رسته‌ها
دکتر محمد مصدق و راه مصدق
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 76 رای
درباره:
محمد مصدق
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 76 رای
هنوز توضیحاتی برای این کتاب ثبت نشده
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
220
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
ramin12345
ramin12345
1389/05/30
درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی دکتر محمد مصدق و راه مصدق

تعداد دیدگاه‌ها:
16
به نام خدا
واقعا دکتر مصدق نماد مبارزه علیه استعمارن من به ایشان افتخار میکنم
نامت
پيمان ِ آزادی ست
صد ساله مرد.
ای به آزادی زيسته و در زنجير جان سپرده.
بُن ريشه‌ی درخت ِ مبارک ِ هزار ميوه‌ی آزادی
که تواش پرورده بودی
و آذرخش ِ کينه‌ی غارتگرانش سوخته بود
سيراب شد چُنان ز خون جوانان که باز ، شاخه بر آورد
اينک به پاسداری ِ اين نو دميده آرزوی ديرين
اين نوبرانه
اين وديعه‌ی خون ِ هزار هزاران شهيد
به جان ايستاده‌ايم
هم اگر چند
اين نودميده ، خون ِ تازه بخواهد.
درباره پیر احمد آباد هرچه کتاب بخوانیم باز هم هزاران نکته برای دانستن وجود دارد با سپاس8-)8-)8-)
کتاب بسیار ارزشمندیه ازآقا رامین بابت ارايه این کتاب ممنونم و امیدوارم قسمتهای بعدیش هرچه زودتردر دسترس قراربگیره !
mamnoon.ketabe arsheshmandist8-)8-)8-)
پایبندی دکتر مصدق به امانتداری و درستکاری از همان سالهای جوانی
شادروان خازنی در خاطراتش شرح می‌دهد که: «مصدق از دوران جوانی به درستکاری مقید بود قناتی بود بنام شاهک که سه دانگ آن متعلق به شوهر خاله‌ام بود و سه دانگش هم مال خانم نجم السلطنه مادر آقای دکتر مصدق. شوهر خاله من که پسر عموی مادرم هم بود خیلی ثروتمند بود، اسمش حاج آقا اناری بود. همه باغ اناری معروف متعلق به خودشان بود. خیلی ثروت داشت. خلاصه خانم نجم السلطنه به حسین آقا اناری می‌گوید که حاج آقا مال مشاع به درد نمی گ‌خورد یا سه دانگ را به من بفروش یا سه دانگ مرا بخر. حاج حسین آقا می‌گوید خانم، هر جوری که میل شماست، می‌خواهی بخری یا بفروشی اختیار با شماست. بالاخره نتیجه صحبت اینها به اینجا منتهی می‌شود که خود خانم نجم السلطنه آنجا را قیمت کند و سه دانگ حاج حسین آقا را هم بخرد که مالک شش دانگ قنات شاهک بشود. چند روزی از این قضیه می‌گذرد. آن موقع آقای دکتر مصدق جوان بوده، با کالسکه خودش می‌رود نزد حاج آقا اناری، پیشخدمت حاج حسین اناری خبر می‌دهد که آقای مصدق آمده‌اند. می‌گوید تشریف بیاورند. فوری ایشان را به تالار هدایت می‌کنند. خانه هم خیلی مجلل بوده است. الان جزء میراث فرهنگی است. آقای حاج حسین آقا استقبال می‌کند و می‌نشینند و شربتی هم می‌آورند. می‌پرسد که مسئله چیست؟ مصدق می‌گوید حاج حسین آقا حقیقت این است که من کارشناسهای خبره‌تر و بهتری انتخاب کرده‌ام که گفته‌اند شما قنات را در حدود۳ هزار تومان ارزانتر فروخته‌اید. من ما به التفاوت آن را که سه هزار تومان است آورده‌ام که خدمت سرکار بدهم.
حاج حسین آقا می‌گوید آقای مصدق من که صغیر نیستم، در واقع خداوند خیلی بمن بخشیده و ۳ هزار تومان برایم مطرح نیست، من با رضا و رغبت اینکار را کرده‌ام، حاضر نیستم این ۳ هزار تومان را بپذیرم. دکتر مصدق هم گفته بود " اگر این ۳ هزار تومان را نگیری من از اینجا نمی‌روم ." بالاخره بعد از اصرار خیلی زیادحاج حسین آقا می‌گوید که من هم نمی‌پذیرم و راه حل این است که شما این ۳ هزار تومان را به یک مؤسسه خیریه ببخشید. مصدق می گوید من استدعا می‌کنم که این زحمت را خودت قبول کن. به هر حال ۳ هزار تومان را به حاج حسین آقا می‌دهد. حاج حسین آقا هم این پول را به دارالمجانین می‌فرستد که وضعشان خیلی خراب بوده است. مصدق در راستی و امانتداری تا این حد مقید بود.»
«خاطرات نصرت‌الله خازنی رئیس دفتر نخست وزیری حکومت ملی آقای دکتر مصدق» به کوشش جمال صفری
۱۴۰۰/۵/۲۸
پایان .خدانگهدارتان.
دکتر محمد مصدق و راه مصدق
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک