رسته‌ها
چراغهای روی رودخانه
امتیاز دهید
5 / 5
با 1 رای
امتیاز دهید
5 / 5
با 1 رای
از متن کتاب:
کستیا را مادرش و لولکا بدرقه می کنند.
کستیا فکر می کند: مادر باز هم یک چیزی، اما این لولکا دیگر چرا ؟ مادرشان میخواست لولکا را در خانه بگذارد، ولی او چنان قشقرقی راه انداخت که مجبور شدند او را با خود بردارند. البته تماشای اسکله بندر و کشتیها برای لولکا جالب است، نه بدرقه کستیا چه لزومی دارد که او را بدرقه بکنند، آنهم دختر بچه هائی مثل لولکا! اگر پسر بچه ها، بخصوص فدور دوست صمیمی و پیکارجویش، او را بدرقه می کردند مسئله دیگری بود. ولی دوستش فدور نیست، او دیروز با پدر خود برای ماهیگیری به آستر رفته است. آنها هر روز شنبه بانجا می روند . بارها کستیا خواهش کرد که با آنها برود و وعده میداد که یک سطل پر از ماهی بیاورد، ولی مادرش نمی گذارد و میگوید ماهی را میشود از بازار هم خرید. مادرش فقط می ترسد که کستیا غرق بشود ولی آخر چرا او باید حتماً غرق بشود؟ در کلاس پنجم «ب» او بهتر از همه شنا می کند. حالا پیش دائییش هر چه دلش بخواهد ماهی می گیرد! ولی حیف که مجبور شد چوبهای ماهیگیری را در خانه بگذارد. مادرش حاضر نبود که حتی حرف چوب ماهیگیری را هم بزنند و می گفت:
«نخیر، خواهش میکنم! هیچ چوب و موبی به ترولیبوس ... من بدون آن هم از پا افتاده ام.»
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
201
آپلود شده توسط:
Aesop
Aesop
1404/02/16

کتاب‌های مرتبط

جهان دوم من
جهان دوم من
5 امتیاز
از 1 رای
النگوی یاقوت سرخ
النگوی یاقوت سرخ
3.6 امتیاز
از 5 رای
یورش دلیرانه بدستور لنین
یورش دلیرانه بدستور لنین
4.2 امتیاز
از 5 رای
مردم سرباز بدنیا نمیآیند
مردم سرباز بدنیا نمیآیند
4.5 امتیاز
از 4 رای
چند داستان و حکایت
چند داستان و حکایت
3.5 امتیاز
از 6 رای
همقطارها
همقطارها
3.8 امتیاز
از 33 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی چراغهای روی رودخانه

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
چراغهای روی رودخانه
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک