به اندازه کافی تفکر کرده ایم. توجه داشته باشید که توحید از اصول دین می باشد و در اصول دین تقلید جایز نیست و همچنین توجه داشته باشید که پیامبر(ص) فرمودند: یک ساعت تفکر از عبادت هفتاد سال بهتر و بالاتر است

راههای بسیاری وجود دارد که انسان را به خداشناسی هدایت می کند. کسی که بخواهد با برهان و دلیل به این هدف مقدس برسد می تواند به فرا خور حال خویش و به اندازه نیروی فکری خود از آن راههای گوناگون استفاده کرده و به وجود آفریدگار جهان پی ببرد. تنها چیزی که در این راه لازم است توجه، تفکر، جستجو نمودن و روحیه حقیقت یابیست.

با پیشرفت علوم، پایه های خداشناسی محکمتر می گردد و هر روز پرده ای تازه از اسرار آفرینش برداشته می شود. به قول یکی از دانشمندان (هرشل): هر قدر دائره علم وسیعتر می گردد استدلالات دندان شکن تر و قویتری برای وجود خداوند ازلی و ابدی بدست می آید، در واقع علماء زمین شناسی و ریاضی دانها و دانشمندان فلکی و طبیعی دانها دست به دست هم می دهند و کاخ علم یعنی کاخ با عظمت خدا را محکم برپاساخته اند. بدیهی است که آشنایی با کاخ علم، به ما کمک خواهد کرد تا عظمت خداوند را بیشتر درک کرده و حق بندگیش را بیشتر ادا کنیم. یکی دیگر از راههای اثبات وجود آفریدگار معجزه است. اعجاز یکی از ساده ترین راههای اثبات وجود خداوند است. قرآن که معجزه جاوید آخرین پیامبر است، می تواند راهی ساده برای اثبات وجود آفریدگار باشد، در حقیقت هر آیه از قرآن که نشان بدهد هیچ بشری نمی توانسته در ۱۴۰۰ سال پیش چنین چیزی را بگوید، به نوعی وجود خداوند را ثابت کرده است. آخرین روش اثبات وجود خداوند که در این کتاب مورد بررسی قرار می گیرد، رفتارشناسی آخرین فرستاده خداوند، حضرت محمد(ص) می باشد. در حقیقت یکی از راههای تشخیص پیامبران راستین از مدعیان دروغین نبوت، بررسی رفتار آنها می باشد. با توجه به روشن بودن ابعاد مختلف زندگی آخرین پیامبر، به بررسی رفتار پیامبر رحمت می پردازیم که به نوعی اثبات نبوت ایشان و در نتیجه اثبات وجود آفریدگار می باشد.


http://www.khodavaelm.blogfa.com/
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
114
آپلود شده توسط:
mohammadali123
mohammadali123
1389/09/07

کتاب‌های مرتبط

ستاره شناسی مثل آب خوردن
ستاره شناسی مثل آب خوردن
4.6 امتیاز
از 8 رای
ماده و انسان
ماده و انسان
4.5 امتیاز
از 53 رای
Great Astronomers: Nicolaus Copernicus
Great Astronomers: Nicolaus Copernicus
4.8 امتیاز
از 4 رای
Astronomy Encyclopedia
Astronomy Encyclopedia
4.7 امتیاز
از 9 رای
خوابگردها
خوابگردها
4.3 امتیاز
از 12 رای
Quantum Theory: A Very Short Introduction
Quantum Theory: A Very Short Introduction
5 امتیاز
از 1 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی علم راهی بسوی آفریدگار جهان

تعداد دیدگاه‌ها:
1768
واقعا هیچ تصوری ساده لوحانه تر از این می تواند وجود داشته باشد که کسی فکر کند اگر از هر موجود زنده یک زوچ (نر و ماده) را نجات دهد، نسل آن موجود را نجات داده است؟ و بعد تصور کند که با سوار کردن چند حیوان در یک کشتی موجودات زنده را از خطر نابودی نجات می دهد ( بیشتر به خاطر این که در عربستان ظاهرا جز چند حیوان انگشت شمار وجود نداشته و یا به چشم نمی آمده!!!!) آن هم در جایی که روزانه چند هزار نوع موجود زنده (تاکید می کنم: نوع و نه تعداد) یک بار برای همیشه از بین می روند و از طریق حفظ یک زوج از آنها هم قابل نجات نیستند. کسی که چنین خزعبلاتی را سرهم کرده، بطور طبیعی در آن زمان از چیزی به اسم «چرخه ی طبیعی» خبر نداشته. مثلا تصور کنید که جهان در حال از بین رفتن است و یک ناوگان بزرگ آمریکایی ( نه کشتی نوح که از میخ و چوب ساخته شده) تبدیل به طویله ی چند موجود زنده شود و همین یک طویله به نجات کل موجودات زنده منجر شود. چرا؟ چون معلوم است دیگر: دو تا حیوان حیوانات بعدی را تولید می کنند و بعد زیاد می شوند :)) البته در این ضمن دست به خوردن همدیگر هم نمی زنند و اخلاق اسلامی را کاملا رعایت می کنند. خدا آخر و عاقبت این نسل را که به خیر کرد، کاش بتواند مواظب آخر و عاقبت نسل های بعدی بشود
نوح کیست؟
آیا واقعاً پیامبر بوده؟
ماجرای طوفانِ نوح دقیقاً چه بوده و از کجا واردِ توراه و قرآن شده؟
آیا توراه راست میگوید؟
آیا « الله » در قرآن ، به تأییدِ توراه پرداخته ، کاری موجّه را انجام داده؟
* *
داستانِ نوح ، در حقیقت یک داستانِ بابـِلی هست که مدتی پیش در یکی از الواحِ گلیِ بدست آمده در حوالیِ نینوا ، در عراق ، از پادشاهی نام برده شده که برای جلوگیری از آبگرفتگیِ شهر ، توسطِ سیلابِ رودِ دجله ، یکسری سطوحِ چوبی را بر روی سیلاب رها کرده تا بدان وسیله ، احشام را از خطرِ غرق شدن نجات بدهد!!
بعدها ، پس از اسارتِ جودایی ها (یهودی ها) در بابل ، آنها به کپی برداری های ناشیانه از روی داستان های قدیمی ، دست زده اند و با این دستبردهای احمقانه ، سعی کردند پیامبرهای خودشان را در تاریخ ، خلق کنند و جنبه های هالیوودی و سینمایی به آن بیافزایند!!
حالا مسئله اینجاست که :
>> نوح اصلاً پیامبر نبوده و یک فردِ بابلی بوده که اصلاً اسمش هم نوح نبوده! و اصلاً کشتی نساخته و اختراعِ کشتی به اقوامِ پیش از مصری ها ، مثلِ آطلانتیسی ها برمیگرده!!!
>> اگر نوح صرفاً یک کپی برداریِ ناشیانه از یک افسانهء ثابت نشده باشه! ... این نشان دهندهء این هست که یهودی ها در این زمینه دروغ پردازی کرده اند!!
>>>
>> اگر یهودی ها دروغ گفته باشند ، این نشون میده که مسلمان ها هم قرآن را از زبانِ موجودِ کاذب و دروغین ، ساخته اند!!
چه آنکه اگر خداوندِ متعال ، عالم به تمامیِ اسرارِ جهان باشد ، خودش میتواند تشخیص بدهد که یهودی ها در کتابِ داستانِ خودشون (توراه) چه دروغ بافی هایی در موردِ پیامبران ، به رشتهء تحریر درآورده اند!!!
پس وقتی خدا ، از زبانِ شخصِ شخیصِ خودش ، نوح را یک پیامبر میداند و تمامیِ اون داستان رو بر حقّ و اثبات شده میپندارد! >> نتیجه میگیریم که قرآن هم دچارِ دروغگویی شده!!
پس ، خدای قرآن ، نتوانسته قرآن را از شرِّ دروغ گوها ، نجات بدهد!
>> پس خدا ، آن چیزی نیست که قرآن او را توصیف میکند!
>> پس بایستی خدا را از راهِ دیگری کشف کرد و شناخت!! و چه بسا که آن مسیر ، همانا مسیرِ علم باشد
نتیجه میگیریم که تنها زمانی میتوانیم خدا را باور کنیم که علم بتواند ما را توجیه کند!
علم بتواند ما را توجیه کند! >> این یعنی اینکه لزوماً نیازی به این نیست که علم ، تمامِ جنبه های خدا را اثبات کند و ما نیازی به این نداریم که با علمِ ناقصِ بشر ، تمامِ جنبه های خدا رو تشریح کنیم! (ایرادی که خشکه مذهب ها به علم میگیرند همین نقصِ علمِ بشر نسبت به زمان هست)
>>> بنابرین همین که بتوانیم با روش های علمی ، توجیه کنیم که خدا ، امکانِ وجود داشتن ، دارد ... در حقیقت میتوانیم به وجودِ خدا ، به طورِ ضمنی ، ایمان داشته باشیم
>>> بنابرین ...
سخنِ آخر اینکه :
سعی نکنید ، با دلایلِ بیخود و ساده اندیشانه ، خدایی را که در کتبِ داستانی و افسانه ها ، از او توصیف شده ، اثبات کنید!!
سعی کنید اطلاعاتِ علمیِ خودتون رو بالاتر ببرید و هرچه رو که دانشِ شما بتونه ، اثبات کنه و منطق هم بتونه باور کنه ، رو بپذیرید
* * *
باید تاریخ را بررسی کرد باید آثار آنها را بررسی کرد باید آن قلمرو هایی را که آنها در آن قلمرو سخن گفته اند. آنها را باید بررسی کرد دید در چه زمینه ای اینها مطالبی گفته اند هر قدر که گفته اند و اظهار داشته اند همان را میتوان برای انها نوشت. ما حالا چقدر کتب مقدسه یهود و نصارا چه در قرآن خودمان که من بیشتر متمرکز می شوم روی قرآن، قرآن ما که مهمترین اثر پیامبر است ما وقتی قرآن را می بینیم نه در آن علم شیمی را می بینیم و نه علم فیزیک و نه از این قبیل چیزها، علوم جدید. یک چیزهای دیگر در آنجا می بینیم راه انسان را به سوی خدا هموار می کند این کتاب بنا بر این می توانیم بگوییم که کار پیامبر این بوده است که راه انسان به سوی خدا را هموار بکند و همان طور که در مقاله قرائت نبوی از جهان بنده نوشته ام قرآن تفسیر پیامبر است از هستی. تفسیر موحدانه پیامبر است با امداد الهی از هستی معنای هستی حقیقت هستی بنیاد هستی آینده هستی آغاز هستی این است دین آدمی را دارد در واقع به آدمی ارشاد می کند و نشان میدهد . وقتی از پیامبر چیزی بیش از این در دست نمانده ما چه دلیلی داریم بر این که پیامبر شیمی هم می دانسته فیزیک هم می دانسته، این هیچ دلیلی نداشته و این هیچ منقصتی برای هیچ کسی نیست چه نقصانی است برای پیامبری که راه انسان را به سوی خدا باز می کند که شیمی نگفته باشد یا ندانسته باشد مگر این منقصت است چه نقصی است این ؟
سوال : احاطه پیامبران به علم امروزی چطور بوده است؟
جواب : من پاسخ این قبیل مسائل را تا حدودی در آن مقاله قرائت نبوی از جهان (شماره اول ) آورده ام من به طور کلی در مورد پیامبران می توان دو جور قضاوت کرد و این می تواند برای شما یک اصلی باشد و دنبال کنید یک وقت این است که ما قبلا می نشینیم و تعریف می کنیم برای خودمان که پیامبر چه کسی است با مقدمات فلسفی و مقدمات کلامی ما مشخصاتی برای پیامبر ذکر می کنیم که مقتضات بیان فلسفی و کلامی ماست . ما می گوییم پیامبر یعنی این یعنی این یعنی این یک مشخصاتی برایش قائل می شویم و بعد کسانی که در طول تاریخ آمدند دعوی پیامبری کرده اند نگاه می کنیم به آنها هر کدام را که درست تشخیص دادیم که به نظر ما این پیامبر است می گوییم پس همه این مشخصاتی که ما قبلا با دلایل فلسفی و کلامی معین کرده بودیم پس حتما در این آقا وجود دارد حالا اعم از این که نشانه ای در او ببینیم از آن صفات یا نه مثلا می گوییم دلیل فلسفی داریم دلیل کلامی داریم که پیامبر باید عالم همه علوم باشد مثلا یا علوم اولین و آخرین باشد و یا همان طور که پاره ای از فلاسفه اسلامی گفتند پیامبر باید کسی باشد که به تمام عالم صغیر و عالم کبیر و اینها احاطه داشته باشد و چه و چه بعد وقتی می بینند که کسی دعوی پیامبری کرده می گویند پس همه آن چیزهایی که ما با این دلایل به آن رسیده بودیم در این آدم هست اعم از آن که در گفته های او از فلان علم شیمی یا فلان علم فیزیک چیزی وجود داشته باشد یا نه و وقتی از آنها می پرسیم می گویند خوب لازم ندیده است آنها را بگوید می دانسته ولی لازم ندیده است آنها را بیان کند یا از او نپرسیده اند تا بگوید این یک جور بر خورد است .اگر کسانی این طور برخورد کرد باید از آنها بپرسیم که این دلایل فلسفی و کلامی شما چگونه دلایلی است و آن دلایلشان را بررسی کنیم ببینیم که این دلایل واقعا آن قدرت را دارد که چنین نتیجه ای از آن گرفته شود بنده معتقدم چنین دلایل فلسفی و کلامی وجود ندارد یک وقت هم این است که طور دیگر بررسی میکنیم که پیامبران در طول تاریخ ظاهر شده اند و آنچه که بوده اند نشان داده اند که چه اند و که اند و در باره چه موضوعاتی اظهار نظر می کنند در باره چه موضوعاتی اظهار نظر نمی کنند همان طور که یک دانشمند علوم طبیعی با زندگی خودش با اعمال خودش با کتاب های خودش نشان می دهد که این آدم چه کاره است و تخصصش در چه امریست نمی توانیم در باره یک دانشمند فیزیک بگوییم که او شیمی هم می دانسته ولی نخواسته اظهار نظر بکند ایشان در باره فیزیک اظهار نظر کرده است تا آنجا که ما میدانیم یا فیلسوفان هم همین طور اند ما فیلسوفان را درباره شان قضاوت می کنیم بر اثر آثاری که از انها مانده است و آنچه که گفته اند آنچه که نوشته اند یعنی همان طور که در عرایض قبلی ام در متن سخنرانی به آنجا رسیدم به آنجا رسیدم. یا این که کسی ساز زن بسیار خوبی است ما حالا بیاییم و بگوییم که نه ایشان بسیار خوب هم آواز بلد بود بخواند اما نخواند این نمیشود یک کسی که آواز خیلی خوب می خواند بگوییم که او ساز هم خوب می تواند بزند ولی خوب نزده این کار را هم نمی شود کرد در باره پیامبران هم قضاوت ها این گونه است به نظر من، یعنی بنده عقیده ام این است و صحیح را بر این می دانم و دارم نظر خودم را بیان می کنم که در باره قضاوت کردن درباره این که پیامبران چه می دانستند و چه نمی دانستند، علم آنها چه قدر بوده است.
میدونید ایرادِ کار کجاست؟
اگر یک منجّم و ستاره شناس ، به اسلام گیر بدهد که : « چرا سماء در قرآن ، هفت طبقه ست؟ در حالی که اصلاً چیزی به اسمِ سماء ، خارج از جوِّ زمین وجود نداره!! »
اونوقت مسلمان ها میان و سعی میکنند قوانینِ فیزیک و هواشناسی رو به این مسئله ارتباط بدهند و مدام سعی میکنند یک جور ، جواب پیدا کنند
اگه یه پزشک بیاد و بگه که : « خدا اشتباه کرده که گفته : همه چیز را زوج آفریدیم! »
باز یه جورایی سعی میکنند نشان بدهند که منظورِ خدا این نبوده!!
اگه کسی بیاد و از افسانه های قرآن پرسش کنه!!
حاضرند ، مسخره ترین هذلیات رو به اسمِ علم ، به خوردِ آدمها بدهند تا شما باور کنید که 60 میلیون سالِ قبلتر از اینکه نیایِ بشر ، به وجود بیاد ، پیامبرهای خدا داشته اند کشتی میساخته اند تا اجدادِ دایناسوریِ خرس های قطبی رو از خطرِ انقراض توسطِ ماگماهای گداختهء پوستهء درحالِ انفجارِ زمین ، از طوفانِ اقیانوسِ جهانی نجات بدهند
و سعی میکنند یکسری فرمولهای احمقانه بیاورند که مثلاً نشون بده که کوهِ آرارات ، بعد از شصت میلیون سال ، از اورست ، بلندتر بوده!!!
چرا؟
برای اینکه تنها دلیلِ علمی که میتونند برای اثباتِ وجودِ موجودِ ناقص العقلی مثلِ نوح بیاورند ، اینه که یه تیکه چوب ، توی کوهِ آرارات ، پیدا شده که معلوم نیست از کدوم خراب شده ای بدست اومده بوده و هیچ فیلم یا مدرکِ معتبری هم راجع به اون وجود نداره!!!!!!

در پاسخ شما بی هیچ توضیحی قسمتی از سخنرانی جناب دانشمند فاضل محمد مجتهد شبستری را قرار می دهم.برای بحث بیشتر میتوانید به کتب و مقالات ایشان مراجعه نمایید.
ضمنا لینک کامل این سخنرانی را برای دوستانی که به دنبال آشنایی با نظرات نو اندیشی دینی هستند قرار می دهم:
متن لینک
یک ... در یه برنامهء تلویزیونی ، داشت قانونِ فرگشتِ داروین رو توجیه میکرد! (در همین ایّامِ پرفیضِ ماهِ رمضان)
بعد داشت میگفت : « عدّه ای از علما! برای اینکه بعداً به اسلام ، گیر ندهند که چرا با فرگشت تناسب ندارد ، از الآن دارند قوانینِ داروین رو با قرآن و آیاتِ اون ، ارتباط میدهند »
بعد هم اضافه داشت : « البته ما اینطوری نیستیم و به نظرمون ، داروین یک فرضیه ارایه کرده و برای فرضیه هم نمیشه سندیّت قایل شد ، و در همون انگلستان هم کسی برای افکارِ این آدم ، ارزش قایل نیست! »
___ پ.ن
حالا همین حرفها رو زد ، اما یه مقداری بالا یا پایین تر.;-)
* * * * *
میدونید ایرادِ کار کجاست؟
اگر یک منجّم و ستاره شناس ، به اسلام گیر بدهد که : « چرا سماء در قرآن ، هفت طبقه ست؟ در حالی که اصلاً چیزی به اسمِ سماء ، خارج از جوِّ زمین وجود نداره!! »
اونوقت مسلمان ها میان و سعی میکنند قوانینِ فیزیک و هواشناسی رو به این مسئله ارتباط بدهند و مدام سعی میکنند یک جور ، جواب پیدا کنند
اگر یک فیلسوف به اصالتِ وجودِ خدا ، اشکال بگیره ...
سعی میکنند اون فیلسوف رو بدنام کنند و بعد هم سعی میکنند با فرضیه و سفسطه و افسانه ، برای خودشون توجیه های به اصطلاح فلسفی بسازند!!
اگه یه پزشک بیاد و بگه که : « خدا اشتباه کرده که گفته : همه چیز را زوج آفریدیم! »
باز یه جورایی سعی میکنند نشان بدهند که منظورِ خدا این نبوده!!
اگه کسی بیاد و از افسانه های قرآن پرسش کنه!!
حاضرند ، مسخره ترین هذلیات رو به اسمِ علم ، به خوردِ آدمها بدهند تا شما باور کنید که 60 میلیون سالِ قبلتر از اینکه نیایِ بشر ، به وجود بیاد ، پیامبرهای خدا داشته اند کشتی میساخته اند تا اجدادِ دایناسوریِ خرس های قطبی رو از خطرِ انقراض توسطِ ماگماهای گداختهء پوستهء درحالِ انفجارِ زمین ، از طوفانِ اقیانوسِ جهانی نجات بدهند
و سعی میکنند یکسری فرمولهای احمقانه بیاورند که مثلاً نشون بده که کوهِ آرارات ، بعد از شصت میلیون سال ، از اورست ، بلندتر بوده!!!

چرا؟
برای اینکه تنها دلیلِ علمی که میتونند برای اثباتِ وجودِ موجودِ ناقص العقلی مثلِ نوح بیاورند ، اینه که یه تیکه چوب ، توی کوهِ آرارات ، پیدا شده که معلوم نیست از کدوم خراب شده ای بدست اومده بوده و هیچ فیلم یا مدرکِ معتبری هم راجع به اون وجود نداره!!!!!!
مسخره ترین توجیه ، اینه که اونها بیان و تمامیِ حرفهایی رو که در مقابلِ اندیشمندان و متخصصانِ رشته های مختلفِ علمی ، از خودشون درآورده اند ، رو نقض کنند ، تا یه داستانِ احمقانه رو که مجدداً از منویّاتِ خودشون تراوش کرده ، رو به عنوانِ حقیقت ، توی ذهنهای شستشو داده شدهء مردمِ گوسفند صفت ، فرو کنند!!!
* * * * * * *
مشکل اینجاست که : دروغگو ، کم حافظه ست!!!
...
کمی به خودتون بیایید و به ادعاهای خودتون ، فـــــــــکــــــــر کنید
فــــــکـــــــر
باور کنید اونقدرها هم سخت نیست! (فکر کردن منظورمه(!))
*
[edit=payam 52]1390/05/28[/edit]
همانطور که گفته شد تمام میمون هایی از جمله: گوریل شامپانزه و بوبون و اورانگوتان از نیایی منشعب شده اند که در 14 میلیون سال پیش زندگی می کرده است. حال اگر طوفان نوح در 14 میلیون سال پیش اتفاق افتاده باشد تنها لازم است که نیای آنها در کشتی نوح قرار گیرد. اگر زمان را به 65 میلیون سال قبل ببریم. آنگاه از بین تمام انواع میمونها لازم است که همان نیای آنها در کشتی قرار گیرد و البته این همان میمونی است که در محل زندگی نوح زندگی می کرده است و در کشتی قرار می گیرد.
در حقیقت لازم است که تنها یک نوع میمون در کشتی نوح قرار گرفته باشد و شامپانزه و گوریل و اورانگوتان و بوبون و سایر میمون ها از همان میمونی منشعب شده اند که در کشتی نوح بوده است. آیا شما بین این میمون ها اختلاف زیادی می بینید؟
در مورد سگ سانان نیز همین گونه است تمام آنها از نوئی سگ به نام کانیدائی (canidae) منشعب شده اند.
اگر به نموداری که در لینک زیر ارائه شده است دقت بفرمائید. این سگ همان سگی است که از انقراض کرتاسه(طوفان نوح به ادعای من) جان سالم به در برده است و در 65 میلیون سال پیش زندگی می کرده است.
http://en.wikipedia.org/wiki/Canidae
رابت واین تحقیقاتی را در زمینه خانواده سگ سانان انجام داده است
dogs, wolves, coyotes, jackals and foxes in one systematic group: the Canidae
box 4: Canidae.
The Canidae group diverged from other Carnivora 50-60 million years ago. The ancestor produced 12 genera and 34 species
Canidae-group is at the family level, which includes 12 genera and 34 species and that is far more extensive then just some micro-evolution at the species level.
http://home.planet.nl/~gkorthof/kortho41.htm
پس در آن زمان فقط همین کانیدائی در کشتی قرار گرفته است. پس بجای این همه سگ سانان مختلف فقط یک سگ قرار گرفته است. آیا کشتی نوح برای شاخه های اصلی حیوانات نیز نیازمند جای زیادی می باشد؟ طبیعتا خیر....آیا شما بین سگ و گرگ اختلاف زیادی می بینید؟ طبیعتا خیر
راستی: شما که طوفان نوح را منطقه ای می دانید پس چرا کشتی نوح بر روی کوه فرود آمده است؟ این چه فاجعه منطقه ای است که بلندترین کوه منطقه هم زیر آب می رود و لی سایر مناطق آسیبی نمی بینند؟!
نظریه شما پایه و اساس محکمی بر مبنای ادله ندارد

نظریه ارائه شده آنقدر ادله علمی دارد که در کمتر از یک سال به یک تئوری تبدیل خواهد شد... مطمئن باشید. بسیاری از سولات شما و دوستان دیگر در کتاب توهم تکامل توضیح داده شده است.
عنوان مثال خود را در نظر بگیرید که مثلا در تهران ساکنید و به بندرعباس سفر میکنید تا گونهای پروانه مختص به آن مناطق را شکار کنید..اولا به نظرتان چقدر طول میکشد که شما پیاده این مسیر را بروید و برگردید؟؟ دوما چه مدت زمانی برای شکار این جفت پروانه صرف میکنید؟؟سوما چطور تشخیص دادید که نر و ماده هستند؟؟ چهارما چطور آنها را به تهران حمل میکنید تا آسیبی به آنها نرسد؟؟پنجما وقتی به تهران رسیدید چطور از آنها نگهداری میکنید و چطور به آنها غذا میدهید تا فرار نکنند.ششما وقتی شما برای شکار یک جفت کرگدن به قاره افریقا میروید در این مدت کی از پروانه ها مراقبت میکند و آیا....

دوست عزیز مثل اینکه شما هنوز متوجه قضیه نشده اید! در جایی گفته بودید که چطور نوح به قطب رفته و خرس قطبی را آورده و در کشتی گذاشته است!
باید بیان شود که این نوح نبوده که به قطب رفته است. بلکه این خرس بوده که به قطب رفته است. حضرت نوح نوعی خرس را که نیای خرس های قهوه ای و قطبی است و در منطقه ای که نوح زندگی می کرده وجود داشته است در کشتی می گذارد و این حیوان در طی هزاران سال بعد از پیاده شدن از کشتی نوح جمعیتشان افزایش یافته است و با توجه به اینکه در آن زمان قاره ها به هم وصل بوده اند لذا به نقاط مختلف مهاجرت کرده اند. این موضوع در مورد سایر حیوانات نیز اتفاق افتاده است. اساسا یکی از دلایلی که در تائید حرکات صفحات زمین(plate tectonic) استفاده می شود همین متشابه بودن تنوع حیات حیوانات در مناطقی است که زمانی به هم وصل بوده اند. (گمان می کنم در همین کتاب: علم راهی بسوی آفریدگار جهان و یا قرآن کلام آفریدگار است این تصویر وجود دارد- تصویر حرکت حیوانات مختلف در قاره ها) (توجه داشته باشید که تنوع حیات در منطقه ای که نوح در آن زمان زندگی می کرده است الزاما نبایستی اکنون هم وجود داشته باشد. بلکه این تنوع می تواند اکنون دستخوش تغییر شده باشد. مثلا شما نمی توانید بگوئید که فیل فقط در هند است و یا کانگورو فقط در استرالیا می باشد)
اجازه بدهید همین خرس قطبی را توضیح بدهم:
فرض کنید دو گروه انسان مختلف به قطب سفر کنند. گروه اول: سیاه پوستانی که لباس هاس سیاه نیز پوشیده اند و گروه دوم: سفید پوستانی که لباس سفید پوشیده اند. طبیعتا در محیطی که پوشیده از برف است گروه اول به راحتی دیده می شوند و ممکن است توسط موجودات مختلف مورد حمله واقع شوند (مثلا توسط همین خرس قطبی) و یا اینکه نتوانند موجودی را برای تغذیه شکار کنند زیرا از دور دیده می شوند. لذا به مرور زمان جمعیت گروه اول کاسته می شود و فقط گروه دوم که به راحتی در محیط استتار می شوند باقی می مانند. من این را در کتاب توهم تکامل: قانون استتار نامیده اند. استتار همان چیزی است که انسان ها از آن به عنوان یک نیوی دفاعی در مقابل دشمن در جنگ ها استفاده می کنند.
حال فرض کنید یک دسته خرس های قهوه ای خانه طبیعی خود را رها کنند و به سمت شمال (قطب شمال) حرکت کنند. در این محیط جدید خرس ها با پوست رنگ روشنتر راحتر می توانند خوک های آبی را شکار کنند و اینگونه بقای خود را محتمل تر می سازند و نهایتا رنگ جمعیت خرس ها تغییر می کند. این همان قانون استتار است. آیا شما بین خرس قهوه ای و خرس قطبی اختلاف زیادی می بینید؟
الذا تنها یک نوع خرس در کشتی قرار گرفته است و از همان خرس در اثر گذر زمان خرس های مختلف منشعب شده اند ولی خرس تا میلیارها سال دیگر همان خرس خواهد ماند و به وال تبدیل نمی شود.
پاینده ایران ، سرافراز ایرانی ، جاوید خلیج پارس
لینک خلیج فارس

جاوید خلیج پارس بعد لینک خلیج فارس
جالبه اگر همه اینطوری مبارزه کنن!!!!یکی به میخ یکی به نعل پ چون ایرانی هستیم درست بعدش ف چون عربی پ نداره.بهتره اول خودمون رو درست کنیم بعد وارد این بازیهای سیاسی بشیم.در ضمن فکر نمیکنم این موضوع و بیشتر مواردی که اینجا ذکر شدن ربطی به این کتاب داشته باشن چون نه علمی هستن نه ربطی به خدا دارن :-(:-(:-(:stupid::stupid::stupid:;-);-);-)
خواهر و برادر من ای هموطن
تمدن ایرانی ها هست در خطر
همه ماها سرباز های زیر پرچمیم
نمیذاریم از ما بگه هر اجنبی
واسه ما ایرانی ها ملاک هر نفره
که روی گردن ما پلاک فروهره
اتحاد ما واسه دشمن اضطرابه
اسم ایران واسه ما مایه افتخاره
احترام ما به ایران یه خار تو چشم
کسایی که می خواند ضربه بزنند بهش
پاینده ایران ، سرافراز ایرانی ، جاوید خلیج پارس
لینک خلیج فارس
علم راهی بسوی آفریدگار جهان
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک