رسته‌ها

برنامه ساخت چین 2025؛ ایجاد ابرقدرت فناوری های پیشرفته و پیامدهای آن برای کشورهای صنعتی

برنامه ساخت چین 2025؛ ایجاد ابرقدرت فناوری های پیشرفته و پیامدهای آن برای کشورهای صنعتی
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 5 رای
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 5 رای
تهیه و تدوین: مؤسسه مطالعات چین مرکاتور
مترجم: مؤسسه پویندگان توسعه فناوری و نوآوری ایرانیان

برنامه «ساخت چین۲۰۲۵» توسط نخس توزیر لی که چیانگ و کابینه وزیران چین در سال 2015 تهیه و پیشنهاد شده و توسط شورای دولتی چین به تصویب رسیده است. این سند در حال حاضر مهمترین سند توسعه فناوری چین به شمار می رود. این برنامه به منظور ایجاد سرمایه گذاری پایدار و قابل توجه در بخش های مختلف اقتصادی و تولیدی و به طور خاص تولیدات صنعتی و کارخانه ای توسط دولت جمهوری خلق چین تدوین شده است. توسعه و ساخت ماشین آلات تولیدی به منظور کاهش وابستگی در واردات کالاهای سرمایه ای و افزایش ظرفیت تولید مبتنی بر توان داخلی، یکی از بخش های مهم این برنامه محسوب می شود. در واقع دولت چین با اجرای برنامه «ساخت چین ۲۰۲۵» قصد دارد با تکیه بر توان داخلی به یکی از بزرگترین تولیدکنندگان محصولات صنعتی در دنیا تبدیل شود و بر اساس این طرح انتظار می رود که صنعت تولیدی چین تا سال 2025 از صنایع تولیدی کشورهای توسعه یافته صنعتی مانند آلمان و ژاپن فراتر رود.
شورای دولتی چین متولی اصلی این برنامه است و وزارتخانه های مختلف به خصوص وزارت ارتباطات تحت نظر این شورا موظف به پیشبرد برنامه طبق زمان بندی مشخص هستند و باید به شورا به طور سالانه گزارش دهند.
در این راستا، گزارشی با عنوان «برنامه ساخت چین 2025، ایجاد ابرقدرت فناوری های پیشرفته و پیامدهای آن برای کشورهای صنعتی» توسط مؤسسه مطالعات چین مرکاتور موسوم به مریکس تهیه شده است و برای بهره برداری علاقمندان این حوزه توسط مؤسسه پویندگان توسعه فناوری و نوآوری ایرانیان ترجمه و ویرایش شده است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
144
آپلود شده توسط:
amirghorbani
amirghorbani
1399/08/08
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی برنامه ساخت چین 2025؛ ایجاد ابرقدرت فناوری های پیشرفته و پیامدهای آن برای کشورهای صنعتی

تعداد دیدگاه‌ها:
1
پس از جنگ با تروریسم، نوبت جنگ با چین است؟
10 سپتامبر، 2021
توماس فریدمن 
 ستون نویس نیویورک‌تایمز
ترجمه:علی آزادی
خروج آمریکا از افغانستان پس از 20 سال تلاش ناموفق برای ملت‌سازی باعث شده است که بسیاری از آمریکایی ها و تحلیلگران بگویند: "اگر ما آن زمان آنچه را که اکنون می‌دانیم می‌دانستیم، هرگز این مسیر را نمی‌رفتیم." من مطمئن نیستم که این درست باشد ، اما فارغ از درستی، سوالی را ایجاد می کند: ما امروز در سیاست خارجی چه چیزی را انجام می‌دهیم که ممکن است 20 سال بعد به عقب نگاه کنیم و بگوییم: "اگر آن زمان آنچه را که اکنون می‌دانیم، می‌دانستیم، هرگز آن مسیر را نمی‌رفتیم؟»
پاسخ من را می توان در یک کلمه خلاصه کرد: «چین». و ترس های من را می توان تنها در چند پاراگراف خلاصه کرد: 40 سال از 1979 تا 2019 دوره ای ویژه در روابط ایالات‌متحده و چین بود. فراز و نشیب‌های زیادی وجود داشت، اما در مجموع دوران ادغام اقتصادی پایدار بین دو کشور بود. عمق این ادغام ایالات‌متحده و چین به جهانی شدن عمیق‌تر اقتصاد جهان کمک کرد و چهار دهه صلح نسبی بین دو قدرت بزرگ جهان را تحکیم کرد و همیشه به خاطر داشته باشید، این درگیری های قدرت های بزرگ است که به ما جنگ های جهانی بی ثبات کننده‌ای می‌بخشد.
آن دوران جهانی شدن ایالات‌متحده و چین ، برخی از کارگران تولیدی ایالات‌متحده را بیکار کرد ؛در حالی که بازارهای جدید صادراتی را برای دیگران باز کرد. صدها میلیون نفر در چین، هند و شرق آسیا از وضعیت فقر خارج شدند و در عین حال بسیاری از محصولات را برای بیشتر مصرف‌کنندگان آمریکایی مقرون به صرفه‌تر کرد. به طور خلاصه صلح و رفاه نسبی که جهان در آن 40 سال تجربه کرد، بدون اشاره به پیوند آمریکا و چین قابل توضیح نیست.
با این حال، در پنج سال گذشته ایالات‌متحده و چین در مسیر عدم همگرایی و شاید به سوی رویارویی آشکار پیش رفته‌اند. به نظر من این سبک رهبری قلدرمآبانه چین در داخل و خارج، یعنی سیاست‌های تجاری «شیر آمد ما برنده‌، خط آمد شما بازنده» و تغییر ساختار اقتصادی مسئول این معکوس شدن روند است.
با این حال، اگر ادامه یابد شانس خوبی وجود دارد که هر دو کشور ما -فارغ از بسیاری دیگر- به 20 سال پیش نگاه کنند و بگویند که جهان به دلیل گسست در روابط ایالات‌متحده و چین در اوایل دهه ۲۰۲۰ به مکانی خطرناک تر و کمتر مرفه تبدیل شده است. 
برای شروع باید بپرسیم: چه جنبه هایی از رقابت/نزاع ما با چین به مثابه یک قدرت در حال ظهور و یک قدرت موجود، اجتناب ناپذیر است و چه مواردی را می‌توان با سیاست هوشمندانه تقلیل داد؟بیایید با اجتناب‌ناپذیر شروع کنیم. تقریباً در 30 سال اول از 40 سال ادغام اقتصادی، چین آنچه را که من آن را "کالاهای کم ارزش" می نامم به ما فروخت؛ پیراهن‌هایی که می پوشیدیم ، کفش های تنیس که پا میکردیم و پنل های خورشیدی که روی سقف‌های خود چسبانده بودیم. در مقابل آمریکا "کالاهای ارزشمند" را به چین فروخت؛ نرم افزارها و رایانه‌هایی که در نوع خود ارزشمند بودند و چین به آنها نیاز داشت و فقط از ما می توانست بخرد.
امروز چین اکنون می تواند بیشتر و بیشتر از آن "کالاهای ارزشمند" -مانند سیستم های مخابراتی هوآوی 5G- تولید کند، اما اعتماد مشترکی وجود ندارد که بتوانیم فناوری‌های عمیق چین را در خانه‌ها و دفاتر کار خود نصب کنیم، یا حتی دیگر نمی‌توانیم‌ ارزشمندترین کالاهای خود مانند تراشه های لاجیک پیشرفته را به چین بفروشیم. وقتی چین "کالاهای کم ارزش" به ما می فروخت ، برای ما اهمیتی نداشت که آیا دولت این کشور مستبد، آزادیخواه یا گیاهخوار است. اما وقتی نوبت به خرید "کالاهای با ارزش" چین می رسد، ارزش های مشترک اهمیت دارد، چیزی که وجود ندارند.
سپس استراتژی رهبری رئیس جمهور شی جین پینگ وجود دارد که شامل بسط کنترل حزب کمونیست در همه خلل و فرج جامعه، فرهنگ و تجارت چین می‌شود. این امر روند باز شدن تدریجی درهای چین به روی جهان را که از سال 1979 کلید خورده ، معکوس کرده است. این در کنار تصمیم شی مبنی بر اینکه چین دیگر هرگز نباید از نظر فناوری های پیشرفته به آمریکا وابسته باشد و نیز تمایل پکن برای انجام هر کاری -خرید، سرقت، کپی، اختراع یا ارعاب- جهت تضمین آن، باعث می‌شود شما با چین بسیار تهاجمی‌تری روبه‌رو شوید.
اما شی مهره‌های در دست خود را بیش از حد بازی کرده است. سطح سرقت فناوری و نفوذ به موسسات آمریکایی غیرقابل تحمل شده است؛ بگذریم از موارد متعدد دیگر. شی، کل جهان غرب را علیه چین می‌چرخاند -این را زمانی که پکن میزبان بازی های المپیک زمستانی 2022 خواهد بود، خواهیم دید - و این رئیس جمهور ایالات‌متحده و سلف وی را بر آن داشته است تا مقابله با چین را به عنوان هدف استراتژیک شماره یک آمریکا تعریف کنند. اما آیا ما واقعاً به "چگونگی" نحوه انجام این کار فکر کرده ایم؟
نادر موسوی‌زاده، بنیانگذار و مدیرعامل Macro Advisory Partners یک شرکت مشاوره ژئوپلیتیک، پیشنهاد می کند که اگر قصد داریم تمرکز خود را از خاورمیانه به یک استراتژی برگشت‌ناپذیر برای مقابله با چین تغییر دهیم، باید با طرح سه سوال اساسی شروع کنیم: «نخست، آیا مطمئنیم که ما پویایی یک جامعه عظیم و در حال تغییر مانند چین را به اندازه کافی درک کرده ایم تا بطور قطعی تعیین کنیم که ماموریت اجتناب ناپذیر آن گسترش جهانی اقتدارگرایی است؟ به خصوص زمانی که این امر مستلزم تعهدی نسلی از سوی ایالات‌متحده باشد که به نوبه خود چین ناسیونالیستی‌تری به وجود آورد».
موسوی‌زاده افزود: «سوال سوم این است که اگر ما معتقدیم اولویت ما پس از جنگ 20 ساله علیه تروریسم اکنون باید "تعمیر در خانه-با رفع کسری برای بهبود زیرساخت، آموزش، درآمد و برابری نژادی" باشد، تأکید بر تهدید چین، خطرناک‌تر است یا مفیدتر؟ این ممکن است در قلب آمریکایی‌ها آتشی ایجاد کند تا در مورد تجدید رویکرد ملی جدی شوند. اما ممکن است آتشی بر کل روابط آمریکا و چین بیافکند و همه‌چیز -از زنجیره تامین و مبادلات دانشجویی گرفته تا خرید اوراق قرضه دولتی ایالات‌متحده از چین- را تحت الشعاع قرار دهد».در هر صورت ، این فهرست اولیه من قبل از حرکت از جنگ علیه تروریسم به سوی جنگ علیه چین است. بیایید واقعاً به این موضوع فکر کنیم. نوه های ما در سال 2041 از ما تشکر خواهند کرد.
برنامه ساخت چین 2025؛ ایجاد ابرقدرت فناوری های پیشرفته و پیامدهای آن برای کشورهای صنعتی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک