چرا شوروی فروپاشید؟ از لنینیسم تا پوتینیسم
نویسنده:
کاظم علمداری
امتیاز دهید
همانگونه که از عنوان کتاب برمیآید، این نوشته به دلایل فروپاشی شوروی میپردازد. شک نیست که شوروی دستآوردهایی نیز داشته است. اما هدف این کتاب بررسی دستآوردهای شوروی و یا مقایسه میان خوبیها و بدیهای سوسیالیسم نیست. همچنین لازم به توضیح است که نگارنده، این کتاب را نه تنها برای بررسی عوامل مرتبط با فروپاشی شوروی و بلوک شرق، بلکه نقدی بر اندیشه، ایدئولوژی و تصورات عدالتخواهانه خود در گذشته که حامی سوسیالیسم موجود بود، نوشته است. درست است که صدها میلیون نفر در پندار برقراری عدالت اجتماعی، مدافع انقلاب و سوسیالیسم بودند اما نمیتوان خطاهای ریز و درشت آنها را که به هدردادن توان خود و دیگران انجامید زیر پوشش خیرخواهی وعدالتطلبی توجیه کرد. به قول سنت برنارد، (کشیش اصلاحطلب سده ۱۲ میلادی) «راه جهنم نیز با نیت خیر سنگفرش شده است«. استالین، شخصیتی بهتمامی مستبد، نیز میخواست با سرکوب و زندان و تبعید و اعدام، مردم را خوشبخت و جامعه را به بهشت خیالی بدل کند. سزاوار است که نسل جوان از این تجربههای پرهزینه بیاموزد و همانند نسلهای قبل، قربانی خطاهای خود نشود.
بیشتر
آپلود شده توسط:
saharnak
۱۴۰۱/۰۲/۱۱
دیدگاههای کتاب الکترونیکی چرا شوروی فروپاشید؟ از لنینیسم تا پوتینیسم
طبیبیان: من کارکرد این نظام اقتصادی را از درون دیدهام چون تجربه گذراندن یک دوره آموزشی در حوزه برنامهریزی در آلمان شرقی تحت سلطه کمونیسم را دارم. علاوه بر آن، از رومانی و چکسلواکی هم بازدید داشتم و با کارشناسان برنامهریزی این دو کشور صحبت کردم. مبنای اصلی نظام اقتصادی کمونیستی، برنامهریزی مرکزی است؛ به این صورت که یک تشکیلات مرکزی، تخصیص منابع را انجام میدهد. در این نظام اقتصادی، دادوستد داوطلبانه، مکانیسم بازار، کشف قیمت و سود بهطور کل مردود شمرده میشود. از آنجا که در این سیستم، مالکیت را به رسمیت نمیشناسند، مالکیت تمام ابزار تولید هم در اختیار حکومت است؛ خانوار و بنگاه توان تصمیمگیری آزادانه ندارد و انگار سیستم اقتصادی یک ماشین مکانیکی است و اداره آن مشابه تنظیم یک دستگاه مکانیکی است. شیوه کار به این صورت بود که ابتدا جدولهای کلان برای تخصیص منابع برای مصارف مختلف تنظیم میکردند که مشخص میکرد مثلاً تولید برق چه اندازه است و باید در کجا مصرف شود، یا سیمان و فولاد چه میزان تولید میشود و باید در کجا و به چه اندازه مصرف شود. بعد برای تولید فولاد یا هر کالای دیگر چقدر سنگآهن نیاز و چه میزان برق و زغال و سایر نهادهها لازم است یا چگونه و از کجا باید حمل شود. برای حمل چه مقدار کامیون نیاز است، چقدر کامیون باید تولید یا چه تعداد وارد شود و به همین ترتیب از جدول کلان اولیه به جداول ریز و جزئی میرسیدند. خروجی این ساختار، حجم عظیمی از جداول بود. منابع مالی مورد نیاز این برنامهها هم مشخص میشد که باید به چه صورت از سود شرکتهای دولتی، افزایش نقدینگی و مقداری مالیات تامین شود. ملاحظه میکنید که چنین فعالیتی نیازمند پردازش حجم نجومی داده و آمار است. از همان سالهای اول که این ایده مطرح شد برخی اقتصاددانها که مشهورترین آنها فون میزس بود عنوان کردند که اساساً چنین نظامی امکان کارکرد و دوام ندارد. میزس استدلال سادهای هم داشت و میگفت برای اینکه بتوان یک جامعه را به صورت مرکزی اداره کرد باید بتوان میلیاردها میلیارد تصمیمهای مختلفی را که توسط مصرفکنندگان و تولیدکنندگان گرفته میشود، بررسی کرد و بر اساس آن تعیین کرد از چه کالایی چه مقدار تولید شود، چنین کاری هم اساساً ممکن نیست. همان مثال صنعت کفش را در نظر بگیرید که آقای دکتر غنینژاد اشاره فرمودند. برنامهریزان دولتی به یک شرکت دولتی برنامه میدادند که باید مثلاً در یک بازه زمانی مشخص، پنج هزار کیلو کفش تولید کند. نتیجه این بود که تولیدکننده کفشهای سنگین تولید میکرد تا سریعتر و با تولید تعداد کفش کمتر به هدف برسد. از آنجا که بازاری وجود نداشت که تولیدکننده بتواند از سلیقه مشتری آگاه شود، این شرکت که باید به صورت دستوری و به میزان تعیینشده کفش تولید میکرد، ترجیح میداد فقط پوتین و اقلام مشابه تولید کند اما همه مردم که پوتین نمیپوشیدند. در زمان «نیکیتا خروشچف» به جای وزن از تعداد استفاده کردند و به تولیدکننده دستور میدادند که مثلاً یک میلیون جفت کفش تولید کند. اینجا تولیدکننده به دنبال تولید کفش کوچک میرفت که کارایی خودش را نشان دهد. دلیل اینکه مثلاً کفش ملی ایران بازار خوبی در شوروی داشت همین بود که اولاً کیفیت بهتری داشت، دوماً خریدار میتوانست برود کفش مورد سلیقه و اندازه پای خودش را به راحتی انتخاب کند. فون میزس تاکید داشت که نظام برنامهریزی متمرکز، منطقی و عقلانی نیست و در نتیجه نمیتواند ادامه داشته باشد. بعدها اقتصاددانان دیگری از شاگردان میزس و اقتصاددانانی مانند میلتون فریدمن به دفعات مطرح کردند که این نظام اقتصادی ناگزیر فرومیپاشد. هر کسی هم که با اندک دید و نگرش اقتصادی وارد این نظام میشد به این مساله پی میبرد. نقلقولی از یک اقتصاددان را به خاطر دارم که گفته بود؛ فکر نکنید در نظام کمونیستی «بازار» وجود ندارد. او تاکید داشت که بیشترین بازارهای عمرش را در شوروی دیده چون در هر گوشهای از کوچه و خیابان گرفته تا ایستگاههای قطار و مترو و داخل آپارتمانها مردم در حال مبادله با یکدیگر هستند؛ کسی که سهمیه پنیر گیر آورده بود با کسی که شکر داشت مبادله میکرد، کسی که سهمیه لباس گیر آورده بود با کسی که گوشت در یخچال داشت، معامله میکرد. در خیابان شلوار جین را که توریستها به پا داشتند خریدار بودند و اگر طرف حاضر به فروش بود تا هتل همراه او میرفتند. درست است که در شوروی بازارها به شدت سرکوب میشد اما بعضی بازارها غیرقابل سرکوب هستند. اگر امروز بازار معاملات سکه را ببندید، این معاملات متوقف نمیشود فقط به داخل کوچه و خیابان و زیرزمین و پستو و زیر پله میرود. این قانون در همهجا وجود دارد. یک اقتصاد بازار آزاد اقتصادی است که به بازارهای قابل سرکوب اجازه فعالیت میدهد اگرنه بازارهای غیرقابل سرکوب را در هیچجا نمیتوان متوقف کرد اما یک بازار مثل بازار مرغ را میتوان سرکوب کرد چون میتوان مرغداریها را کنترل کرد. اگر دولتی اجازه فعالیت به این بازار قابل سرکوب داد، میتوان گفت مکانیسم بازار در آن در حال کار کردن است. در شوروی و دیگر کشورهای کمونیستی بازارهای قابل سرکوب همه در انحصار دولت بود اما بازارهای موازی زیادی شکل میگرفت. این مسائل را به چشم خودم در کشورهای کمونیستی دیدم. زمانی که به عنوان کارشناس همراه گروهی دولتی به رومانی و چکسلواکی رفته بودم، بعد از اتمام مذاکرات، مسوولان دولتی به ما میگفتند حاضرند دلار همراه ما را بالاتر از قیمت رسمی بخرند. من به دلیل مسوولیتی که در سازمان برنامه داشتم با مسوولان برنامهریزی در این کشورها صحبت میکردم و میدیدم که خود مسوولان این کشورها به خوبی آگاه بودند که نظام اقتصادی آنها کار نمیکند.
بخشی از گفتگوی طبیبیان و غنی نژاد در سایت تجارت فردا درباره علل سقوط اتحاد جماهیر شوروی