مرد نامریی
نویسنده:
هربرت جرج ولز
مترجم:
قاسم صنعوی
امتیاز دهید
از متن کتاب:
مرد بیگانه در ماه فوریه، در پیش از ظهری مه آلود در میان برف و بوران از راه رسید. پای پیاده، از طرف تپه های شنی، از ایستگاه برامبلهرست می آمد و به دستی که در میان دستکش ضخیمی فرو رفته بود، جامه دان مشکی کوچکی داشت. از سر تا پایش کاملا پوشیده بود و لبه ی کلاه نمدی نرمش نمی گذاشت که غیر از نوک براق دماغ وی چیزی از صورتش دیده شود. برف روی شانه ها و سینهاش جمع شده بود روی جامه دانی هم که حمل می کرد، برف قشر سفیدی درست کرده بود.
تلوتلوخوران، نیمه جان، وارد میهمانخانه شد و اثاثش را زمین گذاشت و گفت:
- آتش، از سر لطف و احسان آتش! یک اتاق و آتش !
در قسمت بار کفشش را به زمین کوبید و برفی را که رویش نشسته بود تکان داد و بعد به دنبال خانم هال به سالن کوچک رفت تا قرار پرداختش را بگذارد. بی هیچ مقدمه ای با افکندن دو سکه ی طلا روی میز در میهمانخانه مستقر شد. خانم هال آتشی ترتیب داد و رفت که خودش غذا تهیه کند. مستقر شدن میهمانی در آیپینگ در فصل زمستان نعمت نامنتظری بود که هرگز سابقه نداشت...
بیشتر
مرد بیگانه در ماه فوریه، در پیش از ظهری مه آلود در میان برف و بوران از راه رسید. پای پیاده، از طرف تپه های شنی، از ایستگاه برامبلهرست می آمد و به دستی که در میان دستکش ضخیمی فرو رفته بود، جامه دان مشکی کوچکی داشت. از سر تا پایش کاملا پوشیده بود و لبه ی کلاه نمدی نرمش نمی گذاشت که غیر از نوک براق دماغ وی چیزی از صورتش دیده شود. برف روی شانه ها و سینهاش جمع شده بود روی جامه دانی هم که حمل می کرد، برف قشر سفیدی درست کرده بود.
تلوتلوخوران، نیمه جان، وارد میهمانخانه شد و اثاثش را زمین گذاشت و گفت:
- آتش، از سر لطف و احسان آتش! یک اتاق و آتش !
در قسمت بار کفشش را به زمین کوبید و برفی را که رویش نشسته بود تکان داد و بعد به دنبال خانم هال به سالن کوچک رفت تا قرار پرداختش را بگذارد. بی هیچ مقدمه ای با افکندن دو سکه ی طلا روی میز در میهمانخانه مستقر شد. خانم هال آتشی ترتیب داد و رفت که خودش غذا تهیه کند. مستقر شدن میهمانی در آیپینگ در فصل زمستان نعمت نامنتظری بود که هرگز سابقه نداشت...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی مرد نامریی