رسته‌ها

چگونگی شکل گیری یک ابر قدرت اقتصادی

چگونگی شکل گیری یک ابر قدرت اقتصادی
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 9 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 9 رای
رمزگشایی از صنعتی شدن سریع چین

بی تردید خیزش چین و تبدیل این کشور به یک قدرت صنعتی بزرگ اقتصادی از مهم ترین رخدادهای تاریخ اقتصاد جهان پس از انقلاب صنعتی انگلستان در سده هجدهم به شمار می آید. در این کتاب چرایی شروع فرآیند توسعه صنعتی و اقتصادی در چین واکاوی و چگونگی شکل گیری فرآیند توسعه صنعتی در کشورهای توسعه یافته کنونی از زمان شروع انقلاب صنعتی در انگلستان تاکنون، بررسی می شود.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
258
آپلود شده توسط:
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی چگونگی شکل گیری یک ابر قدرت اقتصادی

تعداد دیدگاه‌ها:
3

صورت دیگر توسعه چینی
دکتر پویا جبل‌عاملی
بدون تردید راهی که چین در ۴۰ سال اخیر طی کرده راهنمایی مناسب برای کشورهایی است که همواره در حال درجا زدن و عقب‌رفت اقتصادی هستند. راهی که از دل اولویت قراردادن اهداف اقتصادی بر منویات سیاسی و ایدئولوژیک بیرون آمد و مشخصه اصلی آن تکیه بر پتانسیل بازار و اقتصاد جهانی و ایجاد فضای کسب‌و‌کار شبه‌رقابتی بود که همه اینها در تضادی آشکار با بنیان فکری حزب حاکم بود.
بنیان فکری که برای چند دهه بعد از انقلاب چین تبلیغ می‌شد. اما زمامداران پس از مائو، شجاعت و جرات کافی داشتند تا راه دیگری را امتحان کنند که سعادت شهروندانشان را دربر داشته باشد؛ اما در تضاد با گفتار و عملکرد و سیاست‌های گذشته باشد.
دستاوردهای بازکردن و فراگیر کردن نهادهای اقتصادی چین انکارناپذیر است؛ اما برخی بر این صرافت هستند که چین با بازکردن نهادهای اقتصادی و بسته نگه‌داشتن بستر سیاسی و پایداری اوضاع، راه دیگری را پیشنهاد داده که تا کنون وجود نداشته است. در این جا بخش کوچکی از کتاب تازه عجم اوغلو و رابینسون را با عنوان «جاده باریک (آزادی)» (Narrow Corridor) مرور می‌کنیم و می‌بینیم که چگونه عدم مشارکت جامعه و نبود نهادهای باز در بستر اجتماعی - سیاسی، توانسته به فسادهای گسترده در این کشور دامن بزند. یک کشور وقتی می‌تواند از این بلیات به دور باشد و به‌طور پایدار راه پیشرفت را طی کند که هم دولت ظرفیت ارائه خدمت به مردم را داشته باشد و هم جامعه ظرفیت و ابزار مناسب برای نظارت بر تمام دولت را داشته باشد. فقدان دومی در چین؛ یعنی گم شدن یکی از قطعات اصلی رشد و سعادت پایدار که دیر یا زود موتور به ظاهر کارآمد رشد اقتصادی چین را متوقف می‌کند و فساد کنونی در آن کشور تنها نمودی از آن است. نویسندگان کتاب می‌آورند:
چین دارای تاریخی طولانی از بوروکراسی توانمند و پیچیده است؛ اما در عین حال تاریخی از فساد گسترده نیز دارد که بسیاری از مقامات این کشور در آن نقش داشتند و بسیاری از پست‌ها تنها به‌واسطه ارتباطات سیاسی یا فروش آن پست‌ها به فرد داده می‌شود. آن تاریخ همچنان تا امروز ادامه داشته است. بررسی که از ۳۶۷۱ مقام حزب کمونیست در سال ۲۰۱۵ انجام شده نشان می‌دهد که دو سوم پست‌ها نه بر مبنای شایستگی که به دلیل وفاداری و سرسپردگی سیاسی به افراد واگذار شده است. وقتی شما با وفاداران محاصره شوید، آن وقت می‌توانید شهروندان را سرکیسه کنید. شما همچنین می‌توانید برای داشتن زیردستان مطیع، مشاغل دولتی را به فروش برسانید. استاد علوم سیاسی مینشین پی با تحلیل نمونه ۵۰ تایی مقامات حزب کمونیست که از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۳ در دادگاه‌ها به فساد محکوم شدند، می‌نویسد که هر کدام از آنان به‌طور متوسط ۴۱ موقعیت شغلی را به فروش رسانده بودند. در پایین لیست، افرادی در شهرهای کوچک بودند؛ مانند ژانگ گویی و چو شچین از ناحیه ووهه در استان آنهویی. ژانگ ۱۱ پست را به قیمت متوسط ۱۲هزار یوآن که تقریبا هزار و ۵۰۰ دلار می‌شود به فروش رسانده بود. چو نیز ۵۸ موقعیت شغلی را به قیمت ۲هزار دلار فروخته بود؛ اما موقعیت‌های شغلی ممتاز تا ۶۰ هزار دلار به فروش می‌رسند. در نمونه پی، هر مقام فاسد تقریبا ۱۷۰ هزار دلار از فروش پست‌ها پول به جیب زده بود.
افرادی مثل ژانگ و چو، دانه ریزهای چنین فسادهایی بوده‌اند. وقتی وزیر راه‌آهن لیو ژیجون در سال ۲۰۱۱ دستگیر شد، ۳۵۰ آپارتمان به نام وی ثبت شده بود و بیش از ۱۰۰ میلیون دلار پول نقد داشت. این ارقام خیره‌کننده به آن علت رقم خورده بود که سیستم راه‌آهن پر سرعت چین، موقعیتی بی‌رقیب برای اختلاس وزیر آن بود. اما پیشرفت اقتصادی چین برای همه مقامات نان‌آور بود. اگر لیو از چشم حکومت افتاد و محاکمه شد، بقیه این‌گونه نبودند. در سال ۲۰۱۲، از هزار نفر ابتدایی لیست ثروتمندان چین، ۱۶۰ نفر عضو کنگره حزب کمونیست بودند و ثروت خالص آنان به ۲۲۱ میلیارد دلار بالغ می‌شد. در مقام مقایسه، این رقم تقریبا بیست برابر ثروت ۶۶۰ نفر مقامات عالی‌رتبه آمریکا از هر سه قوه حکومتی است. این در حالی است که درآمد سرانه آمریکایی‌ها هفت برابر درآمد سرانه چین است! اما واقعیت این است که این آمار و ارقام نباید تعجب‌آور باشد. کنترل فساد، نیازمند همکاری و نظارت جامعه است. دولت باید به گزارش مردم اعتماد کند و مردم نیز نیاز دارند تا به نهادهای دولتی اعتماد داشته باشند تا حاضر باشند، به آنان در مورد فساد گزارش کنند؛ اما این اعتماد متقابل در وضعیت استبدادی چین رخ نمی‌دهد.
بنابراین هر چند رویکرد اقتصادی چین و بازکردن نهادهای اقتصادی و مشاهده مواهب آن تا اینجا می‌تواند برای کشورهای در حال توسعه حاوی درس‌های مهمی باشد؛ اما در عین حال نمی‌توان استراتژی اتخاذشده آن را در تمام زمینه‌ها به‌عنوان الگویی فراگیر و پیشنهاددهنده راهی دیگر برای توسعه در برابر دیگر کشورهای توسعه‌یافته دانست؛ زیرا هم اکنون نیز این الگو دچار کاستی‌های شگرفی است که فساد در دستگاه حاکمه تنها بخشی از آن است.
چین آرمانگرا ، چین واقع گرا
غلامرضا مصدق
نظام سیاسی چین تا أواخر دهه ٧٠ میلادی مثل همه نظام های ایدئولوژیک، بدنبال اصلاح جهان بود ، با انگیزه رسیدن به این هدف ، در سراسر دنیا به جنبش های چریکی و گروه های مبارزه کمک میکرد، بسیاری از سرخوردگان مارکسیت - لنینست شوروی دل به مائویست چینی بستند ، دلدادگان وطنی مائو هم کم نبودند ، که سعادت و رفاه چین را در پیروی از آموزه های صدر مائو میدانستند.
نظام چین علی رغم شعار و لفاظی های زیبا قادر به ایجاد رفاه و کاهش فقر نبود، مائو برای خروج از بن بست ، برنامه بلند پروازانه جهش بزرگ را نه بر اساس منطق عقلائی اقتصادی بلکه با مبانی آرمانگرایانه سوسیالیستی ، تدوین و اجرا کرد ، که نتایج فاجعه باری داشت ، دستاوردها خلاف أهداف طرح بود ، بطوریکه ، یکی از خروجی های جهش بزرگ ، مرگ بیش از ٣٠ میلیون روستایی چینی ناشی از گرسنگی بود .
مائو که خود معمار و مجری جهش بزرگ بود آنگونه که سنت رفتار رهبران آرمانگراست ، برای فرار از پاسخگویی از عدم موفقیت آن در اقدامی فرار بجلو علم انقلاب فرهنگی را برافراشت و فرافکنانه اعلام کرد، ناکامی ما ناشی از وجود رگه های خصلت بوژوازی و سرمایه داری در تعدادی از مسئولان حزبی ، دولتی ، هنرمندان ، نویسندگان ،..... است ، که بایستی با تصفیه آنها خلوص لازم سوسیالیستی بدست آید تا پیشرفت چین سرعت مورد نیاز را بدست بیاورد .
تعقیب ، تحقیر، سرکوب ، آزار و اذیت به اصطلاح بورژوازها شروع شد ، عواقب این طرح دامنگیر تعداد زیادی از افراد حتی بعضی از افراد دفتر سیاسی کمونیست مثل دنگ شیئائوپنگ را هم گرفت، تا آنجا که بعنوان کارگر ساده مجبور به کار در کارخانه تراکتورسازی شد. جوانان و دانشجویان احساساتی را در قالب گاردهای سرخ به جان منتقدان انداختند و با گذاشتن کلاه بوقی بر سر آنها و گرداندنشان در خیابانها به تحقیرشان پرداختند. مائو از انقلاب فرهنگی هم طرفی نبست، ناکارآمدی سیستم مائویست روز به روز خود را آشکارتر می ساخت ، اما کاریزمای قدرتمند مائو مانع از بروز آشکار انتقادات میشد. با مرگ مائو، انتقادات شروع شد، گروه سه نفره شامل بیوه مائو خواهان ادامه وضع موجود بودند، اما در فقدان کاریزمای مائو و آشکار شدن هرچه بیشتر مشکلات، ضرورت تغییر در سیاستها هر روز بیشتر احساس میشد، از طرفی تجربه شکست خورده شوروی جلوی چشم آنها بود، این شرایط زمینه به قدرت رسیدن اصلاح طلبان و منتقدان به رهبری دنگ شیائوپنگ را فراهم آورد.
در اولین گنگره حزب بعد از به قدرت رسیدن منتقدان ، دنگ شیائو پینگ جمله معروف خود را بیان کرد " گربه مهم نیست سیاه باشد یا سفید، مهم این است خوب موش بگیرد" همین جمله کوتاه ، مانیفیست تغییر جهت چین را تعیین کرد . معنای ساده این حرف تاکید بر کارایی بود نه ایسم ها. اصلاحات اقتصادی با ایجاد مناطق آزاد در شهرهای ساحلی چین که از قید و بند قوانین دست و پا گیر آزاد بود شروع شد ، این مناطق به سرعت گسترش یافتند ، سیل سرمایه گذاری خارجی به داخل چین جاری شد ، با افزایش قیمت تمام شده تولیدات در کشورهای توسعه یافته مهاجرت سیل آسای کارخانجات به چین آغاز شد ، اکثر برندهای معروف دنیا همه یا بخشی از تولیدشان را به چین منتقل کردند، با ورود سرمایه و تکنولوژی ، تخصص و مهارت نیروی انسانی شان با تصاعد هندسی افزایش یافت . غول خفته کم کم از خواب برمیخواست ، بیش از ٧٠٠ میلیون شهروند چینی از زیر خط فقر خارج شدند، در ابتدای قرن ٢١چین یکی پس از دیگری مدال طلای جهانی ، بزرگترین سرمایه پذیر و سرمایه گذار خارجی ، صادر کننده ، تولید کننده ، دارنده بیشترین ذخایر ارزی ، طلب کار خارجی ، تراز مثبت تجاری با اقتصادهای بزرگ دنیا ، کسب دومین اقتصاد دنیا بعد از امریکا ، بالاترین ثبت اختراعات جهانی ،.....را کسب کرد، تنها مقام جهانی مهم و کسب نشده دنیا برای چین قدرت اول اقتصادی دنیا بودن است که طبق محاسبات اقتصاددانان در در سال ٢٠٣٠ محقق خواهد شد . صادرات چین به آمریکا به مرز ٤٢٠ میلیارد دلار رسیده و سرمایه گذاریش در آن کشور از ٢٥٠٠ میلیارد گذشته
بعید است کشوری وجود داشته باشد که چینی ها در چند رشته مهم اقتصادی آن سرمایه گذاری نکرده باشند ؛ در افریقا از مرغداری های کوچک چند ده هزار دلاری گرفته تا فرودگاهها ، بنادر و نیروگاهای چند میلیارد دلاری با مالکیت و تامین مالی چینی ها در دیگر کشورها در حال فعالیت یا ساخت است .
جهانی که مائوی" آرمانگرا " با آموزه ها ، چریکها و اسلحه هایش قادر به فتح آن نشد ، جانشینان " واقع گرا " با صادرات و سرمایه گذاری خارجی بدون جنگ و خونریزی فتح کردند ، الان همه تولید کنندگان دنیا از ورود سیل آسای محصولات چینی به کشورشان نالا نند، یکی از مهمترین وعده های انتخاباتی ترامپ جلوگیری از حمله چینی ها به مشاغل کارگران آمریکایی بود ، وعده ای که در انجام آن شکست خورد ، زیرا موازنه قوا در این مورد بشدت بنفع چینی هاست و کاری از تسلیحات فوق پیشرفته آمریکا در این جنگ ساخته نیست.
البته این تغییر جهت و توسعه شتابان آثار منفی هم داشت، مثل تخریب محیط زیست کشور ، ایجاد شکاف طبقاتی و رشد مصرف گرایی ، اما دستاوردهای مثبت آن به هیچ وجه با هزینه هایش قابل مقایسه نیست ، اگرچه در کنار توسعه اقتصادی و افزایش رفاه خبری از توسعه سیاسی نیست و این خود تهدید بالقوه بزرگی برای این کشور است .تجربه چین نشان داد واقع گرایی مقدم بر آرمانگرایی است ، انچنان که انها با رعایت این منطق به آرمانهایشان هم رسیدند .
https://telegram.me/Gh_mosaddegh
چگونگی شکل گیری یک ابر قدرت اقتصادی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک