شورش
نویسنده:
ژول ورن
مترجم:
عنایت الله شکیباپور
امتیاز دهید
سرآغاز داستان:
سری که به جایزه گذاشته بودند!
این آگهی از طرف مقامات دولتی برای یک فراری محکوم به اعدام در تاریخ 6 مارس 1867 به دیوارهای شهر اورانکباداز ایالت هند دیده میشد. کسی که بتواند مرده یا زنده یکی از روسای قدیم خرابکاران و شورشیان سیپایس را تحویل بدهد، به او دو هزار لیره جایزه داده خواهد شد. این شخص که مدتها در ایالت بمبئی زندگی می کرد، ناباب داندویان و یا ناباب صاحب نام داشت.
در این آگهی نام اصلی فراری را که شاید در آن روزها خیلی شهرت داشت، با حروف درشت نوشته بودند اما یکی از دستیاران این مرد جنایتکار اسم اصلی او را در گوشه آگهی پاره کرده بود ولی در هر حال کم و بیش ، این مرد مشهور را می شناختند...
بیشتر
سری که به جایزه گذاشته بودند!
این آگهی از طرف مقامات دولتی برای یک فراری محکوم به اعدام در تاریخ 6 مارس 1867 به دیوارهای شهر اورانکباداز ایالت هند دیده میشد. کسی که بتواند مرده یا زنده یکی از روسای قدیم خرابکاران و شورشیان سیپایس را تحویل بدهد، به او دو هزار لیره جایزه داده خواهد شد. این شخص که مدتها در ایالت بمبئی زندگی می کرد، ناباب داندویان و یا ناباب صاحب نام داشت.
در این آگهی نام اصلی فراری را که شاید در آن روزها خیلی شهرت داشت، با حروف درشت نوشته بودند اما یکی از دستیاران این مرد جنایتکار اسم اصلی او را در گوشه آگهی پاره کرده بود ولی در هر حال کم و بیش ، این مرد مشهور را می شناختند...
آپلود شده توسط:
sagaro
1399/11/13
دیدگاههای کتاب الکترونیکی شورش
کلنل به مامور ناناصاحب شک کرده و به همراهان خود می گوید آنها شناکنان به ساحل رفته ناگهان نیروهای شورشی به ریاست شخصی به نام بهار ظاهر شده همراه کلنل فرار کرده مخفی شده، گروه شورشی حرکت و فیل که برای جمع کردن هیزم برای دیگ بخار به ساحل آمده را اسیر و کلنل را جدا کرده با خود برده تا می توانند ماشین بخار طعات چوبی را تخریب می نمایند و گروه را رها می کند.
ناناصاحب در قلعه ای نیمه ویران منتظر آنهاست و بعد محاکمه ساختگی امر می دهد کلنل را به دهانه توپ بسیار بزرگ قلعه که قابل جابجا کردن نیست بسته ده لیور باروت ریخته صبح توپ را شلیک و کلنل مجازات گردد.
نیمه شب زن دیوانه که همسر کلنل است گذارش از آنجا افتاده کلنل او را شناخته باورش نمی شود یا کلنل که مخفی شده رسیده نگهبان را بیهوش طنابها را پاره و با کلنل که همسرش را بر دوش گرفته گریخته به جاده اصلی رسیده همراهان و مهندس بانک ماشین بخار را راه انداخته بودند به آنها رسیده سوار شده در حین فرار آتش به درون باروت توپ افتاده شلیک ناناصاحب که برای بازدید به اطراف رفته رسیده یاران در حال فرار به دنبال آنها زد و خورد مختصر چون گلوله کم داشتند در یک لحظه کلنل، ناناصاحب را اسیر کرده به جلوی فیل فلزی بخار بسته به سمت پاسگاه انگلیسی ها حرکت نزدیک آن پیاده شده در حال فرار، مهندس بانک بخار را در حداکثر گذاشته دریچه ها را بسته تا دستگاه منفجر و ناناصاحب خم مجازات شده صبح که برای بررسی می روند اثری از جنازه ناناصاحب نیافته احتمالا پیروان آن را ربوده اند
پس از مدتی درمان همسر کلنل سلامتی و حافظه خود را باز می یابد
در این وقت کلنل و دو همراه ناپدید شده به سرحدات می روند تا نشانی از ناناصاحب بیابند که دست خالی برگشته، یک شب که کاپیتان هود و همراهان در مقر مرد تله گذار هستند و مامور ناناصاحب که برای دنبال کردن کلنل و نزدیک شدن به او، جانش را نجات داده است، یوزها به محوطه حصار دار حمله کرده گاومیش هایی که مخصوص کشیدن قفس های بزرگ حامل حیوانات وحشی است را رم داده و کشته خوشبختانه به موقع شکار شده یا فرار کرده، مهندس بانک با لکوموتیو فیل مانند یعنی ماشین بخار قفس ها را تا راه آهن لکنهارت رسانده در آنجا مامور ناناصاحب به گروه کاپیتان اضافه شده آنها را به سمت راه های ناشناخته برای برگشتن می برد
زن کلنل که زنده مانده حافظه خود را از دست داده و به دیوانه بی آزاری تبدیل گردیده و به بانوی مشعل به دست معروف شده که در بیابان و جنگل ها و غارها رها و سرگردان، ساکت و خاموش که برخی شبها در خانه مردم بیتوته کرده به او پناه و جای خواب می دهند.
ناناصاحب با برادرش و 50 نفر همراه به مقر خود در قلعه نیمه ویران بر می گردند که افسران و سربازان انگلیسی که از زن دیوانه نام او را شنیده اند متوجه مخفیگاه شده هجوم آورده کشتار بدی شده برادر ناناصاحب کشته شده بر زمین می افت به دلیل شباهت زیاد به جای ناناصاحب شناسایی شده اشتباه و او فرار کرده و مخفی می شود.
محفظه آهنی فیل مانند به مسیر خود ادامه داده در راه چند شکار زده و یک شب که کاپیتان هود قصد شکار شبانه دارد ناگهان رعد و برق آتش زیادی ایجاد کرده جنگل آتش سوزی شده در آخرین لحظات کاپیتان و همراهان برگشته به سرعت با غول آهنی از میان آتش فرار کرده به سمت شمال نپال و کوه های هیمالیا رفته آنجا تا پایان فصل بارندگی و گرمای شدید هند متوقف می شوند
خط سیر آنها از بندر کلکته در سمت شرق هند و حدود مرزی بنگال آغاز به سمت داخل هند و مرکز هند یعنی دهلی نو است ابتدا به سمت روز مقدس کانژ (گنگ) که برای هندوها مقدس است رفته و از مراسم مذهبی و شستشو در رودخانه و شهر مقدس بنارس و معابد و غیره بازدید نموده، به سمت شهر بهار، کالکوت، الله آباد و... حرکت می نمایند.
ناناصاحب که از انتقام و دستگیری بعد قیام زنده مانده مخفیانه سفر می کند و دولت 2 هزار روپیه برای سر او جایزه تعیین نموده است. یک فقیر ماهیگیر او را در شهر می شناسد ولی ناناصاحب او را با دست خود خفه نموده داخل آب می اندازد و متواری می شود.
ماموران یقین حاصل می کنند که وی زنده است او به سمت خرابه های قصرهای مهاراجه ها و قصر نیمه ویران پدرش حرکت کرده از نزدیکی محل اقامت اروپاییان و کشیشان گذشته رو به سمت کوه و غارها نموده در محلی دورافتاده وارد یک غار شده با سوت علامت می دهد برادرش بیرون آمده برای او غذا آورده برای تحریک اقوام و قبایل هند برای قیام و ملاقات با براهماییان و روحانیون بودا نقشه کشیده و حرکت می نمایند
البته گفته می شود علت اینکه انگلیس از قرن شانزدهم تا اویل سالهای 1790 و 1820 نتوانست در هند پیشروی و تسلط یابد نوعی جنگجویان خاص سیک هندی که بدن نیمه عریان خود را با خاکستر پوشانده و جنگجویانی وحشی و حرفه ای بودند که تا زمانی که برخی از آنها توسط دولت انگلیس جذب نشد نتوانستند ارتش های هندی را شکست دهند.
کلنل این داستان فرمانده مهمی در یگان ارتش بریتانیا بود که زن و مادر زن او تصور میشد در قتل عام بزرگ به دست ناناصاحب از بین رفته و او ساکت و خاموش در اوایل داستان در کاخ بزرگ خود در کلکته زندگی می کرد و دو خدمتکار با وفا از ارتش با نام های کومی، بومی هندی و یک افسر باوفای ارتش انگلیس بود.
کاپیتان هود و دو تن از دوستان و همراهانش به نام فوکس و یک شکارچی دیگر که برای شکار و تفریح به هند امده و یک مهندس به نام بانک بزای دیدن کلنل آمده پیشنهاد می کنند برای گردش و شکار در هند چند ماه برنامه ریزی داشته باشند
نمونه داستان هایی که ادعا می شود از نوشته های افسران انگلیسی در هندوستان برگرفته شده و مربوط به تاریخ کمپانی هند شرقی و تسلط بریتانیا بر هند و نابودی مهاراجه و حکومت های هندی است.
جنگ های تسلط بر هند که با فروش و واگذاری متصورا مستعمره هند توسط فرانسه در زمان لویی شانزدهم و قبل انقلاب کبیر به انگلستان و عقب رفتن پرتغالیها از رقابت و توسعه سرزمین از کلکته به داخل هند و دهلی نو و مواجه به قیام ها و شورش های محلی و بومیان هندی که انگلیسی ها را قتل عام می نمودند و ایجاد پادگان های بزرگ نظامی امن برای کنترل منطقه
نمونه این کتاب خاطرات ژنرال انگلیسی در حمله به افغانستان و جنگ با سید گلشاه و فرار عقب نشینی انگلیس ها از کابل در پی خدعه و سر بریدن تعدادی انگلیسی که این ده هزار نفر هنگام عقب نشینی به سمت هند به تدریج و با شبیخون افغان هایی که دنبال آنها بودند تا تقریبا نفر آخر به قتل رسیدند
پرویز قاضی سعید تا سال 1370برای ما یه بت بود ولی........البته الا هم به عنوان یه نویسنده به نوشته اش علاقه دارم هرجاهست موفق و پیروز باشه.....الا یه نفرنیاد بگه داش کجای کاری داش پرویز مرده😉😉😉