فرهنگستان ایران، واژه های نو تا پایان سال 1318
امتیاز دهید
تهیه و تدوین: انتشارات دبیرخانه فرهنگستان
فرهنگستان ایـران که در ۱۳۱۴ تأسیـس شد برای تحقق هدف خود که «حفظ و توسعه و ترقی زبان فارسی» بود وظایـف گوناگونی را، از ترکیـب فرهنگ و تهیـه دستور زبان گرفته تا شناسایـی کتب قدیـم و تشویـق و ترویـج ادبیـات فارسی، برعهده گرفت. ولی از ایـن میـان آنچه بیـش از موارد دیـگر مورد توجه قرار گرفت مسئله پیـراستن زبان فارسی از الفاظ نامناسب و اختیـار واژه های جدیـد فارسی بود. در واقع کار اصلی فرهنگستان در دوره نخست فعالیـتهایـش (۱۳۱۴ تا ۱۳۲۰)، که معمولاً «فرهنگستان اول» خوانده می شود، به وضع اصطلاحات و واژه های نو منحصر شد و به وظایـف دیـگری که برعهده خود شناخته بود نپرداخت.۱ با ایـن حال فرهنگستان در همیـن زمیـنه وضع و ترویـج واژه های جدیـد نیـز با دو مشکل اساسی روبرو بود: یـکی جلوگیـری از دخالت اشخاص یـا مؤسسات غیـرصالح (یـا به عبارتی به رسمیـت شناخته نشده) در وضع و کاربرد واژه های نو، و دیـگری ترویـج واژه هایـی که خود وضع کرده بود.
بیشتر
فرهنگستان ایـران که در ۱۳۱۴ تأسیـس شد برای تحقق هدف خود که «حفظ و توسعه و ترقی زبان فارسی» بود وظایـف گوناگونی را، از ترکیـب فرهنگ و تهیـه دستور زبان گرفته تا شناسایـی کتب قدیـم و تشویـق و ترویـج ادبیـات فارسی، برعهده گرفت. ولی از ایـن میـان آنچه بیـش از موارد دیـگر مورد توجه قرار گرفت مسئله پیـراستن زبان فارسی از الفاظ نامناسب و اختیـار واژه های جدیـد فارسی بود. در واقع کار اصلی فرهنگستان در دوره نخست فعالیـتهایـش (۱۳۱۴ تا ۱۳۲۰)، که معمولاً «فرهنگستان اول» خوانده می شود، به وضع اصطلاحات و واژه های نو منحصر شد و به وظایـف دیـگری که برعهده خود شناخته بود نپرداخت.۱ با ایـن حال فرهنگستان در همیـن زمیـنه وضع و ترویـج واژه های جدیـد نیـز با دو مشکل اساسی روبرو بود: یـکی جلوگیـری از دخالت اشخاص یـا مؤسسات غیـرصالح (یـا به عبارتی به رسمیـت شناخته نشده) در وضع و کاربرد واژه های نو، و دیـگری ترویـج واژه هایـی که خود وضع کرده بود.
آپلود شده توسط:
avaziri
1400/01/25
دیدگاههای کتاب الکترونیکی فرهنگستان ایران، واژه های نو تا پایان سال 1318
frater در لاتین brother در انگلیسی و bradar در پارسی دری و نیز سد ها نمونه واژگی و ساختاری گواه خویشاوندی آنهاست در حالیکه زبان عربی یکسره با پارسی دری ،بیگانگی و ناهمگونی بنیادین دارد و کاربرد انبوه واژگان عربی و بدتر از آن کاربرد دستوری عربی در پارسی ، زبان ما را می پوساند و آنرا گنگ و ناکارآمد میگرداند
فرهنگستان نخست در ایـران که با کوشش رضا شاه برپا شد خدمت بزرگی به پیشرفت فرهنگی و دانشوری و از فرجام آن آغاز بالا رفتن سطح اندیشه و ساماندادگی به کشور در همه زمینه ها شد و براستی آنرا میتوان نو زایی بزرگ ایران دانست چون زبان ابزار بنیادین درست اندیشیدن است و افسوس که سخن پارسی در گذر روزگار زیر فشار عرب پرستان و دشمنان جورواجور کیستی ایرانی با انبوهی از واژگان و حتی کاربرد دستور عربی آلوده و در روند فروریزی فرو رفته بوده است که از بخت خوش همان کوشش فرهنگستان نخست در ایـران توانست پارسی دری را دوباره بالا بکشد و به آن نیرو دهد ولی چند زمانی است که دوباره دشمنان جورواجور کیستی ایرانی از درون همچون "صادق زیبا کلام " که خواهان نابودی فرهنگستان زبان فارسی و دشمن ایرانگرایی بوده است و نیز روشنفکر نما هایی که در گماشتگی دشمنان بیگانه ( عربستان و باکو و ترکیه
و نئو کان ها ) در راستای فرو پاشی ایران با سفسطه و شعار های عامه گول زننده " آزادی و دمکراسی " و برانگیختن حس ناسیونالیسم قومی و قبیله ایی محلی ، خواستار پاره پاره کردن ایران اند یورش خود را در سیاهنمایی و حمله به زبان پارسی شتاب بیشتری داده اند ، از این رو امیدوارم که تا شما با هر بینش سیاسی تان اگر براستی دوستدار ایران باشید ، و یا دستکم نخواسته باشید تا در ایران جنگ های قومی پدید آید فریب کمپین های موذیانه همچون " منوفارسی" را نخورید.
سخنان شما بسیار عالی بود ولی من اگه اجازه بدین من انتقاداتی به جمله «افسوس که سخن پارسی در گذر روزگار زیر فشار عرب پرستان و دشمنان جورواجور کیستی ایرانی با انبوهی از واژگان و حتی کاربرد دستور عربی آلوده و در روند فروریزی فرو رفته بوده است» دارم.
من هم قبول دارم که این افراط در آمیختگی عربی در فارسی باعث انحطاط زبان فارسی شد. یعنی همان نثر فنی مشهور که در کتاب های کلیله و دمنه مشی و تجربه الامصار و تجزیه الاعصار وصاف و دره نادره و نفثه المصدور میبینیم. نثری که به قولی نه به درد عرب میخورد و نه بدرد ایرانی و باعث فساد و رکود زبان فارسی شد و اصلا برخی این کتابها را نمونه هراس انگیز یک نثر مصنوع فنی تاریخی به شمار آوردند. (تاریخ ادبیات ایران از باستان تا قاجاریه، 495 - 496)
ریشه این نثر را من نه در صرفا عرب پرستها میبینم، بلکه ریشه در چاپلوس های یک نظام استبدادی و دیکتاتوری میبینم. بطور مثال شما رو به کتاب «چند سخن که دبیران در قلم آرند» زنده یاد ابوالفضل بیهقی رجوع میدهم که سخن مرحوم بهار را تصدیق میکند که معتقد این نثر ریشه در نگارش عجیب الخلقه نامه های منشیانه (که امروزه هم شاهدیم) دارد که دبیر باید برای چاپلوسی پادشاه مستبد و بزرگ نشان دادن آنها دست به نگارش نامه های مسجع با سخنان گزافه آمیز زدند. (بهار، سبک شناسی، 379) شاید این مسئله را بشود ریشه در ماهیت یک نظام استبدادی دانست که برای ایجاد کیش شخصیت خود، اصلا یک زبان جدید خلق میکند. و یک دیوار زبانی بین خود و مردم میکشند. زبان مهم ترین عامل برای ارتباط برقرار کردن مردم یک جامعه و فرهنگ با یکدیگر است (خانلری، تاریخ زبان فارسی، 3 -4) و این دیوار کشیدن نماد این است که مردم نمیتوانند به این جامعه والاتر راه پیدا کنند و نقشی در این جامعه دربار و دیوان ندارند. حکومت نیازی به مردم عادی ندارد و نماینده آنان هم نیست. اگر هم دقت کنید کشور های مستبد بیشتر از نظام های بالنسبه دموکراتیک زبان های ادبی آنها با زبان های عامیانه شان متفاوت است. (آشوری، پیرامون نثر فارسی و واژه سازی) مثلا شما زبان عربی عامیانه را با زبان عربی فصیح یا کلاسیک مقایسه کنید. شاید زمین تا آسمان با هم متفاوت باشند. اما در کنار این فرانسوی ادبی را با فرانسوی عامیانه مقایسه بکنید. اتفاقا در فرانسه پس از رنسانس هم گمانم فرهنگستانی ایجاد شد تا فرانسوی را از لاتین آلایش و ساده سازی کند. اینجا قدرت مهم زبان برای رسیدن به یک جامعه دموکراتیک و با عدالت نشان داده میشود.
استاندارد سازی زبان فارسی هم حقیقتا با انقلاب مشروطه آغاز شد. (آشوری، بازآفرینی زبان فارسی، ص 27) اشعار و نوشته های بسیاری از بزرگان مشروطه خواه، مانند عارف و بهار و ایرج میرزا، بسیار زبان ساده و عامیانه ای دارد و این بزرگان حقیقتا با ساده نویسی نشان دادند که چگونه با ویژگی های یک نظام استبدادی مخالفند و با آن به مبارزه برمیخیزند. فرهنگستان عصر رضاخانی هم این سیاست را ادامه داد و بزرگان زیادی در آن شرکت کردند اما در نهایت میبینم همزمان که دولت رضاشاه رو به استبداد میرود، فرهنگستان کم رونق تر میشود. (مقاله رادیو فردا) متاسفانه هنوز ادارات نثر های عجیب الخلقه که نه به درد ایرانی میخورد نه بدرد عرب را مورد استفاده قرار میدهند و اصلا این فرهنگ چاپلوسی و پیچیده نویسی که ریشه در یک نظام استبدادی دارد را ترک نکرده ایم.
من بنظرم آمیختگی هایی که در قرون اولیه فارسی با عربی پیدا کرد اصلا چیز بدی نبود. بلکه خیلی هم خوب بود و به توانمندسازی زبان فارسی کمک کرد و ادبیاتی زیبا و تاریخی بوجود اورد. (بهار، سبک شناسی، ج 1) همین امروزه بخش کمی از زبان انگلیسی واقعا انگلیسی است. بنابراین اینکه فارسی ما آمیخته با برخی لغات عربی است اصلا چیز بدی نیست. همه زبانها از هم وام میگیرند، چنانکه عربی هم برخی کلماتش را از ما گرفته است. ترکی هم همینطور. جوامع همواره با هم در حال داد و ستد و روابط اند و ورود برخی کلمات از زبان های دیگر نمود همین داد و ستد فرهنگی است. اتفاقا بخشی از فرآیند جهانی شدن هم به عقیده من هست. ما نیاز داریم با جهان ارتباط بگیریم و تنها راه آن اقتباس لغات مختلف (عموما اصطلاحات علمی و فناوری) از زبان های خارجی است.
اما مهمترین چیز از عقیده من، استاندارسازی و ساده سازی زبان فارسی است. چه در لغت و چه در خط. باید زبان وسیله ای شود که تمام طبقات جامعه بتوانند با هم ارتباط بگیرند و وحدت و همبستگی شان بیشتر شود. سره گویی کامل راه به جایی نمیبرد و عاقبت آن عاقبت نثر فنی است. زیرا دوباره زبان فارسی را پیچیده و عجیب الخلقه میکنیم که نقش زیادی نمیتواند در وحدت جامعه ایفا کند. علاوه بر آن رابطه ما نیز با آثار گذشتگان کم تر میشود. باید از یک زبان مردمی استفاده کرد. زبان فارسی ای که مردم آن را میشناسند و با آن سخن میگویند. مهم نیست چقدر عربی داشته باشد و چقدر فارسی، مهم آن است که مردم به آن حرف میزنند. به قول یعقوب بن لیث صفار «چیزی که من اندر نیابم چرا میباید گفت؟» (تاریخ سیستان، ص 215)
اما نظر تمامی دوستان به یک اندازه محترم است. درضمن من کتاب های نثر فنی را به کل بی ارزش نمیدانم ولی ارزش آن را در حد هنر و استعداد خارق العاده نویسنده در استفاده همزمان عربی و فارسی میدانم. همانگونه که سید جعفر شهیدی درباره دره نادره سخن گفت و نثر فنی را همچون یک کاسه زینتی دانست که اگرچه برای غذا خوردن نیست، ولی دلیل نمیشود چون به درد غذا خوردن نمیخورد آن را موزه ها جمع کنیم و یا بگوییم کسی نباید این کاسه ها را بسازد. (دره نادره، مقدمه سید جعفر شهیدی)
شما میگویید «شاید این مسئله ( نوشتار عربیده ) را بشود ریشه در ماهیت یک نظام استبدادی دانست» پس من از شما میپرسم که از همان آغاز مگر زبان عربی و منش عربپرستی با "دمکراسی و آزادی " به ایران آمد یا با زور ؟ مگر نه اینکه عرب گرایی با اشغال نظامی و جنگ و برده کشی و دشمنی و فرونگری به فرهنگ و زبان پارسی ؟ هر چند شاید در آنروزگار پایان ساسانیان (و همچون سال 57 که خود گواه آن بودم) ، همچون امروز که شماری با شعار های "آزادی و دمکراسی " به هر بهایی خواهان براندازی بوده اند و همسو با دشمنان بیگانه مردمان ایران را گول زدند و ایران را به فرو پاشی و خواری و جنگ و ویرانی کشاندند و زبان عربی که زبان اشغال گران بود را به مردم فرو فشردند البته مردمان بویژه در ایران همواره به یک اوتوریته سانترالیست چشم داشته اند و در گذرتاریخ اوتوریته های نیرومند و ایرانگرا همچون سامانیان و صفویان و نیز رضا شاه خواستند و توانستند کشور را در همه زمینه ها و نیز از دید گفتاری سامان دهند و بهتر گردانند شما که از عربی دفاع میکنید و کار فرهنگستان ساخت رضا شاه را نکوهش میکنید آیا آگاهید که بسیاری از واژگان زیبای پارسی دری همچون : دانشگاه ، شهرداری ، کشور، دبیرستان ، دماسنج، ارتش، پرونده، کارگاه، دادگستری، دادستان ، هواپیما، دوربین،... که امروزه بکار میبریم از کوشش همان فرهنگستان پایگذاشته از رضا شاه بود وگرنه شاید شما دوستتر داشتید تا همتراز عربی آنها را بکار ببرید ؟ شما میگویید «بیشتر از نظام های بالنسبه دموکراتیک زبان های ادبی آنها با زبان های عامیانه شان متفاوت است. (آشوری، )» و نیز خودتان میگویید« فرانسوی ادبی را با فرانسوی عامیانه مقایسه بکنید. » نخست این گفتار داریوش آشوری که زبان را به "نظام های بالنسبه دموکراتیک" بستگی میدهد نادرست است و شاید او زبانهای اروپایی را درست نمیداند و یا شاید با سفسطه و آگاهی رسانی نادرست خواسته بهره برداری سیاسی کند چون وارون گفتار او، براستی اروپایی ها بدور از سیستم ها سیاسی شان چه در زمان پیش از انقلاب فرانسه و " سیستم های دیکتاتوری وشاهی و کاتولیک و پروتستان و چه امروزه "زبان گفتاری و نوشتاری شان" دگر است و نه اینکه بگفته غلط آشوری«زبان های ادبی آنها با زبان های عامیانه شان متفاوت است» تا جایی که اروپاییان ( زبان فرانسه که نمونه آوردید) در زبان نوشتاری وسواس شدیدی به درست و استاندارد نوشتن دارند و بهیچ رویی آنگونه که چه عامیانه چه رسمی سخن میگویند همانرا نمینویسند و ان هیچ ربطی به دمکراسی و دوگانه"ادبی عامیانه " ندارد ،اکنون پرسیدنی است که آیا شما میتوانید انکار کنید که بسیاری از کسانی که چه از درون پان اسلامیست های جمهوری اسلامی و چه از درون اپوزیسیونی ها ( مشروطه خواه و لیبرال های راست و چپ و پان ترک و...) که با فرهنگستان زبان فارسی و هویت یگانه ایرانی و با زبان پارسی (زبان همگانی رسمی و ملی) دشمنی میکنند براستی با خود هستی ایران مشکل دارند
بله با سخنان شما دربارهٔ قوم گرایان موافقم و انکار نمیکنم. اتفاقا در سخن قبلیم هم گفتم که حرف های شما صحیح هست ولی من صرفا انتقاداتی به جملهای که از شما نقل کرده بودم داشتم. من هم زبان فارسی را عامل اصلی هویت ایرانی معرفی میکنم و برای همین اصرار دارم که بهتر است از همان فارسیایی استفاده کرد که مردم به آن آشنا هستند، نه نثر های منشانه عجیب و غریب دره نادره وار نه این سره گویی افراطی عجیب غریب. بطور مثل مقاله «در پشتیبانی از واژهی «کش لقمه»» امرداد نیوز که واقعا یکی از کسانی که ذیل این مقاله کامنت گذاشته حق مطلب را ادا نمود.
دربارهٔ موضوع اعراب هم که گفتین من هم با آن مخالفتی ندارم و حرف شما صحیح است. ولی معتقدم آن چیزی که شما عرب پرستی نامیدین را ریشه در یک نظام استبدادی میدانم. به عبارتی زیرمجموعه این شاخصه است.
اسم از صفویه بردین. لازم بذکره در زمان صفویه روحانیون شیعه بسیاری (شیخ بهایی، محقق ثانی، حر عاملی و الخ) از کشور های عربی وارد ایران شدند که حتی فارسی نمیدونستن و نقش زیادی در گسترش عربی نویسی میان فقها و فیلسوفان و عالمان ایرانی شدند. زبان ترکی هم زمان این شاهان رونق زیادی گرفت. در قلمروی سامانیان هم اتفاقا عربی نویسی رواج داشت. خود آقای بازورث در مقاله «تداوم میراث کهن در سرزمین های ایرانی سده های میانه» نوشته است: «دربار هایشان (سامانیان) در خراسان و فرارود در قرن دهم (میلادی) به صورت مراکز پر رونق علم و ادب عرب درآمد و به ترغیب امیران و وزیران آنان، ادبیات و علوم در آنها شکوفا شد. چنانکه بخش مفصلی از باب چهارم تذکره یتیمةالدهر ثعالبی دربارهٔ شاعران آن دو ناحیه نشان میدهد.» (برآمدن اسلام، مقاله تداوم میراث کهن در سرزمین های ایرانی) نباید فراموش کرد که البته نقش سامانیان در گسترش و شکوفایی ادبیات فارسی بسیار مهم است و در ادامه سخن بازورث به این توجه شده است. اگر بازورث هم قبول ندارید دکتر خانلری هم همین را در کتاب تاریخ زبان فارسیاش (ج 1، ص 308) گفته است. اکنون از نظر شما سامانیان و صفویان عرب پرست بودند؟ بنظرم اتفاقا سامانیان از پیشگامان مردم داری و توجه به زبان توده مردم بودند. این را از مقدمه تفسیر طبری میتوان دریافت. یا السواد الاعظم که امیر اسماعیل سامانی فرمان به نگارش آن داد تا: «چنانکه خاص را بود، عوام را هم بود.» (ص 19)
درضمن فکر کنم سوءتفاهم شده من از عربی دفاع نمیکنم. اگه دفاع میکردم از کتاب هایی مانند نفثه المصدور و دره نادره و تاریخ وصاف دفاع میکردم. من از نثر فنی انتقاد کردم و آن را باعث و بانی انحطاط زبان فارسی دانستم. ولی خب از تبادل واژه میان دو زبان عربی و فارسی در قرون اولیه اسلامی حمایت کردم (در راستای توانمند سازی زبان فارسی) و به عقیده من، و همچنین عقیده مرحوم بهار استاد بزرگ زبان فارسی، این تبادل و داد و ستد در رشد زبان فارسی تاثیر زیادی گذاشت و کمک کرد فارسی زبان توامندتری شود. اگر هم دقت کنید در نثر های زمان سامانی و غزنوی، کلمات فارسی بسیار زیاد است و اسنفاده آنها از لغات عربی هم در تعادل است، حتی فردوسی نیز در اشعارش کلمات عربیایی به کار برده است. اما از زمان سلجوقیان به بعد این در هم آمیختگی از حد فراتر رفت و در آن اغراط شد، کار بسیار خراب شد و باعث انحطاط نثر و ادبیات فارسی گردید، که ریشه در همین نظام استبدادی و چاپلوسی داشت که در گفتار پیشین مفصلا شرح دادم و در جای های مختلف آن را گفته ام. باز برخی عناصر چاپلوس تر نیز بودند که حتی خواستند زبان دیوان را عربی کنند که خوشبختانه نشد.
دربارهٔ قضیه زبان عامیانه و ادبی. من (و آقای آشوری) نگفتم که زبان ادبی و عامیانه کشور هایی چون فرانسه کاملا عین هم هستند. ولی تفاوت ها بینشان (در مقایسه با عربی و فارسی کهن) کم هست. اتفاقا نهضت استانداردسازی زبان فارسی در عصر مشروطه (که در عصر رضاشاه ادامه یافت) با الگوگیری از کشور های غربی انجام شد. (آشوری، بازاندیشی زبان فارسی، ص ٢٧ و لنگرودی، تاریخ شعر نو) همین الان من خودم با لحن عامیانه برای شما تایپ نمیکنم. منظور این نیست که زبانی که با آن مینویسیم کلا عامیانه باشد. منظور این است که فاصله بین اینها کم باشد، بطوری که تمام مردمان جامعه بتوانند آن را درک کنم. البته همانطور که در آخر سخنم گفتم، من نمیتوانم برای کسی تعیین تکلیف کنم با چه نثری بنویسد و یا ننویسد. به هر حال اینکه فردی یک متنی با نثر فنی بنویسد که بسیار از نظر ادبی باارزش باشد (مثل نفثة المصدور) یا یک متن عالی با فارسی سره بنویسد (مثل آثار دکتر کزازی) یک نوع هنر است.
فرهنگستان را هم هیچگاه در نوشتهام نگفته ام که بیارزش بود. اتفاقا گفتم که راه بزرگان عصر مشروطه را ادامه داد و بزرگان زیادی در آن شرکت کرد. اما درست همزمان با اینکه حکومت رضاشاه رو با استبداد رفت، از اهمیت فرهنگستان کاسته شد.
پاینده باشین گرامی