کاشفان فروتن شوکران
نویسنده:
احمد شاملو
امتیاز دهید
اشعار این مجموعه در سالهای مختلفی سروده شده اما در موضوعی واحد: اعدام مبارزان و انقلابیون این وطن.
شاملو در مقدمه این کتاب میگوید: بعضی از اشعار این کتاب هم زمان با وقوع حادثه و پاره ای مدتها و گاه سالها بعد نوشته شده است. چنانکه فی المثل سالها گذشت تا توانستم در شهادت خسرو روزیه چیزی بنویسم. اشعار این مجموعه در شمار مرثیه ها نیست اما نشان دهنده فضای مبارزه است.
بیشتر
شاملو در مقدمه این کتاب میگوید: بعضی از اشعار این کتاب هم زمان با وقوع حادثه و پاره ای مدتها و گاه سالها بعد نوشته شده است. چنانکه فی المثل سالها گذشت تا توانستم در شهادت خسرو روزیه چیزی بنویسم. اشعار این مجموعه در شمار مرثیه ها نیست اما نشان دهنده فضای مبارزه است.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی کاشفان فروتن شوکران
یکی نه بسنده بود که سرنوشت مرا بسازد
من تنها فریاد زدم نه!
من از فرو رفتن تن زدم!
صدایی بودم من!
شکلی میان اشکال!
و معنایی یافتم
من بودم و شدم
نه زان گونه که غنچه ای گلی
یا ریشه ای که جوانه ای
یا یکی دانه که جنگلی!
راست بدان گونه که
عامی مردی شهیدی!
تا آسمان بر او نماز برد!
من بی نوا بندگکی سربه راه نبودم!
و راه بهشت مینوی من
بزرو طوع و خاکساری نبود
مرا دیگر گونه خدایی می بایست
شایسته ی آفرینه ئی که نواله ی ناگزیر را گردن کج نمی کند
وخدایی دیگر گونه آفریدم!
هرگز از مرگ نهراسيده ام
اگر چه دستانش از ابتذال، شکننده تر بود.
هراس من – باری – همه از مردن در سرزمينی است
که مزد گورکن
از آزادی آدمی
افزون باشد
●
جستن
يافتن
و آنگاه
به اختيار برگزيدن
و از خويشتن خويش
با روئی پی افکندن ...
اگر مرگ را از اين همه ارزشی بيش تر باشد
حاشا حاشا که هرگز از مرگ هراسيده باشم.
دختران انتظار!
دختران اميد تنگ
در دشت بی کران
و آرزوهای بيکران
در خلق های تنگ
دختران خیال آلاچيق نو
در آلاچيق هائی که صد سال !-
از زره جامه تان اگر بشکوفيد
باد ديوانه
يال بلند اسب تمنا را
آشفته کرد خواهد ...
●
دختران رود گل آلود!
دختران هزار ستون شعله، به طاق بلند دود!
دختران عشق های دور
روز سکوت و کار
شب های خستگی !
دختران روز
بی خستگی دويدن،
شب
سرشکستگی!
در باغ راز و، خلوت مرد کدام عشق –
در رقص راهبانه شکرانه ی کدام
آتش زدای کام
بازوان فواره ئی تان را
خواهيد برافراشت؟
افسوس!
موها، نگاه ها
به عبث
عطر لغات شاعر را
تاريک می کنند.
دختران رفت و آمد
در دشت مه زده !
دختران شرم
شبنم
افتادگی
رمه !-
از زخم قلب آبائی
در سينه کدام شما خون چکيده است؟
پستان تان، کدام شما
گل داده در بهار بلوغش؟
لب های تان، کدام شما
لب های تان، کدام،
بگوئيد!-
در کام او شکفته، نهان، عطر بوسه ئی؟-
شب های تار نم نم باران – که نيست کار-
اکنون کدام يک ز شما
بيدار می مانيد
در بستر خشونت نوميدی
در بستر فشرده دلتنگی
در بستر تفکر پر درد رازتان
تا ياد آن – که خشم و جسارت بود-
بدرخشاند
تا ديرگاه، شعله آتش را
در چشم بازتان؟
●
بين شما کدام
- بگوئيد!-
بين شما کدام
صيقل می دهيد
سلاح آبائی را
برای
روز
انتقام؟