رسته‌ها
هفده سال در اردوگاههای شوروی
امتیاز دهید
5 / 3.4
با 7 رای
امتیاز دهید
5 / 3.4
با 7 رای
در دل قرن بیستم، زمانی که جهان با فریادهای آزادی و عدالت بیدار می‌شد، صدای زن جوانی در میان سکوت مرگبار اردوگاه‌های کار اجباری شوروی گم شده بود اما خاموش نشد.
آندره سنتورنس، دختری فرانسوی در سودای عشقی رمانتیک، سرنوشت خود را به مردی از سرزمین سرخ گره زد. اما آنچه خیال می‌پنداشت، به کابوسی بی‌پایان تبدیل شد. در سال ۱۹۳۷، درست در اوج «پاک‌سازی بزرگ» استالین، این زن بی‌گناه به جرم نانوشته‌ای روانه‌ی جهنمی شد که نامش گولاگ بود.
در «هفده سال در اردوگاه‌های شوروی»، سنتورنس با زبانی ساده اما پرقدرت، دنیایی را ترسیم می‌کند که انسان در آن نه با گلوله، بلکه با گرسنگی، سرما، بی‌خوابی و تحقیر شکنجه می‌شود. اما در میان این سیاهی، کورسویی از انسانیت و همدلی می‌درخشد. رشته‌ای نازک از امید که او را تا واپسین روزهای حبس زنده نگه می‌دارد.
این کتاب، تنها یک خاطره‌نگاری نیست؛ روایتی است از فروپاشی اعتماد، شکستن روح، و در عین حال، ایستادگی زنی که حاضر نشد اجازه دهد فراموش شود. صدای او، اکنون، پس از سال‌ها، از دل تاریخ برمی‌خیزد تا حقیقت را فریاد بزند.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
417
آپلود شده توسط:
souba
souba
1404/03/17

کتاب‌های مرتبط

اراده‌ای به نام گاندی
اراده‌ای به نام گاندی
4.8 امتیاز
از 9 رای
مجمع الجزایر گولاگ - بخش ۱ و ۲
مجمع الجزایر گولاگ - بخش ۱ و ۲
4.5 امتیاز
از 104 رای
سالهای پرشکنجه من
سالهای پرشکنجه من
4 امتیاز
از 10 رای
راه بی پایان
راه بی پایان
4.7 امتیاز
از 10 رای
کوره راهی در غبار
کوره راهی در غبار
4.3 امتیاز
از 4 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی هفده سال در اردوگاههای شوروی

تعداد دیدگاه‌ها:
1
در آغاز کتاب می خوانیم «من در سال ۱۹۰۷ در مزرعه ای نزدیک مون دومارن (فرانسه) در یک خانواده فقیر بدنیا آمدم . هنوز پنجسالم تمام نشده بود که پدرم بدرود زندگی گفت و اداره امور مزرعه بعهده مادرم افتاد. زندگی مادرم بسیار شاق و دشوار بود و کمتر از امور مربوطه فراغت حاصل میکرد و اگر چند دقیقه از کار فارغ میشد مرا که پنجمین فرزند خانواده بودم مورد محبت قرار میداد و با نوازشهای مادرانه خود دوران طفولیت را بکام من شیرین میساخت، ژان خواهر بزرگم که مثل خود من سرکش و کنجکاو بود برای من بمنزله مادر ثانی بشمار میرفت و برای برادرم که در جنک ١٩١٤ کشته شد حس احترام آمیخته به تحسینی داشتم اما خواهر دیگرم ماری را که اکنون در نیویورک زندگی میکند همواره اذیت میکردم . در آن زمان در دهات وسائل رفاه و آسایش کنونی وجود نداشت و دور افتادگی مزرعه ما را مجبور میکرد به همان وسائل موجود در محل قناعت کنیم … بخاطر دارم موقعیکه بمن مأموریت میدادند مرغها و خروسها و شش گاوی را که داشتیم از صحرا بمنزل بیاورم بسیار مغرور و خوشحال میشدم
هفده سال در اردوگاههای شوروی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک